eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
614 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
شده بود عادتش، کفش‌هایش را می‌داد واکسی سر کوچه واکس بزنه. به جای یک تومان هم پنج تومان می‌داد.   گفتم: «ناصرم مگه بابات تاجره این جوری خرج می‌کنی؟» گفت: «عیبی نداره. اونم باید نون بخوره». رفتم جلو دربان گفتم: «با ناصر قاسمی کار دارم، می‌شناسین؟» گفت: «اینجا یه قاسمی داریم که فرمانده س.» آمد. خودش بود. فهمید که دانستم چه کاره است. گفت: «به کسی نگو من چه کاره‌ام. من فقط خدمت می‌کنم.» سر سفره، چند بار امتحانش کردم. نان خُرده‌ها را می‌خورد. ولی دست به نونهای درسته نمی‌زد.   اعتراض که می‌کردم، می‌گفت: «خوردن اینها ثواب داره.»
در خاطره ای درباره شهید ناصر قاسمی آمده است: هر چی پتوی نرم و قشنگ بود، مال بچه‌ها بود.   دست آخر «ناصر» وقتی مطمئن می‌شد که همه پتو دارند، با کهنه پتویی هر جا که می‌شد، می‌خوابید. برف آمده بود. ناراحت از پارو کردنِ پشت بام‌ها بودم، حالا که «محمد» نیست، پشت بام‌ها می‌ماند.   رفتم حیاط، دیدم کسی بالای پشت بام، برف پارو می‌کند. صدا زدم: «کیه؟ کیه؟» گفت: «منم، ناصر. نترسید دیشب از منطقه آمدم، گفتم محمد که نیست، برف پشت بامتان می‌مونه.» همین که سفره پهن می‌شد، مثل قوم مغول همه حمله می‌کردند و جایی برای خودشان پیدا می‌کردند. اما او اطرافش را نگاه می‌کرد. «ناصر» وقتی می‌نشست که دیگه کسی سرپا نباشد و همه نشسته باشند.   «ناصر» وقتی به خانه می‌آمد، تمام کارهایش را خودش انجام می‌داد. نمی‌گذاشت رختخواب پهن کنم. می‌گفت: «اینجوری به بچه‌های جبهه نزدیکترم.» موقع آمدن با موتور، با پیرمردی تصادف می‌کند وپای پیر مرد می‌شکند. او را به بیمارستان می‌رساند. تمام مخارجش را هم می‌دهد. با وجود مقصّر نبودن، دیگه ول کنش نبود. می‌رفت پیر مرد را پشتش کول می‌کرد و سوار ماشین می‌کرد. چند بار هم تهران برده بود تا خوب خوب شود. تا دو سال هم نصف حقوقش را به خانواده‌اش می‌داد.   گفتم: «چرا این همه خودتو اذیّت می‌کنی؟» گفت: «باید ناراحتی را از دلش در بیارم.»
مادر شهید : رفته بودیم باغ. «ناصر» شروع کرد به چیدن سیب‌ها، دو جعبه شد، نشست لب حوض و یکی یکی شست. زیر لبی زمزمه می‌کرد. خوب که گوش دادم می‌خواند: «اگر بار گران بودیم رفتیم. اگر نامهربان بودیم رفتیم.»   سیب‌های چیده شده را پاک کردم و داخل جعبه‌اش گذاشتم. برنامه هر هفته مان بود. با خانواده دور هم جمع می‌شدیم. یک ساعتی احکام و قرآن می‌خواندیم. هر کس دیر می‌کرد، دقیقه‌ای، جریمه می‌شد. بغل دست من نشسته بود. یواشکی در گوشم گفت: «من از این هفته نیستم.» گفتم: «جریمه‌ات زیاد می‌شه.»   ناصر گفت: «من نمی‌آم، ولی خانمم هست.» هفته‌ها بعد، خانمش سیاه پوشیده تنها می‌آمد. تلاش می‌کردیم تشییعش با شکوه باشه. اما هر چه تلاش می‌کردیم، گره‌ای توی کار پیش می‌آمد، مصادف شده بود با تشییع نود و پنج شهید بمباران هوایی. چند نفر پیدا شدند و زیر تابوت رفتند و مظلومانه تشییع شد. مجلس هفتم‌اش هم مردم کمی شرکت کردند. هر کاری می‌کردیم مطرح شود، نمی‌شد. دیگر داشتیم تعجّب می‌کردیم که چرا؟ بلندگوی مسجد وصیتنامه ناصر را که می‌خواند: خداوندا! چنان کن که من گمنام ...
