eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
614 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 زنگ زده بود كه نمي تواند بييايد دنبالم.بايد منطقه مي ماند. خيلي دلم شده بود. آن قدر اصرار كردم تا قبول كردخودم بروم.من هم بليت گرفتم و با اتوبوس رفتم اسلام آباد.كف آشپزخانه تميز شده بود.همه‌ي ميوه هاي فصل توي يخچال بود؛توي ظرفهاي ملامين چيده بودشان. كباب هم آماده بود روي اجاق ،بالاي يخچال يك از خودش گذاشته بود ،بايك نامه وقتي مي آمد خانه ،خانه من ديگر حق نداشتم كار كنم .بچه را عوض مي كرد .شير براش درست ميكرد سفره را مي انداخت و جمع مي كرد .پا به پاي من مي نشست لباسها را مي شست ،پهن ميكرد،خشك مي كرد وجمع مي كرد. آن‌قدر به پاي زندگي مي‌ريخت كه هميشه بهش مي‌گفتم «درسته كم مي‌آي خونه، ولي من تا محبت‌هاي تو رو كنم، براي يك ماه ديگه وقت دارم.» نگاهم مي‌كرد و مي‌گفت «تو بيش‌تر از اينا به گردن من داري.» يك بار هم گفت «من زودتر از جنگ مي‌شم. وگرنه، بعد از جنگ به تو نشون مي‌دادم تموم اين روزها رو چه‌طور جبران مي‌كنم.» 🌟 راوی:همسر شهید 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✅گرامی می‌داریم یاد درگذشتگان را، و و همه داران، 👌کسانی که مثل ما در این حضور داشتند و می کردند، 👌👌زمانی خواهد رسید که ما هم باید بار ببندیم، کند که با و پا به دنیای دیگر بگزاریم... 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @khademe_alzahra313 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🔆 ❄🌼❄🌼❄ فــرمانده مهربون.. 🔷 وقتی مـی آمد خانه من دیگر نداشتم کار کنم😌 .بچه را عـوض می کرد .شیر براش درست میکرد سـفره را می انداخت و جمع می کرد 💖 پا به پای من می نشـست لباسها را می شست ،پهـن میکرد،خـشک می کرد وجمع می کرد.💕 🍀آن‌قدر به پای زندگـے مـے‌ریخت که همیشه بهش می‌گفتم «درسته کَـم می‌آی خونه، ولی مـن تا ‌های تـو رو جـمع کنم، برای یک مـاه دیگه وقـت دارم.»😊 ❄نگاهَـم می‌کرد و مـی‌گفت «تـو بیـش‌تر از اینا به من حــق داری ژیلا .»😔 🌼یـک بار هم گفت «من زودتـر از تموم می‌شم. وگرنــہ ، بعد از جنگ به تـو نشون می‌دادم تمـوم این روزها رو چہ طـور می‌کنم.»💔😢
‍ 🌹شهیدی که قول داده است زائرانش را کند! در تهران، شهیدی خوابیده است که قول داده است برای زائرانش دعا کند. سنگ قبر ساده او حرفهای صمیمانه اش در و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را گرم و امیدوار می کند. وصیت نامه متفاوت و خواندنی او پر است از نکات کلیدی و کاربردی... سلام علیکم و رحمه الله خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود. اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به او تذکر می دهند، اگر گوش و چشم او نمرده باشد اثبات این جمله بسیار ساده است! شما چهل روز باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد. خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد. را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با می رسد. برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان💚 ارواحنافداه نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است. برادران و خواهران من، 💚غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه) سه چیز را هر روز تلاوت کنید 1- زیارت عاشورا 2- نافله 3- زیارت جامعه کبیره اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم. و سلام را به امام زمان💚ارواحنافداه بفرستید تا رستگار شوید. خواندن و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان 💚(سلام‌الله‌علیها) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود. السلام علیکم آرامگاه: قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران، چند قدم بالاتر از یادبود شهدای مفقودالاثر
برادرش می گوید: محمد اصلا آدم گوشه نشین و اهل نشستن و یک جا ماندن نبود حتی اگر یک روز می آمد همدان، آن روز را هم مدام در جنب و جوش بود. برای مثال همین آخرین بار، شب 21 ماه مبارک آمد همدان، با هم رفتیم گنج نامه و نشستیم چای خوردیم که شروع کرد به کردن من که پدر و مادر باش. این آمدن و رفتن من به همدان فقط به خاطر پدر و مادر است اما این بار که دارم میرم ماموریت، دیگر پدر و مادر را به تو می سپارم. عادت داشت می خواست داخل اتاق من بشود در می زد. این آخرین بار نیمه شب در زد و داخل شد و گفت: اگه میشه مقداری تنهام بزار تا توی حال خودم با شم. ✨✨✨ من رفتم. شروع کرد به شب خواندن. برگشتم و گفتم: محمد چقدر نماز می خوانی؟ کمرت درد می گیرد، خسته میشی. گفت: امیر می خواهم توی این ماه رمضان شوم. خانه شان را بنده رنگ کردم، در کمدش را باز کردم و دیدم تمام در کمدش را با های شهدا پر کرده است و بالایشان نوشته بود: ای سر و پا! من بی سر و پا، خود را کنار عکس شهدا پیدا کردم. خوب که دقت کردم یک جای روی در کمدش بود، گفتم: محمد عکس یکی از شهدا رو بزن اینجا، این جای خالی قشنگ نیست. گفت آنجا، جای عکس است. شهید به روایت پدر: محمد غیراز امام حسین(ع)، دو سه جای دیگر هم قبول شد. در رشته پزشکی و تغذیه هم قبول شد ولی این‌ها رو به من نگفت. علاقه زیادی به نظام داشت و از بچگی هر چی اسباب بازی می‌خواست بخره اسلحه می خرید. از اینجا به عنوان دانشجوی همدان رفت تهران ولی نیروی همدان بود. محمد در گروهش چتر بازی شد و توی راپل هم نفر اول بود و -خلبانی هم دیده بود. طوری شده بود که دست راست فرمانده‌شان بحساب می‌آمد و ایشان روی محمد خیلی حساب باز کرده بود. یک بار گفتم محمد شما رو می فرستن این های سنگین، جانتان هم در خطره، چقدر ماموریت می‌گیرید؟ می گفت: 14 تا 15
‍ 🌱شهید تو چه ایه ای از حقی، که این چنین ‌حیاتمان را با یاد خود جلا داده ای. 🌱 یاخته های وجودیمان با هر خاطره ای از تو، آنچنان طراوت و نوری را به خود میگیرند که از سواحل نگاهمان هویدا میشود. 🌱امروز روزیست که پر به کشیدی، به من بگو سوخت پروازت کدام یک از افعال نیکت بود، کدام یک از افعال نیکت پروازت شد. هق هق گریه ات به وقت یا کنترل نگاهت 😔 🌱 تو آنچنان زیستی که همه را مسحور خود ساختی و ها را فتح‌کردی. آری آنچنان را شناختی که اینگونه خرید تورا ...خوشابحالت😭 🌱بگو از برای این ندیده ..شیرینی آن لحظه ای که‌مادرت‌ به تو‌لبخند زد چگونه طعمی داشت. از سفر عشقت بگو ... رفیق عارفم، از من نزد مادرت زهرا یادی بکن. سلام مرا به برسان ... کاش من هم، تو میشدم😓 🌱شهید احمد علی نیری در ۲۷ بهمن سال ۱۳۶۴، در حالی که ۱۹ سال از کشتی عمرشان‌ میگذشت، به فیض نائل آمدند. وی یکی از شاگردان خاص بودند. ♡پنج صلوات هدیه به روح مطهر شهید بزرگوار♡ ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۲۹ تیر ۱۳۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۲۷ بهمن ۱۳۶۴. اروند رود، عملیات والفجر 🥀مزار شهید : تهران.بهشت زهرا @khademe_alzahra313
▪️جرج جرداق مسیحی و نامه علامه امینی ‌ 🏷 مسیحی میگوید: در از علی علیه السلام مظلوم تر نمیشناسم ‌ آیا میدانید به چه مناسبت کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیه» را نوشت؟ ‌ ‌ 🔻از او پرسیدند: شما یک هستی و خیلی هم مذهبی نیستی چه شد که در مورد علی علیه السلام نوشتی؟ به گریه افتاد و گفت مرحوم هنگامی که کتاب را نوشت چند جلد از کتاب را برای من فرستاد. یک نامه هم نوشت و گفت آقای جرج جرداق شما یک و هستی، نه شیعه هستی و نه سنی که بگوییم طرفداری میکنی. کار تو دفاع از مظلوم است، ما با بر سر علی علیه السلام دعوا داریم. ما میگوییم با علی علیه السلام است آنها میگوند نه! حالا این چند جلد را به عنوان پرونده مطالعه کنید و تمام مدارک هم از است. من از شیعه چیزی در آن ننوشته ام. شما هم در حد یک وکیل قضاوت خود را برای من بنویسید. میگوید: من دیدم وقتی انسانی مرا به عنوان یک دادگستری مخاطب قرار داده و از من کمک خواسته بی‌انصافی است اگر کمک نکنم. بنابراین پذیرفتم، وقتی کتاب ها را دقیق خواندم دیدم در تاریخ از علی علیه السلام تر نمیشناسم و لذا تصمیم گرفتم به اقتضای شغلم که وکیل دادگستری هستم از این مظلوم دفاع کنم و لذا کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیة» را نوشتم. ‌ 📿نثار امیرالمومنین علیه السلام و شیعیان و دوستداران حضرت، خالصانه هدیه فرمایید
✅ راه عبور از گردنه های سخت قیامت چیست؟ ✴️️ آیت الله رحمة الله علیه : 🔷 در قیامت گردنه ای هست که کسی که از مردم بر گردنش باشد، نمی تواند از آن بگذرد و باید از حسناتش به کسی که او را پایمال کرده، بدهد و تا مردم در آنجا از همدیگر راضی نشوند، نمی توانند از آنجا بگذرند.
💐🌴🌺🍀🌺🌴💐 وقتي به مي آمد ، من ديگر نداشتم كنم . بچه را مي كرد ، برايش درست مي كرد . را و مي كرد ، پا به پاي من مي نشست ، را ، مي كرد ، مي كرد و مي كرد . آن قدر به پاي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي ؛ ولي من تا تو را كنم ، براي يك ماه ديگر دارم . نگاهم مي كرد و مي گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من داري . يك بار هم گفت : من زودتر از تمام مي شوم و گرنه ، بعد از جنگ به تو مي دادم تمام اين روزها را چه طور مي کردم . 🌺 @khademe_alzahra313