شهیدحسین مرحمتی۱۳۴۵/۱۰/۱درجوارمرقداولین امام معصوم حضرت علی (علیه السلام)
درشهرنجف اشرف دیده به جهان گشود.ودرسن ۸سالگی ؛سال۱۳۵۴براثرفشارحاکم بعثی عراق یعنی صدام ملعون؛به ایران بازگشت ودر
جوارمقدس حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام ازسایه امن امامی به پناه امام زاده ای هجرت کرده ودرآنجاسکنی
گزید.اوفردی محجوب به حیاوغیوربودودوران کودکی راتماماَدرخانه گذراندوعلاقه ای به حضوردربیرون ازخانه نداشت.سرگرمی
اوداشتن چندجوجه؛درست کردن قفس؛رنگ کردن دیوارهای حیاط ودرها هرچندماه یکباربود؛وخودش رادرمنزل سرگرم میکرد.به طوری که همسایه هابعدازچندسال که اورادیدندتعجب میکردندومیگفتندمانمی دانستیم شماپسری به این بزرگی داریدوتاحالااوراندیده بودیم...
بخشی ازتحصیلات ابتدائی رادرمدرسه علوی درشهرنجف شروع وادامه آن رادرمدرسه محمدی (شهرری)گذراندودوره راهنمائی رادرمدرسه شهیدرجایی وعلامه طباطبایی درشهرری ادامه داد.کلاس دوم راهنمایی بودکه یک روزازمدرسه خیلی ناراحت وگرفته آمد.گفتیم شایدخسته باشدیاباکسی حرفش شده تاغروب غمگین وگرفته بود.مادرم سراغش رفت وپرسید:حسین چی شده؟چراناراحت وعصبانی هستی؟انگارکه منتظراین لحظه بودبلافاصله گفت :من دیگه مدرسه نمیرم.نمیخوام درس بخونم!!چرا؟گفت من شرمنده شماهستم .منوببخشید.
امروزسرکلاس معلم عصبانی بودوبه همه بچه هاناسزاگفت.دونفرسرکلاس باهم دعواکردندولی اوبه همه فحش دادبه همه پدرومادرهاناسزاگفت.من سراون کلاس دیگه حاضرنمیشم.مادرم گفت:عیبی نداره پسرم عصبانی بوده.چیزی گفته.حسین تادوروزمدرسه نرفت .بعدازدوروزمادرم به برادربزرگم گفت.داری میری سرکار.حسین روببرمدرسه وغیبت اوراموجه کن.بااصرارحاجی ؛هردوبه مدرسه رفتندمدیرمدرسه ازاوتعهدگرفت که دیگرغیبت نکند.اماباکمال تعجب نوشت:من تعهدنمیدهم که غیبت نکنم مدیرشان گفته بود.چرااشتباه نوشتی؟متن رودرست کن.جواب داده بود..خودت درستش کن.معلوم نیست من بتونم بیام وحسین دیگربه مدرسه نرفت..
تاده روزحسین کسالت شدیدداشت وبعدازبهبودی چندروز به دنبال کاربودتااینکه دریک کیف سازی درمیدان شهرری نزدحاج محمودقربانی؛مشغول به کارشد.خیلی زودکیف سازی رویادگرفت.حاج محمودازکارورفتارحسین خیلی راضی بودبااینکه ۱۴سال بیشترنداشت حقوقش خوب بودوکلّ آن راخرج منزل میکرد.درآن سالهااوضاع اقتصادی مااصلاخوب نبود.ازیک طرف بخاطرجابجایی ازنجف به ایران وازطرف دیگرپدرم شلغش که قنادی بودراازدست داده بودوسرمایه ای نداشت وازطرف دیگروام سنگین برداشته بودیم برای خریدمنزل که قسط آن زیادبود.همه اینهاباعث شدکه حسین حقوق هرماهش روکه ۳۰۰۰تومن بودروبین همه اعضاءخانواده تقسیم کند.ازپدرومادرگرفته تاخواهران وبرادران کوچکترازخودش کمک میکرد.حسین حدودابعدازیکسال کارکردن به سن تکلیف رسید.یک روزدیدیم شیرینی گردوئی ونارگیلی خریده ؛بادوچرخه رفته بازارشوش ویک صندوق سیب سرخ گرفته .یک جعبه اناردرجه یک که خیلی عاشقش بودوکمی آجیل(حسین خیلی اناردوست داشت وانارخوردنش معروف بود)وهمه مانده بودیم که چه خبره؟!!!
گفت:امروزمن به سن تکلیف رسیدم ومیخواهم جشن تکلیف بگیرم .ماهمه خندیدیم 😅چون آن زمان اصلاجشن تکلیف مرسوم نبودوبرای هیچ کدوم ازبچه هااتفاق نیفتاده بود.مااولین باراززبان حسین شنیدیم که برای خودش جشن تکلیف میگرفت .اون شب خیلی خوش گذشت ...خواهرش تعریف میکندکه فرداصبح که برای نمازبلندشدم دیدم حسین درحال نمازخواندن بود.
#شـهـدای_رمـضـان💔
آیا می دانستید حدود #پانزده_هزار شهید در ماه مبارک رمضان🌙 شربت شهادت نوشیده اند؟
سلام بر #شهید_رمضان، مولا علی علیهالسلام
.
وقت افطار که در اُوجِ عطش بی حالم
صحنه ای در نَظرم می رسد و می نالم
ظهر گرما وُ بیابان وُ تنِ غرقِ به خون
یادِ خشکیِ لبِ مردِ تهِ گودالم😭....
🌷🌿 #یا_اباعبدالله_ع🌷🌿
در بدو ورود #رمضانيم هنوز
حسرت بہ دليم و نگرانيم هنوز
گويند: ڪہ آرزو بما عيبے نيسٺ
يك #ڪرببلا ڪہ ما جوانيم هنوز
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا🌷
#یا_ثارالله_ع❤️
@khademe_alzahra313
ماه رمضان آمده ای یار کجایی!
ای روح سحـر، معنی افطار کجایی؟
ای صاحب این ماه ، عزیز دل حیدر
عالم شده از هجر تـو بیمار کجایی؟!
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
صبحت بخیر آقا🌸🍃
خورشید گو نخندد،
صبحی تتق نبندد🌱
ای برق خنده هایت،😍
از آفتاب خوش تر✨
#شهیدحاجمحمدابراهیمهمت
#روزتون_مزین_به_لبخندشهید🌹