گمنام مثل من: شهید ناصر قاسمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷💐🌷 توگودال شهیدپیداڪردیم هرچہ خاڪ بیرون میریخت بازبرمیگشت!اذان شدگفتیم بریم فردابرگردیم شب خواب جوونے رودیدم گفت دوست دارم گمنام بمانم بیل رابردارو ببر.. سرے است درگمنامے سرے عاشقانہ
🔴 ۶۰ گلوله؛ برای حذف عمار! ♥️شهید آیت : 🔻زودتر از بقیه فهمید بنی‌صدر در خط امام نیست و روزی در برابر امام خواهد ایستاد. 🔻وقتی نماینده مجلس شد، با اینکه چند روز بیمار بود، اما آن روز تمام اسنادش را جمع کرد تا به مجلس برود و علیه میرحسین موسوی اعلام موضع کند، اما پایش به مجلس نرسید! دکتر حسن آیت صبح ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ جلوی درب منزلش به ضرب ۶۰ گلوله به شهادت رسید... @khademe_alzahra313
🔰 سردار سلیمانی مهرماه سال گذشته در جواب به نامه‌ی ابوخالد، فرمانده کل گردان‌های عزالدین قسام فلسطین: فلسطین را تنها نخواهیم گذاشت. مهرماه ۱۳۹۸ وفاء لشهید القدس قدس خونبهایت @khademe_alzahra313
❣ قربان لبـــــان روزه دارت آقــا بی یار غریبـــانه کجا می گردی؟ سردار و امــــیر آسمانی آقـــــا تنها و طریـــــد در کجا می گردی؟ السلام علیــــــک یا صاحب العصر و الزمان(عج) @khademe_alzahra313
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze26.mp3
3.99M
💠 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 💠 ⚜ قرآن_کریم ⚜ 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید» @khademe_alzahra313
☘🍃☘🍃☘ 🌺معارفی ازجزء بیست و ششم قرآن کریم🌺 ✅نوید به کسانی که در دینداری کم نمی‌آورند(14- احقاف) 🔸کسانی خدا وآخرت را که باور کردند و بر باور خود پا فشردند و با عمل، ادعای خود را به امضاء رساندند جز امنیت و دل آرامی نیست نه از گذشته و نه نسبت به آینده. قرآن برای رسیدن به این درجه از آرامش روحی، دو شرط را مطرح کرده است: ایمان و استقامت بر آن. استقامت بر ایمان به این است که انسان مراقب باشد عملش ادعایش را تکذیب نکند. صبر و استقامت در سه حوزه باید رعایت شود: تحمل سختی عبادت، استقامت در برابر فشار گناهان و صبر در ناملایمات و مصائب. ✅زینت واقعی خریدنی نیست 🔹زینت واقعی و حقیقی برای انسان زینت ایمان است که باید جان را به آن تزیین کنیم. این سخن هرگز به معنای نادیده گرفتن بهداشت و زیبایی تن نیست؛ اگر جان به ایمان مزین شد همان ایمان، انسان را وامی دارد که به ظاهر خود توجه کرده و بهداشت و زیبایی را آن گونه که شایسته یک فرد مؤمن است رعایت کند. آنچه در زیبایی ظاهر بین مؤمن و غیر مؤمن فرق می‌گذارد این است که مؤمن، زینت حقیقی خود را می‌شناسد و به دنبال آن است و در زیبایی ظاهر هم تا جایی پیش می‌رود که دین و ایمان به او اجازه می‌دهند بنابراین او هرگز برای حرام زینت نمی‌کند و به زیبایی خود چوب حراج نمی‌زند. ✅آیه‌ای مهم درباره بدگمانی، تجسس و غیبت (12- حجرات) 🔻هر گاه گمان بدی نسبت به مسلمانی در ذهن شما پیدا شد، در عمل کوچک‌ترین اعتنایی به آن نکنید، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید، بنا بر این آنچه گناه است ترتیب اثر دادن به گمان بد می‌باشد و حقیقت باطنی غیبت همانا خوردن گوشت مردار است. ✅روزی که پرده‌ها کنار رود(22- ق) 🔸قیامت صحنه ایست که انسان واقعیت‌های همین دنیا را به عیان می‌بیند؛ همان واقعیت‌هایی که خود و دیگران با کارهای خوب و بد ساختند و از خود برجا گذاشتند. ✅متقین، نیازمندان را سهیم در مال خود می‌دانند(19- ذاریات) 🔹یکی از صفات متقین این شد جدای از واجبات مالی مشهور مانند خمس و زکات با اهداء بخشی از اموال خود به نیازمندان از آن‌ها دستگیری می‌کنند. همــــراه مان باشید.. @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#سردار_شهید #محمد_ابراهیم_همت😘 #دوران_سربازی #ماه_مبارک_رمضان #مسئول_آشپزخانه #قسمت_اول 👇👇👇 ظهر
