eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
614 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
♡✨ صبح است و هوایت به دلم افتاده ای رفیق ابدی حضرت ارباب سلام #یااباعبدالله @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همین که تو هر صبح در خیال منی ؛ حالِ هر روزِ من خوب است ... #شهید_ابراهیم_همت #صبح_بخیر @khademe_alzahra313
.🖐💔. . . گفتم : آب حیات !؟.. گفتا : چاے روضه ‌اباعبدالله...(: @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دیروز صدام، امروز بی‌بی‌سی و عمله‌های داخلیش، خودشونو کشتن و میکشن که بین ایران و عراق اختلاف بندازن؛ غافل از این که #حب_الحسین_یجمعنا این‌بار نوای وحدت رو از زبان عزیزان عراقی بشنوید و حَظ کنید @khademe_alzahra313
Majid-Banifatemeh-Dele-Bitab-Omade.mp3
11.3M
جان آقا سنه قربان آقا ♥️ سید مجید 👤 # ╔═ ════⚘ ═╗ ❣ ╚═⚘════ ═╝
⚫️هشت خاصیت تربت امام حسین علیه السلام ◾️1- امام صادق عليه السلام مى فرمايد: سجده كردن بر تربت امام حسين عليه السلام هفت حجاب را از (منع قبولى آن) نماز بر مى دارد. ◾️2- ذكر با تسبيح تربت سيّدالشّهدا براى هر ذكر چهل حسنه در نامه اعمال مى نويسند، و حتّى بدون ذكر، تسبيح را در دست چرخاندن هر يك بيست حسنه دارد. ◾️3 - هر گاه كام نوزاد را با تربت سيّد الشّهداء باز كنند مانند اكسيرى كه مس را به طلا مبدل ميسازد و وجود نوزاد را از هر پليدى دور نموده و محبّت اهل بيت رسول خدا صلی الله علیه و آله را در دل او مى كارد. ◾️4 - بر لحد يعنى قبر هر ميّتى كه تربت كربلا باشد از عذاب قبر رهانيده ميشود. ◾️5 - تربت كربلا بر هر درد بى درمانى شفا بخش مى باشد كما اينكه بسيار تجربه شده است و در كتب مختلف ذكر گرديده است . ◾️6 - خاك مقتل حسين بن على عليه السلام حصن ، يعنى حصار مى باشد از هر آفات و هر گزندى ، و هر كس آن را با خود حمل نمايد، محفوظ خواهد ماند. ◾️7- آرام بخش تلاطم موّاج درياهاست يعنى هرگاه دريا به تلاطم آيد، و چاره از همه جا قطع گردد،كمى تربت كربلا بر آن بپاشند دريا آرام ميگيرد. ◾️8 - تربت مظلوم كربلا تحفه حوريان بهشت است آن گاه كه در روز قيامت ماه و خورشيدى نيست تا نور افشانى كند و ظلمات محشر همه جا را فرا مى گيرد، 🌹 به دستور خداوند خاك كربلا كه تربت سيّدالشّهداء عليه السلام مى باشد برداشته شده و در بالاى بهشت قرار داده مى شود ✨و نور عظيمى از تربت آن حضرت همه جا را روشن مى كند و همه ديدگان را خيره مى سازد كما اينكه خورشيد چشم انسان را مى زند و كسى نمى تواند مستقيم به آن نگاه كند... 🆔 @khademe_alzahra313 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 📘كشكول النور ج 1 ص 186/ 📙سفينة النّجاة ص 72 - بحار الانوار ج 10
❥🌺» مےگفـٺ: حـسیڹ |ع| واسـہ گنآهڪاریے مثـل مـڹ و ٺـو خلق شدهـ: ) ↷ ↷ 💚 😭💔 🖤 @khademe_alzahra313 🕊
