فرهنگ کتابخوانی
📚گزیده ای از کتاب ؛ #حکایتهای_ناب_اخلاقی 🛑سبب سوز 🖋روزی افلاطون حکیم معروف یونانی به اسهال (شکم رو
📚گزیده ای از کتاب ؛
#حکایتهای_ناب_اخلاقی
🛑برگی از دفتر خداشناسی
🔸زرد آلوهای مسموم!
شهید محراب ،آیت الله سید عبدالحسین دستغیب شیرازی میگوید:
حدود شصت سال قبل(ظاهراً در شیراز) در فصل زمستان ، باد شدید مسمومی آمد، بطوری که تمام درخت ها مسموم شدند وشکوفه های شان از بین رفت؛ در نتیجه حتی یک درخت میوه دار باقی نماند. یک نفر در منزلش درخت زردآلو کاشته بود و ان را خیلی دوست داشت؛ هنگامی که باد شروع شد ،او اطراف آن درخت را با پارچه ای ضخیم پوشاند تا به آن آسیبی نرسد.
در آن سال،آن درخت زردالو ، تنها درختی بود که میوه داد و چون این میوه ها بسیار با ارزش بود، صاحب درخت مقداری از آن میوه ها را به دوستان و بستگانش هدیه داد.
دران سال هرکسی که از آن میوه ها خورد،
وبا گرفت و مُرد؛
اما مردمی عامی که نصیبی از میوه نبرده بودند__ وحسرت خوردن میوه نوبری به دلشان مانده بود__جان سالم به در بردند.
✳️معلوم شد که خدای متعال با آن باد مسموم، خطر ابتلا به وبا را ازبین برده و بلای کوچک ،جلوی بلای بزرگ تریرا گرفته است .
📚داستان های شهید دستغیب
#نکته_ناب
👇👇👇👇
https://eitaa.com/ketabkhani1
فرهنگ کتابخوانی
📚گزیده ای از کتاب ؛ #حکایتهای_ناب_اخلاقی 🛑برگی از دفتر خداشناسی 🔸زرد آلوهای مسموم! شهید محراب ،آیت
📚گزیده ای از کتاب ؛
#حکایتهای_ناب_اخلاقی
🛑 #اثبات_خدا با تخم مرغ
🖋روزی« ابوشاکر دایصانی» که فردی زندیق و بیدین بود،
🌻 نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت: ای جعفر بن محمد!
مرا به معبودت راهنمایی نما .
🌻امام فرمود قدری بنشین. در همان حال، کودکی از کودکان آن حضرت در آن مجلس با تخم مرغی که در در دست داشت بازی میکرد .
🌻امام علیه السلام به کودک گفت: تخم مرغ را (موقتاً) به من بده. کودک تخم مرغ را به امام داد.
🌻 آن حضرت فرمود: ای دیصانی! این تخم مرغ، دژ و قلعهای است محکم و سرپوشیده که از هیچ سو قابل نفوذ نیست.
دارای پوسته ضخیم است که زیر آن پوسته بسیار نازک قرار دارد و زیر پوسته نازک، طلای مایع (زرده ) و نقره آب شده «سفیده» است؛ نه طلای روان با نقره مذاب میآمیزد ونقره مذاب با طلای روان.
پس این (تخم مرغ )به همان حال خود باقی است؛ نه مصلح و تعمیرکاری از آن خارج شده تا بگوید من آن را اصلاح و تعمیر کردم و نه مفسد و خرابکاری درونش رفته تا بگوید من آن را فاسد و خراب کردم.
کسی نمیداند که برای تولید جنس نر آفریده شده است یا ماده .
به ناگاه می شکافد و طاووسی رنگارنگ بیرون میدهد.
آیا تو برای این ، تدبیر کننده و آفرینندهای میبینی ؟!( یا معتقدی که خود به خود چنین میشود!)
پس از اتمام سخنان تاثیر گذار امام صادق علیهالسلام، ابوشاکر دیصانی مدتی سر به زیر انداخت و سپس سر برآورد و گفت:
گواهی میدهم که معبودی جز الله ( جل و جلاله) نیست و خدای متعال هیچ شریکی ندارد و محمد مصطفی صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده خداست و نیز گواهی میدهم که شما امام و حجت خدا بر خلق هستید.