😘 آشپزها ترسان جلو می‌روند😰 سرلشکر به دهان هر کدام یک قاشق برنج می‌ریزد🍛 و می‌گوید: «بخورید، قورتش بدهید» یونس خودش را با اجاق سرگرم می‌کند😉 سرلشکر متوجه می‌شود و با عصبانیت داد میزند😡«هو، نکبت... مگر حالی‌ات نشد گفتم بیایید جلو❓» یونس معذرت خواهی می‌کند و پیش می‌رود🙏 سرلشکر یک قاشق برنج به دهان او می‌ریزد و می‌گوید👈 «شروع کنید. فقط مراقب باشید هر سربازی از گرفتن غذا🍛 خودداری کرد❌فوراً به من معرفی‌اش کنید👉» یونس در حالی که مشغول کشیدن برنج در بشقاب‌هاست، منتظر فرصتی است تا برنج را از دهانش بیرون بریزد😮 خداخدا می‌کند🙏سرلشکر وادار به صحبتش نکند ، والاّ مجبور می‌شود را باطل کند یا داری‌اش را فاش کند😭 یک لحظه به یاد می‌افتد. اگر او به مرخصی نرفته بود و اینجا بود با سرلشکر چه برخوردی می‌کرد⁉️ آیا اجازه می‌داد سرلشکر را باطل کند⁉️ @khademe_alzahra313
رفیق!✨ ھـروقـت‌میخـواستـی‌گناه‌ڪنـی بـه‌این‌فڪرکن‌که‌شبـآیِ‌قـدر چقدر گریه‌ڪردی‌وبه‌خد‌ا التماس‌ڪردی‌ که‌ببخشتـت! ببین‌لذت‌گنـاه‌به‌شکستـن‌قول‌و‌قرارات‌با‌خد‌‌ا میارزه؟ چطور‌روت‌میشه..چه‌بھونه‌ای‌داری❗️ ''برایِ‌خـوب‌بودن‌بایـد‌تلاش‌ڪرد 💌 '' @khademe_alzahra313
شعری که شهید درطول دوران زندگی اش مدام آن را زمزمه می کرد و بعد از شهادتش  توسط مادر بزرگوارم در محضر رهبر معظم انقلاب خوانده شد وامام خامنه ای آن را تصحیح کردند: سر که زد چوبه ی محمل ، دل ما خورد ترک غربتش ریخت به زخم دل عشاق نمک وچنان سوخت که بر سر در آن ، این شده حک سر زینب به سلامت ، سر نوکر به درک حضرت آقا در جواب این مادر شهید شعر را تصحیح کرده و فرمودند: چرا به درک؟ به فلک! 🌹شهید محمدحسین محمدخانی @khademe_alzahra313
بیست روزبودکه ازحسن خبری نداشتم وهمچنان مضطرب ونگران . که خواب دیدم که اقایی عصابدست وبالباس عربی وعمامه سبزوعباپیش میرود وبرادرم حسن هم بدنبالش میدود ومدام صدامیکند مولاجان اقای من تا به دریا رسیدند اقاجان عصایش رابه آب زدند پلی روی دریاظاهرشد واقا به روی پل رفتندوحسن هم به دنبال ایشون روی پل رفتندمقداری که اقاجلورفتنددوباره عصای خودراازطرف راستشون به دریا زدندوپلی بسیارطویل ظاهرشدحسن وسط پل اول بود تا اقا وارد پل دوم شدند ،پل اول شکست وحسن داخل اب فرورفت فریادمیزد اقاجان به فریادم برس اقابرگشت وعصایش رابه طرف چپ آب زد وپلی دیگرظاهرشدعصایش رادراب فروبردوحسن روگرفت ،وروی پل گذاشت وفرموداین پلی که دیدی شکست پل دنیای توبود واین پل اخرت توست بروواسوده باش ازاینجاراه من ازشماجدامیشود حسن مایوسانه بانگاه اقارابدرقه میکردومیگفت مولاجان که بیدارشدم ویقین دانستم که حسن به درجه شهادت رسیده اند
مزارشهید درقطعه 26 دربهشت زهرا تهران است 👆👆