🌷🌱سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت)) 🌷🌷🌷 بين نماز ظهر و عصر كمي حرف زد. قرار بود فعلاً‌ خودش بماند و بقيه را بفرستند خط. توجيه‌هاش كه تمام شد و بلند شد كه برود، همه دنبالش راه افتادند. او هم شروع كرد به دويدن و جمعيت به دنبالش. آخر رفت توي يكي از ساختمان‌هاي دوكوهه قايم شد و ما جلوي در را گرفتيم. پيرمرد شصت ساله بود، ولي مثل بچه‌ها بهانه مي‌گرفت كه «بايد حاجي رو ببينم. يه كاري دارم باهاش. » مي‌گفتيم «به ما بگو كار تو،‌ ما انجام بديم.» مي‌گفت «نه. نمي‌شه. دلم آروم نميشه. خودم بايد ببينمش.» به احترام موهاي سفيدش گفتيم «بفرما! حاجي توي اون اتاقه.» حاجي را بغل گرفته بود و گونه‌هاش را مي‌بوسيد. بعد انگار بخواهد دل ما را بسوزاند، برگشت گفت «اين كارو مي‌گفتم. حالا شما چه‌ جوري مي‌خواستين به جاي من انجامش بدين؟» @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محررم4_hw.mp3
10.9M
#کشتی_نجات ۴ ریشه ی تمام حق‌ها، خیرها، زیبائی‌ها، حق‌طلبی‌ها و ... حاکمیّت أئمه ی حق در زمین است. نمی‌توان اهل امربه معروف و نهی از منکر، بود؛ اما بدنبالِ برقراری حکومت ائمه ی حق در زمین نبــود! @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[ 💚] _علے اونقدر خوب بود کہ مطمئݧ بودم شهید میشہ... واااے خدایا کمکم کـݧ از جام بلند شدم رفتم کنار پنجره و یکم بازش کردم ، نسیم خنکے بہ صورتم خورد و اشکامو رو صورتم بہ حرکت درآورد درد شدیدے تو سرم احساس کردم پنجره رو بستم و بہ دیوار تکیہ دادم کہ تو هموݧ حالت خوابم برد باصداے اذاݧ صبح بیدار شدم یہ نفر روم پتو کشیده بود _بہ اطرافم نگاه کردم علے رو تخت نشستہ بود و سرشو بیـن دوتا دستش گذاشتہ بود سرشو آورد بالا ، چشماش هنوز قرمز بود اسماء چرا نخوابیده بودے؟منو میخواستے گول بزنے؟اونجا چرا؟میخواے دوباره حالت بد بشہ؟مـݧ کہ گفتم تا دلت راضے نباشہ نمیرم چرا میشینے فکرو خیال الکے میکنے؟ _الکے خندیدم و گفتم:اوووووو چہ خبرتہ علے؟ایـݧ همہ سوال اونم ایـݧ وقت صبح پاشو بریم وضو بگیریم نمازموݧ و اول وقت بخونیم نمیخواستم اذیتش کنم اما دست خودم نبود ایـݧ حالت هام بدوݧ توجہ بہ علے از اتاق رفتم بیرون رفتم سمت دستشویے. تو آیینہ خودم و نگاه کردم چشمام پف کرده بود آهے کشیدم و صورتمو شستم _وضو گرفتم و رفتم تو اتاق ، جا نماز علے و خودم و پهـن کردم چادر نمازمو سر کردم و منتظر علے نشستم علے نمازو شروع کرد اللہ اکبر با اولیـݧ اللہ و اکبرے کہ گفت: اشک از چشمام جارے شد بهش اقتدا کردم و نماز و باهم خوندیم نمیدونم تو قنوت چے داشت میگفت کہ انقدر طول کشید... _بعد از نماز رفتم کنارش و سرمو گذاشتم رو پاش علے؟ جانم؟ ببخشید بابت چے؟ تو ببخش حالا باشہ چشم ، دستے بہ سرم کشید و گفت: اسماء تا حالا بهت گفتہ بودم با چادر نماز شبیہ فرشتہ ها میشے؟ _اوهووم اے بابا فراموشکارم شدم ، میبینے عشقت با آدم چیکار میکنہ؟ سرمو از رو پاش برداشتم روبروش نشستم اخمے کردم و گفتم: با چادر مشکے چے؟ دستش و گذاشت رو قلبش و گفت: عشق علے حالا هم برو بخواب بخوابم؟دیگہ الان هوا روشـن میشہ باید وسایلاتو جمع کنیم اسماء بیا بخوابیم حالا چند ساعت دیگہ پامیشیم جمع میکنیم قوووول؟ قول _ساعت ۱۱ بود باصداے گوشیم از خواب بیدار شدم ماماݧ بود حتما کلے هم نگراݧ شده بود گوشے و جواب دادم صدامو صاف کردمو گفتم:الو الو سلام اسماء جاݧ حالت خوبہ مادر؟ بلہ مامان جان خوبم خونہ ے علی اینام تو نباید یہ خبر بہ ما بدے؟ ببخشید ماماݧ یدفعہ اے شد باشہ مواظب خودت باش. بہ همہ سلام برسون چشم خداحافظ _پیچ و تابے بہ بدنم دادم و علے و صدا کردم علے جان؟پاشو ساعت یازده پاشو کلے کار داریم پتو رو کشید رو سرشو گفت: یکم دیگہ بخوابم باشہ پتو رو از سرش کشیدم. إ علے پاشو دیگہ توجهے نکرد باشہ پس مـݧ میرم یکدفعہ از جاش بلند شدو گفت کجا؟ خندیدم و گفتم دستشویے _بالش و پرت کرد سمتم جا خالے دادم کہ نخوره بهم انگشتشو بہ نشونہ ے تحدید تکوݧ داد کہ مـݧ از اتاق رفتم بیرون وقتے برگشتم همینطورے نشستہ بود إ علے پاشو دیگہ امروز جمعست اسماء نزاشتے بخوابما پوووفے کردم و گفتم: ببیـن علے مـن از دلت خبر دارم. میدونم کہ آرزوت بوده کہ برے الانم بخاطر مـݧ دارے ایـن حرفارو میزنے و خودتو میزنے بہ او راه با ایـن کارات مـن بیشتر اذیت میشم _پاشو ساکت رو بیار زیاد وقت نداریم چیزے نگفت. از جاش بلند شد و رفت... @khademe_alzahra313
[ ♥️] چیزے نگفت.از جاش بلند شد و رفت سمت کمد ،درشو باز کردو یہ ساک نظامے بزرگ کہ لباس هاے نظامے داخلش و آورد بیروݧ ساک رو ازش گرفتم ولباس هارو خارج کردم . خوب علے وسایلے رو کہ احتیاج دارے و بیار کہ مرتب بزارم داخل ساک وسایل هارو مرتب گذاشتم. باورم نمیشد خودم داشتم وسایلشو جمع میکردم کہ راهیش کنم . علے ماماݧ اینا میدونـݧ؟؟؟ آره.ولے اونا خیالشوݧ راحتہ تو اجازه نمیدے کہ برم خبر ندارݧ کہ... حرفشو قطع کردم.اردلاݧ چے؟؟؟اونم میدونہ؟؟ سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ داد اخمے کردم و گفتم:پس فقط مـݧ نمیدونستم؟؟ چیزے نگفت . اسماء جمع کردݧ وسایل کہ تموم شد .پاشو ناهار بریم بیروݧ. ‌ قبول نکردم . امروز خودم برات غذا درست میکنم... پلہ هارو دوتا یکے رفتم پاییـݧ بابا رضا طبق معمول داشت اخبار نگاه میکرد وارد آشپز خونہ شدم مادر علے داشت سبزے پاک میکرد. سلام ماماݧ إ سلام دخترم بیدار شدے؟؟حالت خوبہ؟؟ لبخندے زدم و گفتم:بلہ خوبم ممنوݧ. ماماݧ ناهار کہ درست نکردید؟؟ ݧ الاݧ میخواستم پاشم بزارم.شماها هم کہ صبحونہ نخوردید میل نداریم ماماݧ جاݧ . اگہ اجازه بدید مـݧ ناهارو درست کنم ݧ اسماء جاݧ خودم درست میکنم شما برو استراحت کــݧ. بااصرار هاے مـݧ بالاخره راضے شد. خوب قورمہ سبزے بزارم؟؟؟ الاݧ نمیپزه کہ اشکال نداره یکم دیرتر ناهار میخوریم .علے دوست داره امشبم کہ میخواد بره گفتم براش درست کنم. مادر علے از جاش بلند شدو اومد سمتم.