من از آنچه بدان عقیده داشتم به درگاه خدای متعال استغفار و توبه میکنم .
#نکته_ناب
🍀🌺🍀🌺🌸
👇👇👇👇
https://eitaa.com/ketabkhani1
فرهنگ کتابخوانی
📚گزیده ای از کتاب ؛ #حکایتهای_ناب_اخلاقی 🛑 #اثبات_خدا با تخم مرغ 🖋روزی« ابوشاکر دایصانی» که فردی
📚گزیده ای از کتاب ؛
#حکایتهای_ناب_اخلاقی
🛑 #عدالت و #لطف خدا
زنی نزد حضرت داوود علی نبینا و آله و علیه السلام آمد و گفت:
ای پیامبر خدا ! پروردگار تو ظالم است یا عادل؟
🌻 داوود علیه فرمود: خداوند ، عادلی است که هرگز ظلم نمیکند و اساساً اهل ظلم کردن نیست ؛
سپس فرمود : مگر چه حادثهای برای تو رخ داده که چنین سوال میکنی؟
🌹 زن گفت :« من بیوه زنی فقیرم؛ سه دختر دارم . با پول اندکی که دارم، پنبه و پشم میخرم و ریسندگی میکنم (پنبه و پشم را به کلاف نخ تبدیل میکنم)؛ دیروز شال بافته خود را میان پارچهای گذاشتم و به سمت بازار میبردم تا بفروشم و با پول آن ، غذای کودکانم را تهیه کنم؛ ناگهان کلاغی آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد. من تهیدست و محزون ماندم و چیزی ندارم که معاش کودکانم را تامین کنم...»
🌹هنوز سخن زن تمام نشده بود که در که در خانه داوود علیه السلام را زدند ؛ آن حضر ت اجازه ورود داد.
🔹 ناگهان ۱۰ نفر تاجر به حضور داوود علیه السلام آمدند و هر کدام ۱۰۰ دینار (جمعاً ۱۰۰۰ دینار ) نزد آن حضرت گذاشتند و عرض کردند:
ای پیامبر خدا ! این پولها را به مستحقش بدهید.
🌻 حضرت داوود علیه السلام از آنها پرسید : علت اینکه شما دسته جمعی این مبلغ را به اینجا آوردهاید ، چیست ؟
🔹تاجران گفتند ما سوار کشتی بودیم که ناگهان طوفانی برخاست و قسمتی از کشتی سوراخ شد و نزدیک بود غرق شده و همه هلاک شویم. در این هنگام کلاغی را دیدیم که بستهای پارچه سرخ رنگ به سوی ما انداخت؛ آن را گشودیم و در آن شالی بافته شده دیدیم ؛ به وسیله آن، قسمت آسیب دیده کشتی را محکم بستیم و کشتی از خطر نجات یافت ؛ سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم.
ما همگی هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات پیدا کنیم، هر یک مبلغ یکصد دینار بپردازیم.
اکنون این مبلغ را که هزار دینار است به حضور شما آوردهایم تا به هر کس که میخواهید بدهید.
🌻 حضرت داوود علیه السلام رو به آن بیوه زن فقیر کرد و فرمود :
آیا این انصاف است که پروردگار تو در دریا برایت هدیه بفرستد؛ ولی تو او را ظالم و ستمگر بخوانی ؟!
سپس هزار دینار را به آن زن داد و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن ؛ خداوند از دیگران به حال و روزگار تو آگاه تر است .
🌹زن خوشحال شد و سپاس خدا ی را به جا آورد و دریافت که عادلتر و احسان کنندهتر از خدای متعال وجود ندارد.
#نکته_ناب
🍀🌺🍀🌺🌸
👇👇👇👇
https://eitaa.com/ketabkhani1
فرهنگ کتابخوانی
📚گزیده ای از کتاب ؛ #حکایتهای_ناب_اخلاقی 🛑 #عدالت و #لطف خدا زنی نزد حضرت داوود علی نبینا و آله و
📚گزیده ای از کتاب ؛
#حکایتهای_ناب_اخلاقی
🛑 درخت خربزه!