خواهرشهیدحسن سلیمانی.. زمانی که حسن به دهلران فرستاده شدبرای دوره دوماهه اموزشی من درسنندج زندگی میکردم بخاطرشغل همسرم که نظامی بودندورییس پاسگاه سنندج زمانی بودکه اوضاع درکردستان بسیاربحرانی بودحسن درعرض این دوماه اموزشی بسیارمهربان ودلسوزانه به دیدارمن می آمد به اومیگفتم عزیزدل خواهرازامدنت به این شهربیم وواهمه دارم مگه اوضاع شهررونمیبینی زنده زنده درشهرسربچه های سپاه راازتن جدامیکننداومیگفت تقدیرالهی هرچه باشدهمان است دفعه اخرکه به دیدنم امدمن خیلی بیقراربودم چون میدانستم دیگراورانخواهم دیدحسن متوجه شدگفت خواهرم چی شده چرااینقدربیقراری گفتم چیزی نیست گفتم چراهست من خودم میدانم که بوی الرحمان میدهم گفتم خواب دیدم سفره عقدی بسیارزیبا پهن شده وهمه سفیدومن درمیان سفره شادی میکنم درخواب به من گفتنداین سفره متعلق به توست ولی برای اخرتت حسن بسیارشادشدوگفت خودم هم خواب شهادتم رادیده ام اگربدانیدباچه غم عظیمی برادررابدرقه کردم ویادخداحافظی حضرت زینب واقام امام حسین افتادم واین اخرین دیدارخواهرباعزیزجانش بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
32.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | آشنایی با بازی ⚠️ 😡 توهین‌آمیزترین بازی به اسلام و انقلاب 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 با محیط بازی و اهداف سازنده آشنا شوید... ✅ باکیفیت HD مشاهده کنید: 🌐 aparat.com/v/DHJp3 🆔️ @khademe_alzahra313
🍃🌸 هر چه نزدیک تر میشوم به آخرِ سفره! عطرِ دل انگیزِ بهشت، غلیظ تر میشود! روزهای آخر، ساعتهایِ اوجِ دلتنگی اند! رحم کن به بنده ای که بویِ آغوشِ تو، رویِ پیراهنش جا مانده است ! | ربَنّا آتِنا من لَدُنکَ رَحمَه | .... 💔
دلم می لرزد خدا.... فقط چند سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است... دلم می لرزد خدا.... از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است... از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهايش، گم کنم.. از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند...نه حاصل عنایت هايت!!! خدا..... دلم، تو را برای همیشه می خواهد... آغوش گرم و بی همتای تو را... که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام... من....از دنیای بدون تو... می ترسم... از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند... از روزهای سپيدي.. که بدون هم نفسی با تو...تاریک ترین لحظه های عمر من هستند... قلبم... بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است.. و دستانم... لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند... چه کنم...؟ بی سحرهای روشن...؟ بی زمزمه های ابوحمزه...؟ بی اشکهای افتتاح.... ؟ من بی تو...از پر کاهی سبک ترم...که به اشاره ای، اسیر دست شیطان می شود... بمان....همین جا....در لابلاي تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است...
اهمیت شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان و دعای آن در پاره ای از روایات وارد شده است که ماه مبارک رمضان کمتر از نیست؛ لذا امام سجاد صلوات الله و سلامه علیه این شب را می داشتند و مراسم احیاء را بجا می آوردند و این را در احیاء شب بیست و هفتم زیاد بر زبان می آوردند: «اللّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ».
🌙 سحری کاش به ایوان نجف سجده کنم مرمر صحن تو را با مژه جارو بکشم😭 عشق یعنی...که به ایوان نجف تکیه دهم از سحر تا دم افطار فقط "هو" بکشم 😞 🌙