کجا میخواد بره؟؟؟ واے اصلا حواسم نبود از دهنم پرید. إم .إم هیچ جا ماماݧ خودت گفتے امشب میخواد بره ابروهامو دادم بالا و گفتم:مـݧ؟؟؟؟حتما اشتباه گفتم خدا فاطمہ رو رسوند .با موهاے بهم ریختہ و چهره ے خواب آلود وارد آشپز خونہ شد با دیدݧ مـݧ تعجب کرد :إ سلام زنداداش اینجایے تو؟؟؟؟ بہ سلام خانم .ساعت خواب?? واے انقد خستہ بودم بیهوش شدم باشہ حالا برو دست و صورتتو بشور بیا بہ مـݧ کمک کـݧ با کمک فاطمہ غذا رو گذاشتم .تا آماده شدنش یکے دوساعت طول میکشید علے پیش بابا رضا نشستہ بود از پلہ هارفتم بالا .وارد اتاق علے شدم و درو بستم . بہ در تکیہ دادم و نفس عمیقے کشیدم .اتاق بوے علے رو میداد میتونست مرحم خوبے باشہ زمانے کہ علے نیست همہ جا مرتب بود و ساک نظامیش و یک گوشہ ے اتاق گذاشتہ بود لباس هاش رو تخت بود کنار تخت نشستم و سرمو گذاشتم رو لباس ها چشمامو بستم نا خودآگاه یاد اوݧ باز و بند خونے کہ اردلاݧ آورده بود افتادم اشک از چشمام جارے شد .قطرات اشک روے لباس ریخت اشکهامو پاک کردم و چشمامو بستم ،دوست نداشتم بہ چیزے فکر کنم ،بہ یہ خواب طولانے احتیاج داشتم ،کاش میشد بعد از رفتنش بخوابم و ،وقتے کہ اومد بیدار شم. با صداے بازو بستہ شدݧ در بہ خودم اومدم. علے بود . اسماء تنها اومدے بالا ؟؟چرا مـݧ صدا نکردے کہ بیام؟؟ آخہ داشتے با بابا رضا حرف میزدے راستے علے نمیخواے بهشوݧ بگے؟؟ الاݧ با بابا رضا حرف زدم و گفتم بهش :بابا زیاد مخالفتے نداره اما ماماݧ ݧ ،قرار شد بابا با ماماݧ حرف بزنہ اسماء خانواده ے تو چے؟؟ خانواده ے مـݧ هم وقتے رضایت منو ببینـݧ راضے میشـݧ اسماء بگو بہ جوݧ علے راضے ام. راضے بودم اما ݧ ازتہ دل ،جوابے ندادم،غذارو بهونہ کردم و بہ سرعت رفتم پاییـݧ مادر علے یہ گوشہ نشستہ بود داشت گریہ میکرد پس بابا رضا بهش گفتہ بود . با دیدݧ مـݧ از جاش بلند شد و اومد سمتم. چشماش پر از اشک بود دوتا دستش و گذاشت رو بازومو گفت:اسماء ،دخترم راستش و بگو تو بہ رفتـݧ علے راضے یاد مامانم وقتے اردلاݧ میخواست بره افتادم،بغضم گرفت سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم:بلہ پاهاش شل شد و رو زمیـݧ نشست بر عکس ماماݧ آدم تو دارو صبورے بود و خودخوري میکرد . دستش و گرفت بہ دیوار و بلند شد .و بہ سمت اتاقشوݧ حرکت کرد خواستم برم دنبالش کہ بابا رضا اشاره کرد کہ نرو آهے کشیدم و رفتم بہ سمت آشپز خونہ .غذا آماده بود سفره رو آماده کردم و بقیہ رو صدا کردم اولیـݧ نفر علے بود کہ با ذوق شوق اومد بعد هم فاطمہ و بابا رضا همہ نشستـݧ علے پرسید:إ پس ماماݧ کو؟؟ بابا رضا از جاش بلند شد و گفت:شما غذارو بکشید مـݧ الاݧ صداش میکنم بعد از چند دیقہ مادر علے بے حوصلہ اومد و نشست غذا هارو کشیدم بہ جز علے و فاطمہ هیچ کسے دست و دلشوݧ بہ غذا نمیرفت علے متوجہ حالت مادرش شده بود و سعے میکرد با حرفاش مارو بخندونہ. ساعت ۵بود گوشے و برداشتم و شماره ے اردلاݧ و گرفتم. بعداز دومیـݧ بوق گوشے برداشت. @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🍃🍂▪️🍃🍂▪️🍃🍂▪️🍃🍂▪️🍃🍂 ابتدای کربلا مدینه نیست ابتدای کربلا غدیر بود ▪️بهایِ «اَشهد انّ علیّا ولیّ الله» را باید از همین هفتاد و دو نفری پرسید که این روزها عازمِ قربان‌گاهند. شاد باشد روحِ بلندت که گفته‌ای؛ «در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمی‌شود».* *سید مرتضی آوینی ▪️ اَلسَّلامُ عَلیْکَ یٰا ابٰاعَبْدِاللّٰه الحسین @khademe_alzahra313
🍃✨🌹✨🍃 🕗 همه با هم زیر ایوان طلای صحن انقلاب عرض سلام داریم به امام رئوف (ع) 🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌹 علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى 🌹 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ 🌹 و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🌹 و مَنْ تَحْتَ الثَّرى 🌹 الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🌹 صلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🌹 زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً 🌹 کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ 🍃🌺 🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ یه نگاه زیبا به مجالس عزاداری.... مردم دنیا حسرت یه لحظه ریختن اشک عاشقانه رو دارن... @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_664641760944717881.mp3
8.54M
🔊صوت 💠استاد رائفی پور 📝 امام حسین (ع) امام زمان دوران خودش بود 🔺عاشورا و امام زمان (عج) 🔺هر سال که عاشورا میاد یعنی هنوز این جامعه اماده ی ظهور نشده است... @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ead4c3d935c0d75900e17ec83711bb5a57233427.mp3
9.33M
🎙سیدرضا نریمانی ✨ ✨❤️ می ترسم از آخر خودم .. 🌿 می ترسم که از تو رد بشم ..✨ @khademe_alzahra313
✨﷽✨ ✍شمر نمازش را میخواند، روزه‌اش را هم میگرفت، آشکارا هم فسق و فجور نمیکرد، و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود... معاویه و ابن‌زیاد و عمربن‌سعد هم همینطور. ⚜یادمان باشد، زیارت عاشورا که میخوانیم وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله»هایش؛ لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم: نکند این «لعن الله» شامل حال ما هم بشود؟ مایی که گاه خودمان را "ارزانتر" از شمر و عمر و ابن‌زیاد میفروشیم.. 💥جمله ای سنگین از شهید آوینی: "کربلا"به رفتن نیست... به شدن است!.. که اگر به رفتن بود! شمر هم "کربلایی" است! ‌‌‌‌ @khademe_alzahra313
🏴کاش سهراب اینگونه میگفت: آب را گل نكنید . . .! 🏴شاید از دور علمدار حسین (ع) مشك طفلان بر دوش، 🏴زخم و خون بر اندام، می رسد تا كه از این آب روان، 🏴پر كند مشك تهی، ببرد جرعه آبی برساند به حرم، 🏴تا علی اصغر (ع) بی شیر رباب (س) نفسش تازه شود و بخوابد آرام . ..! 🏴آب را گل نكنید @khademe_alzahra313