🖋مردی در سایه درخت گردویی نشست تا خستگی به در کند .
در همان حال، چشمش به کدو تنبلهایی که آن طرف ، سبز شده بود افتاد و گفت:
« خدایا! عجیب است که کدوی به این بزرگی را روی بوتهای به این کوچکی میرویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی !»
همین که حرف مرد تمام شد، گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد.
🔸مرد در حالی که از درد به خود میپیچید، بلافاصله از جا جست و به آسمان نظری انداخت و گفت:
« خدایا! غلط کردم، مرا ببخش؛ دیگر در کارت دخالت نمیکنم؛ چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو ، کدو تنبل رویانده بودی، الان چه بلایی به سر من بیچاره آمده بود!»
#نکته_ناب
🍀🌺🍀🌺🌸
👇👇👇👇
https://eitaa.com/ketabkhani1
فرهنگ کتابخوانی
📚گزیده ای از کتاب ؛ #حکایتهای_ناب_اخلاقی 🛑 درخت خربزه! 🖋مردی در سایه درخت گردویی نشست تا خستگی به د
📚گزیده ای از کتاب ؛
#حکایتهای_ناب_اخلاقی
🛑گوهر گرانسنگ!
🖋روزی پادشاه همه درباریان را خواست؛ همه گرد تخت او به صف ایستادند. شاه گوهری بس زیبا و گرانبها یکی از آنان داد و گفت: این گوهر چند میارزد؟
👈 مرد گفت: صدها خروار طلا ، قیمت این گوهر را ندارد.
شاه گفت: آن را بشکن .مرد در باری گفت : پادشاها ! چنین گوهری را نباید شکست که بسیار ارزنده و قیمتی است.
ساعتی گذشت؛ شاه دوباره آن گوهر را به یکی از دیگر از در حاضران داد و همان درخواست را تکرار کرد.
او نیز گفت : ای سلطان جهان! این گوهر به اندازهای نیمی از مملکت شما قیمت دارد؛ چگونه از من میخواهید آن را بشکنم؟
شاه او را نیز رها کرد و دستور داد به هر دو خلعت و هدیه دهند. آنگاه شاه آن گوهر را به چندین نفر دیگر داد و همگی همان را گفتند که آن آن دو ندیم گفته بودند.
شاه ندیمی خاص داشت که به او سخت عنایت داشت و مهر میورزید ؛او را خواست . ندیم پیش آمد .
گوهر را به دست او سپرد و گفت: چند میارزد ؟
گفت: بسیار .
شاه گفت: آن را بشکن !
ندیم همان دم , گوهر را بر زمین زد و آن را صد پاره کرد . حاضران همه بر آشفتند و زبان به طعن و لعن وی گشودند که ای نادان! این چه کاری بود که کردی؟ آیا پسندیدی که خزانه شاه از چنین گوهری خالی باشد؟
ندیم گفت: راست میگویید؛ این گوهر، افزون بر آنچه در تصور میگنجد قدر و بها داشت ؛ اما فرمان شاه، ارزندهتر و قیمتی تر از آن است .
حاضران، چون این پاسخ را از آن غلام شنیدند، همگی دانستند که این، امتحانی از جانب شاه بود؛ لذا لب فرو بستند و هیچ نگفتند که دانستند خطا کرده اند.
#نکته_ناب
🍀🌺🍀🌺🌸
👇👇👇👇
https://eitaa.com/ketabkhani1
فرهنگ کتابخوانی
📚گزیده ای از کتاب ؛ #حکایتهای_ناب_اخلاقی 🛑گوهر گرانسنگ! 🖋روزی پادشاه همه درباریان را خواست؛ همه گر
📚گزیده ای از کتاب ؛
#حکایتهای_ناب_اخلاقی
🛑مجوز منبر
🖋یکی از علمای بزرگ اخلاق نقل میکرد که یکی از آقایان اهل منبر میگفت:
من در آغاز منبرم بر امام حسین علیه السلام سلام میکنم؛ اگر جواب نشنوم منبر نمیروم!
