😂تحمل😂
#طنزدرجبهه
داخل میدان مین عراقی ها صدای انفجار خفیف مین بلند شد و بین دود و خاک هول خودم را رساندم بالای سرش. زانو زدم و سرش را توی بغل گرفتم. رنگ و روی سرخ صورتش به سرعت زرد شد و عرق نشست.
ـ چی شد قاسم؟
تبسم کرد. عضلات صورتش کمی لرزیدند. سخت آب دهان را قورت داد و گفت:
ـ پوتینم رو پیدا کن و بیار!
ـ پوتین!؟
گفت:ها بله!
گفتم:
ـ منظورت پای قطع شده ات هس؟
گفت: نه، همون پوتین قشنگم رو می خوام!
ـ پات قطع شده، تو داری حرف پوتینت رو می زنی؟
لبخند زد و گفت:
ـ آخه تحمل دو تا داغ رو با هم ندارم! 😅