🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
موعود(عج): 🔹نماز شب و تطهیر مؤمن🔹 حضرت امام صادق علیه السلام 🔸صلَاةُ الْمُؤْمِنِينَ بِاللَّيْلِ تَذ
علامه حسن زاده👇
. . 🍃 در شب خلوت مختصرى باخود نماييد .
و در خلقت و بود خويش و در اول و آخر و حركت خويش انديشه كنيد .
این فكر به شما بيدارى میدهد و به شما تلنگر میزند و به راه می اندازد.
@khademe_alzahra313
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت نامه امام حسن عسگری علیه السلام
کلیپ زیبا از مرقد حضرت
@khademe_alzahra313
سیره عملی امام حسن عسکری علیه السلام :
جوانمردی ایشان به اندازه ای بود که حتی به مخالفان نیازمند نیز کمک می کردند
محمدبن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر نقل میکند:زمانی به تهی دستی مبتلا شده و زندگی برایمان دشوار شده بود
روزی پدرم که بعد از امام هفتم فردی را به امامت نمی پذیرفت به من گفت نزد حسن بن علی برویم زیرا اورا به جوانمردی توصیف میکنند
@khademe_alzahra313
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_447
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
بعد از عملیات خیبر و فتح جزیره مجنون،☝️ بر اثر شدت آتش دشمن⚡️🔥، پُل های متحرڪ خراب و ارتباط با خط قطع شده بود و تدارکات و ارسال نیروے ڪمڪے، ممڪن نبود.😣 زمانے کـــه #حاجهمّت، اوضاع را آشفته و روحیه بچههاے خط را پریشان دید، 🙁با هر زحمتی بود، خود را به خط رساند🤗. جوانان رزمنده با دیدن #حاجے، به طرف او دویدند😍 و با این استدلال ڪه به دلیل نداشتن مهمات، سنگینی آتش دشمن⚡️و نرسیدن نیروهاے پشتیبانے و تدارڪات، نتوانسته اند به خوبے ایستادگے ڪنند، اظهار شرمسارے ڪردند😞. #شهیدهمّت با شنیدن این سخنانِ مأیوسانه بچه ها گفت😒: «هیهات... هیهات... من چے دارم مےشنوم. 🙄برادرها، این حرف ها را نزنید. ما در این جنگ، به سلاح و تجهیزات نظامے متڪے نبوده ایم و نیستیم. ما اتّکای به خدا داریم. 😌ما این جنگ را با خون پیش می بریم. خداوند در این جنگ، صدام را با ڪفرش مےآزماید و ما را با ایمانمان». با این هشدار #حاجي، بچه ها روحیه تازهاے یافتند و صداے تکبیرشان به هوا برخاست.✌️✊
@khademe_alzahra313
محمد بن عبدالعزیز میگفت:
آن روزها کسی اجازهی دوستی با اهل بیت(ع) را نداشت.
روزی صبح که از خواب بیدار شدم و برای کاری به محلهای رفتم. ناگاه سمت سامرا امام عسگری(ع) را دیدم که میخواستند به دارالخلافه بروند. از مظلومیتشان دلم گرفت.
با خودم گفتم: خوب است بروم فریاد بزنم که: آی مردم! این حجت خدا بر شماست، او را بشناسید...
امام(ع) آن سوی مسیر حرکت میکردند؛ به هم نگاه کردیم؛ ایشان با انگشت سبابه اشاره کردند و آن را روی دهانشان گذاشتند که ساکت باش!
من به طرف ایشان دویدم و پایشان را بوسیدم
امام(ع) به من فرمودند:
بدان که اگر حرفی که میخواستی را اعلام کنی، کشته میشوی؛ محمد، جان خودت را حفظ کن؛ اینجا کسی که میخواهد سالم بماند باید امامت مرا کتمان کند ...
دلم برای اینهمه غربت میسوخت ...
📙 برگرفته از کتاب مسند الامام العسکری. ص ۱۸۲
@khademe_alzahra313