این حالت روحانی از آنجا برای من پیدا شد که روزی وارد مجلس مهمی شدم و واعظ معروفی را بر منبر دیدم ؛ این خیال در حال من پیدا شد که بعد از او سخنرانی جالبی کنم و با بهتر سخنرانی کردن، شخصیت او را بشکنم!
به خاطر این خیال غلط ، تصمیم گرفتم ۴۰ روز به منبر نروم .به دنبال این کار ( معاقبه خویش در مقابل یک فکر و خیال باطل و شیطانی) این نورانیت در قلب من پیدا شد که پاسخ سلامم به امام حسین علیه السلام را از آن حضرت میشنوم!
#نکته_ناب
🍀🌺🍀🌺🌸
👇👇👇👇
https://eitaa.com/ketabkhani1
💌 چگونه متوجه شویم که چقدر ایمان داریم؟؟
🤍 از میزان نگرانی ، استرس، ترس و اینکه چقدر قدرت حرکت کردن داریم، هر اندازه نگران باشیم یعنی به همان میزان ایمانمان ضعیف است..
💚هر اندازه بترسیم و یا باورمان به خداوند کمرنگ شود ، یعنی باید هنوز و هنوز و هنوز روی باور و ایمانتان کار کنید و خداوند به اندازه ایمان ما میدهد نه به اندازه میزانی که میخواهیم.
🤍سیستم جهان هستی تنها به باور و ایمان ما پاسخ میدهد.
چرا اکنون این نتایج را در زمینه روابط، مالی، سلامتی و ... داریم؟
💚 اینها همه انعکاس باورها و ایمان خود ماست، وگرنه خداوند که عاشق بخشش است، خداوند که مهربان و کریم است، خداوند که رزاق و وهاب است..
🤍رحمت خداوند دائما در حال بارش است
این ظرف وجود ماست که کوچک و یا الوده و یا وارونه است.
با استغفار ظرف وجود خودمان را پاک
با ایمان به خدا، ظرف را وسعت
و با شکرگزاری آن را شایسته دریافت مواهب الهی میکنیم. 💚
💌قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ [13]
عدّهی كمى از بندگان من شكرگزارند.
سوره سبا آیه ۱۳🌼
#نکته_ناب
🍀🌺🍀🌺🌸
👇👇👇👇
https://eitaa.com/ketabkhani1
فرهنگ کتابخوانی
📚گزیده ای از کتاب ؛ #حکایتهای_ناب_اخلاقی 🛑مجوز منبر 🖋یکی از علمای بزرگ اخلاق نقل میکرد که یکی از
📚گزیده ای از کتاب ؛
#حکایتهای_ناب_اخلاقی
🛑شرم از رخ علی!
استاد «محمد حاجِب بروجردی» شاعر بزرگی بود . وی قصیده ای زیبا در مدح امیرالمومنین علی علیه السلام سرود که در شاه بیت آن که آخرین بیت هم بود، چنین گفته بود:
حاجِب، اگر محاسبه حشر با علی است من
من ضامنم، تو هرچه بخواهی گناه کن
همان شب حاجِب، حضرت علی علیه السلام را در خواب دید و قصیدهاش را برای حضرت خواند تا به بیت مذکور رسید؛
احساس کرد که آن حضرت بیت مذکور را نپسندیده است.
🌻امیرالمومنین به او فرمود:
این بیت را عوض کن و چنین بگو:
حاجِب، یقین محاسبه حشر با علی است
شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن
#نکته_ناب
🍀🌺🍀🌺🌸
👇👇👇👇
https://eitaa.com/ketabkhani1
فرهنگ کتابخوانی
📚گزیده ای از کتاب ؛ #حکایتهای_ناب_اخلاقی 🛑شرم از رخ علی! استاد «محمد حاجِب بروجردی» شاعر بزرگی بو
📚گزیده ای از کتاب ؛
#حکایتهای_ناب_اخلاقی
🛑کرسی تقوا
🖋 در کتاب شیخ صفی الدین اردبیلی آمده است که «شیخ صدرالدین»( فرزند و جانشین شیخ صفی الدین اردبیلی) گفت:
یک بار زارعان به خدمت حضرت شیخ (صفی الدین اردبیلی) آمده از کثرت موش شکایت کردند که هرچه از بذرها و غلات میکاریم، موشها هنگام محصول، آنها را از بیخ ساقه جویده و به زمین میریزند.
