eitaa logo
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
2.8هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
14.7هزار ویدیو
19 فایل
کانال نَحنُ عمار در راستای فرمایشات امام خامنه ای در خصوص لزوم و اهمیتِ جهاد تبیین تشکیل گردیده است با انتشارِ مطالب در این جهاد با ما‌ همراه باشید @NaebeMola313 ~~~~🌺🌺🌺~~~~ https://eitaa.com/joinchat/1479999679C6cab556b2b
مشاهده در ایتا
دانلود
طلبه‌های جوان آمده بودند برای بازدید از جبهه ۳۰ نفری بودند... شب که خوابیده بودیم دو سه نفر بیدارم کردند و شروع کردند به پرسیدن سوال‌های مسخره و الکی! مثلا میگفتند: قرمز چه رنگیه برادر؟!😐 عصبی شده بودم😤 گفتند: بابا بی خیال! تو که بیدارشدی حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم!😎 دیدم بد هم نمیگویند😂 خلاصه همین طوری سی نفر را بیدار کردیم! حالا نصف شبی جماعتی بیدار شدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😀 قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه تشییعش کنند!😃 فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمدرضا و قول گرفتیم تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد! گذاشتیمش روی دوش بچه ها و راه افتادیم گریه و زاری!😢 یکی میگفت: ممدرضا! نامرد چرا رفتیییی؟😭 یکی میگفت: تو قرار نبود شهید شی! دیگری داد میزد: شهیده دیگ چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده! یکی عربده می‌کشید😫 یکی غش می‌کرد😑 در مسیر بقیه بچه‌ها هم اضافه میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه و شیون راه می‌انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق طلبه‌ها جنازه را بردیم داخل اتاق این بندگان خدا که فکر میکردند قضیه جدیه رفتند وضو گرفتند و نشستند به قرآن خواندن بالای سر میت در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم: برو خودت رو روی محمدرضا بینداز و یک نیشگون محکم بگیر😂 رفت گریه کنان پرید روی محمد‌رضا و گفت: محمدرضا این قرارمون نبود😩 منم میخوام باهات بیااااام😭 بعد نیشگونی گرفت که محمد‌رضا از جا پرید و چنان جیغی کشید که هفت هشت نفر از بچه‌ها از حال رفتند! ماهم قاه قاه می‌خندیدیم😂 خلاصه آن شب با اینکه تنبیه سختی شدیم ولی حسابی خندیدیم کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇 ╔═🍃🇮🇷🍃══════╗ @Keynoo ╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
دوتا بچه بسیجی غولی را همراه خودشان آورده بودند و های های می‌خندیدن گفتم: این کیه؟ گفتن: عراقی گفتـم: چطوری اسیرش کردید؟ مےخندیدند😆 گفتن: از شب عملیـات پنهان شده بود تشنگی فشار آورده بود با لباس بچه‌های خودمون آمده بود ایستگاه صلواتی و شربت گرفته بود پول داده بود! اینجوری لو رفته بود.. و هنوز مےخندیدن😂 کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇 ╔═🍃🇮🇷🍃══════╗ @Keynoo ╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
هرچی می‌گفتی چیز دیگری جواب می‌داد غیر ممکن بود مثل همه صریح و ساده و همه فهم حرف بزند بعد از عملیات بود،سراغ یکی از دوستان را از او گرفتم چون احتمال می‌دادم که مجروح شده باشد گفتم: راستی فلانی کجاست؟ گفت: بردنش"هوالشافی" شصتم خبردار شد که چیزیش شده و بردنش بیمارستان بعد پرسیدم: حال و روزش چطوره گفت: "هوالباقی" می‌خواست بگوید که وضعش خیلی وخیم است و مانده بودم بخندم یا گریه کنم😂😶 کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇 ╔═🍃🇮🇷🍃══════╗ @Keynoo ╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
پسر فوق‌العاده بامزه و دوست داشتنی بود . بهش می گفتند « آدم آهنی » يك جای سالم در بدن نداشت . يك آبكش به تمام معنا بود. آن‌قدر طی اين چند سال جنگ ، تير و تركش خورده بود كه كلكسيون تير و تركش شده بود. دست به هر كجای بدنش می‌گذاشتی جای زخم و جراحت كهنه و تازه بود. اگر كسی نمی‌دانست و جای زخمش را محكم فشار مي‌داد و دردش می‌آمد، نمی‌گفت مثلاً (( آخ آخ آخ آخ آخ )) يا (( درد آمد فشار نده )) بلكه با يك ملاحت خاصي عملياتی را به زبان می آورد كه آن زخم و جراحت را آن‌جا داشت. مثلاً كتف راستش را اگر كسي محكم می‌گرفت می‌گفت: « آخ بيت‌المقدس » و اگر كمي پايين‌تر را دست می‌زد، می‌گفت: « آخ والفجر مقدماتي » و همين‌طور « آخ فتح‌المبين » ، « آخ كربلاي پنج و.. » تا آخر😅😅 بچه‌ها هم عمداً اذيتش می‌كردند و صدايش را به اصطلاح در می‌آوردند تا شايد تقويم عمليات‌ها را مرور كرده باشند.😂😂 کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇 ╔═🍃🇮🇷🍃══════╗ @Keynoo ╚══════🍃🇵🇸🍃═╝