eitaa logo
کانون‌فرهنگی‌مسجدحضرت‌حجت‌ابن‌الحسن العسکری(ع)کرسگان
364 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
64 فایل
کانون فرهنگی هنری حضرت حجت ابن الحسن العسکری (برادران) کانون فرهنگی هنری تخصصی شهید اصغر طاوسی (خواهران) ✅ کد شامد(مجوز) این کانال در سامانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ؛ ۱-۲-۸۷۰۵۶۴-۶۴-۰-۱
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀بسم‌رب‌ّمحمّد‌‌صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله🥀 💥رسول مهربانی‌ها💥 سلام ...✋ اعیادتون مباااارکاا 💖🌿😘 💯عرض تبریکِ هفته‌ی وحدت ، خدمت یکایک دوستان وسروران بزرگوار 🦋 💯به‌مناسبت هفته‌ی سراسر عشق و معرفت وحدت ، پاره ای از احادیث گهربار پیامبر مهربانی ها ، پیام آور صلح و دوستی را با شما عاشقان ساحتش ، به اشتراک خواهیم گذاشت ‌.😉🌸🦋 💯دوستان می توانند تنها با خواندن احادیث پر از نور آن حضرت کسب فیض نمایند .👌🌿 و اما ... 💯کسانی که تمایل دارند ، 🦋✨✨ در این ایام قدمی هر چند اندک در جهت ترویج مکتب پر از مهر و محبت آن پیامبر مهربان بردارند ، بسم الله👍 ها 🎞 و های 🎊🎉 ارسالی‌ را در یا در هر یک از پیام‌رسان‌ها و یا یا خود به اشتراک گذاشته ✨✨💥 و عکس صفحه‌ی آن‌را برای شماره سایبری بنیاد المهدی (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) به شماره 09934693036 📲 در ایتا ارسال نمایید .✋☺️ 💯هر چه ارادت به صاحب این ایام دارید ، قدمی جهت خوشنودی ایشان بردارید .😉🥀🌿 http://eitaa.com/berangeallah
از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 🆔 @kfmhazratehojatkarasgan