🔹 شیخ گفت: «موشها را لگام (لجام) زنید.»
مستمعآن از این سخن در حیرت شدند که چگونه میتوان آنها را لگام کرد، پرسیدند :
«یا شیخ !این چگونه باشد ؟»
شیخ گفت :
«زکات غلات و اموالتان را جدا کنید و به مسکینان دهید تا خداوند متعال کشتهای شما را از آفت( و شر موش ها) حفظ کند.»
زارعان همه با اعتقاد صادق توبه کرده ، شرط کردند که زکات مالشان را جدا کنند؛ پس حضرت شیخ ،دست بلند کرد و دعا کرد.
#نکته_ناب
🍀🌺🍀🌺🌸
👇👇👇👇
https://eitaa.com/ketabkhani1
🛑 #حکایت_مال_حرام
🖋مردی در بصره، سالها در بستر بیماری بود؛ بهطوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛ همیشه دست به دعا داشت.
روزی عالمی نزد او آمد و گفت: میدانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟
گفت: بخدا قسم حاضرم.
داستان مرد بیمار به این طریق بود که، در بصره #بیماری_وبا آمد؛
و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آب لیمو است.
این مرد، تنها آب لیمو فروش شهر بود. که آبلیمو را نصفه با آب قاطی میکرد و میفروخت.
چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطرهای آبلیمو میریخت تا بوی لیمو دهد.
🔸مردی چنین دید و گفت:
من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا میکنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد میدهی و خونشان را در شیشه میکنی.
عالم گفت:
از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آنها را میفروشی.
میدانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه!
آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجر کش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد.
🔰پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسهها را فروخت، پدرجان داد.
🙏خدایا زندگی ما وذریه ما را از مال حرام نجات بخش
ورزق و روزی ما را حلال و طیب قرار بده🙏
به برکت صلوات بر محمد وآل محمد(ص)
#نکته_ناب
🍀🌺🍀🌺🌸
👇👇👇👇
https://eitaa.com/ketabkhani1
دستفروش پیر یه جمله جالبی گفت: که حیفم اومد به شما هم نگم: زندگي مثل آب توی ليوانه ترک خورده ميمونه! بخوری تموم ميشه نخوری حروم ميشه، از زندگيت لذت ببر چون در هر صورت تموم ميشه... از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر...!
#نکته_ناب
🍀🌺🍀🌺🌸
👇👇👇👇
https://eitaa.com/ketabkhani1
#نکته_ناب
🍃...میلتون ،
با وجود اینکه نابینا بود می نوشت.
🍃...بتهوون ،
در حالی که ناشنوا بود آهنگ می ساخت.
🍃...هلن کلر ،
در حالی که نابینا و ناشنوا بود سخنرانی می کرد!
🍃...رنوار ،
در حالی که دست هایش دچار عارضه رماتیسمی بود نقاشی می کرد.
🍃...مجسمه ساز مکزیکی بعد از قطع دست راستش ساخت مجسمه ای را که آغاز کرده بود با دست چپ به پایان رساند!
🥀آدم ها علیرغم نابینایی ، ناشنوایی ، معلولیت ، پیری ، فقر ، کم سنی ، مشقت یا بی سوادی بر سختی ها غلبه می کنند ، از همه پیشی می گیرند ، کار را به اتمام می رسانند و موفق می شوند .
🔆شما هم شک نکنید می توانید علیرغم سختی ها و مشکلات خود را به هدف برسانید.🔆
ورود 👇
🍀🌺🍀🌺🍀👈
https://eitaa.com/ketabkhani1