eitaa logo
کتاب متاب🌿📖
1.7هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
218 ویدیو
6 فایل
رقیه هستم🧕اینجا کلی کتاب خوب و پرمحتوا براتون معرفی میکنم☺️🌱 کپی؟ با ذکر صلوات برای تعجیل در ظهور آقا 🍃🍓راه ارتباطی👇: @ketabkhon78 📞09330976675 کانال رضایت👇 https://eitaa.com/kafehdenge667 ارسال به سراسر کشور🛵🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
"یک روز بعد از حیرانی"🌼 محمد رضا در تاریخ 21 آبان 1394 به عنوان بسیجی تکاور راهی دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها شد..🌿 همزمان با روزهای آخر ماه محرم الحرام در عملیات محرم در حومه حلب به فیض شهادت نائل آمد..🥀محمدرضا وصیت کرده بود او را در امامزاده علی اکبر (ع) چیذر دفن کنند.. از صفات بارز اخلاقی او می توان به و در انجام وظایف دینی اشاره کرد. فاطمه سلیمانی نویسنده و خالق کتاب هایی چون یک خوشه انگور سرخ، رد سرخ جا مانده بر فنجان و... است🌱 ✍🏻نویسنده:فاطمه سلیمانی ازندریانی ▫️ناشر:شهید کاظمی ▫️قالب کتاب:زندگینامه داستانی 📖تعداد صفحات:۲۹۱ صفحه 💳 قیمت ۹۰ ت با تخفیف ۸۵ ت🌱 ثبت سفارش🌱👇 @ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
"یک روز بعد از حیرانی"🌼 محمد رضا در تاریخ 21 آبان 1394 به عنوان بسیجی تکاور راهی دفاع از حرم حضرت
برشی از کتاب🌱🌱 ❤️🌼 جانت را هم به همان راحتی بخشیدی که اموالت را می‌بخشیدی...کافی بود کسی از لباس یا کفشت تعریف کند..✨کسی که از کفش و لباست تعریف کرده بود به چشم‌برهم‌زدنی صاحب آن لباس یا کفش می‌شد...👞👔 ☁️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. روز جدیدی است که یک صفحه خالی آماده برای نوشتن آن وجود دارد، نوشتن متن در آن صفحه بر عهده توست...❤️🪁 صبحتون بخیر🌱🌱🌱
. کتاب را نخوانیـــد که بخوابید کتاب را بخوانیــــد که بیدار شویــــد...🌼⛵️ 🚦
. کتاب بخوانیم تا رشد کنیم🌱 😋📙
. 🎈 دوستِ قشنگمون ک برا رشدشون تلاش میکنن🌸😍😌احسنت به شما🤞 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برشی از کتاب🌱❤️ 🌼 گفتم :تو اصلا خانواده ات را دوست نداری... سرش را برگرداند.. چیزی نگفت.. لنگان لنگان رفت گوشه هال نشست و گفت: حق داری آنچه باید برایتان می کردم، نکردم. اما به خدا همیشه دوستتان داشته و دارم...🌱🌸 گفتم: نه، تو جبهه و امام را بیشتر از ما دوست داری.. از دستم کلافه شده بود گفت: «قدم! امروز چرا این طوری شدی؟ چرا سر به سرم می گذاری؟! یک دفعه از دهانم پرید و گفتم: چون دوستت دارم..❤️ این اولین باری بود که این حرف را می زدم... دیدم سرش را گذاشت روی زانویش و های های گریه کرد.. خودم هم حالم بد شد.. رفتم آشپزخانه و نشستم گوشه ای و زارزار گریه کردم.. کمی بعد لنگان لنگان آمد بالای سرم.. دستش را گذاشت روی شانه ام.. گفت: «یک عمر منتظر شنیدن این جمله بودم قدم جان..حالا چرا؟! کاش این دم آخر هم نگفته بودی.. دلم را می لرزانی و می فرستی ام دم تیغ.. من هم تو را دوست دارم..اما چه کنم؟! تکلیف چیز دیگری است.. کمی مکث کرد.. انگار داشت فکر می کرد..بین رفتن و نرفتن مانده بود.. اما یکدفعه گفت: «برای دو سه ماهتان پول گذاشته ام روی طاقچه...🌱🌱 ✍🏻نویسنده:بهناز ضرابی زاده ▫️ناشر:سوره مهر ▫️رده سنی/مخاطب:عمومی ▫️قالب کتاب:زندگینامه 💳قیمت ۱۱۰ ت با تخفیف ۹۹ ت🌼 ثبت سفارش🌱👇 @ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
برشی از کتاب🌱❤️ #دختر_شینا🌼 گفتم :تو اصلا خانواده ات را دوست نداری... سرش را برگرداند.. چیزی نگفت..
. کتابی ک خط به خطشو میشه زندگی کرد🌼 گاهی باهاش میخندی گاهی گریه میکنی🙂🌱🌱 پ ن :به قول دوستان کتابی مناسب برا نسل ما ک ب همه چی معترض هستیم و...🕊
🌸🐼 پاندای بزرگ گفت؛ طبیعت با پاییز بهمون نشون میده که رها کردن،چقدر میتونه زیبا باشه🍃✨ .
کتاب متاب🌿📖
یک عاشقانه آرام☕️🌱 مطالعه کتاب «یک عاشقانه آرام»💌 به شما کمک می‌کند که آرام آرام از چنگال روزمرگی ب
📎📙 + آنجا را نگاه کن! آن زن و مرد پیر را که جلوی خانه‌شان نشسته‌اند ببین.. تکیه داده به هم... عُصاره‌ی انگار..❤️ لااقل شصت سال درکنار هم بوده‌اند. - بی مُرافعه؟ + چرا بی مُرافعه؟ آن مرد کویری یادت هست؟ دو کوزه‌ بی‌جان را هم اگر یک عمر کنار هم بگذاری، گاهی سرهایشان به هم می‌خورد و درد می‌گیرد..🌱🌱 " مهم این است که هیچ سَری نشکند و لبْ‌پَر نشود." 📕 یک عاشقانه ی آرام ✍ نادر ابراهیمی