eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
581 دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🌸یک شب سر نماز، سجده‌اش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد.😭 بلندش کردم. گفت
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🌹در اول فروردین سال 1361 هنگام برگشت از مسجد🕌 توسط منافقین ربوده شد و با خفه کردن او با چادرش او را به رساندند و پیکر پاکش بعد از سه روز جستجوی نیروهای امنیتی و خانواده کشف گردید.🌷 🦋 منافقین در طی ارسال نامه✉️ و تماس تلفنی📞 مسئولیت ترور را برعهده گرفتند. 🖤 چهارده ساله و اولین دبیرستانی همراه با شهدای عملیات فتح‌المبین (160 شهید) در اصفهان تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد. بعد از دفن با تعجب دیدم که قبر زینب زیر یک درخت کاج قرار دارد و تازه رمز جمع‌آوری درخت میوه کاج را توسط فهمیدم. ✨ قبل از شهادت توسط منافقین تهدید شده بود. ... @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🌹در اول فروردین سال 1361 هنگام برگشت از مسجد🕌 توسط منافقین ربوده شد و با
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🖤 دو تا وصیت‌نامه داشت. من سواد کمی داشتم و آرزو داشتم که به راحتی و روانی، آنها را بخوانم.😔 یک شب به خوابم آمد و گفت: «مامان، ناراحت نباش.» یک روز وصیت‌نامه مرا از اول تا آخر بدون غلط می‌خوانی؛ آن روز نزدیک است.»☺️ 🥀صبح که از خواب بیدار شدم. سریع به نهضت سوادآموزی رفتم و ثبت‌نام کردم و خوب درس خواندم تا بالاخره به راحتی وصیت‌نامه را می‌خوانم و حتی بعضی جملاتش را حفظ نمودم. وصیت‌نامه دومش را در 13/12/1360 یعنی هجده روز قبل از شهادتش نوشته بود. نامه‌ها و دست‌نوشته‌های شبیه به نامه‌های یک رزمنده در جبهه بود.🌷 ... @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
بسم الله الرحمن الرحیم #وصیت نامه 🥀خدایا نگذار نقاب نفاق و بیطرفی بر چهره مان افتد و در این هنگامه
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🌺گوشه ای از نامه ی به دوستش زهرا که در ۱۴سالگی نوشته: ✨بنام او که از اویم، بنام او که بسوی اویم، بنام او که بخاطر اویم، بنام او که زندگیم در جهت اوست، رفتنم به اوست، بودنم به اوست، جانم به اوست، احساسش میکنم، با ذره ذره وجودم احساسش میکنم اما بیانش نتوانم کرد . ❣دست نوشته : خدایا اکنون که من در این سن به سر می برم تازه دریافتم که چقدر این دنیای فانی بی ارزش وپوچ است و حال می فهمم که چگونه عاشقانه به دیدارتو می شتابد . خدایا مرا نیز به آرزوی خودبرسان و را نیز به من برسان. @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🌺گوشه ای از نامه ی #زینب به دوستش زهرا که در ۱۴سالگی نوشته: ✨بنام او که
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🖤امروز داغ مثل روز اول رفتنش هنوز داغ داغ است؛ داغی که هیچ وقت سرد نمی‌شوند. هیچ وقت کهنه نمی‌شود. باید دنیا بداند که منافقین چه کسانی را و به چه جرمی به رساندند. بعضی شبها🌌 خواب گلزار اصفهان را می‌بینیم. خواب درخت‌های کاج،🌲 درختهایی که سایبان قبرهای ، قبر هستند. صدای نسیمی را که میان برگ‌های🌿 آنان می‌پیچد، می‌شنوم. یک تکه از جگر من، از قلب❤️ من، زیر آن درخت‌هاست. گمشده من آنجا خوابیده است. خوشا به حال درختهای کاج. ... @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🖤امروز داغ #زینب مثل روز اول رفتنش هنوز داغ داغ است؛ داغی که هیچ وقت سرد
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 (مهری کمایی): 🌸من و (مهری کمایی) و خواهرم مینا کمایی از اول جنگ در منطقه جنگی آبادان حضور فعال داشتیم و در بیمارستان امام‌خمینی(شرکت نفت) از طرف بسیج خواهران فعال بوده و به مجروحین خدمت‌رسانی می‌کردیم. این فعالیت و خدمت‌رسانی تا سال 65-64 ادامه داشت. خانواده‌ام یک سال بعد از جنگ💣 از آبادان به اصفهان نقل‌مکان کردند. به علت مشکلات عدیده و خواهرم () برای زمان کوتاهی به نزد خانواده برگشتیم. باز هم برای عملیات دیگر تا سال 68 به طور غیرمستمر در جبهه حضور داشتیم. 🌹کل خاطرات در کتاب📚 دختران او پی دی انتشارات سوره مهر ذکر شده است. اصالتاً آبادانی هستیم. با شروع جنگ تمام اعضای خانواده در آبادان ماندیم. ولی بعد از مدتی مادر و خواهرم () با یک برادر کوچکتر به اصفهان رفتند. 🦋پدرم به دلیل تعصب ایرانی، اسم تک‌تک بچه‌های خانواده ما ایرانی بود. (مهران، مهرداد، مهری، مینا، شهلا، میترا، شهرام) همه بچه‌ها به فاصله دو سال از دیگری اختلاف سن دارند. پدرم کارگری ساده بود. و به مسائل مذهبی و نماز و روزه ما کاری نداشت، ولی به درس و تحصیل خیلی اهمیت می‌داد. ❣ مادر برخلاف پدر بود. بسیار مذهبی بود. ماه محرم ما را به روضه می‌برد. عصر روز تاسوعا، مراسم حلیم‌پزان داشتیم. عصر عاشورا هم شربت زعفران درست می‌کردیم و به مسجد🕌 قدس می‌بردیم که نزدیک خانه ما در ایستگاه شش (در آبادان) بود. ... @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
بسم رب الشهدا والصدیقین🌷 ❣فردای آن روز، مردم با هر وسیله‌ای که گیرشان آمد، از شهر بیرون می‌رفتند.
بسم رب الشهدا والصدیقین🌷 🌸روز آخری که می‌خواستیم با آمبولانس🚐 به آبادان برگردیم خبر شهادت خواهرم میترا () در شاهین‌شهر اصفهان را دادند. همان موقع به اصفهان رفتیم و صبح که رسیدیم، را همراه با 300 شهید عملیات اخیراً تشییع کردند. 🕊 دوست داشت در تکیه شهدای اصفهان دفن شود که به آرزوی‌اش رسید. دو هفته در شاهین‌شهر ماندیم و بعد به آبادان برگشتیم. در آبادان کارهای بسیج را در دست گرفتیم. مینا مسؤول آموزشی و من مسؤول پرسنلی شدم. در عملیات آزادسازی خرمشهر در اورژانس💉 در حال آماده‌باش بودیم. مجروحان زیادی به اورژانس آوردند. بالاخره خرمشهر آزاد شد. وقتی خبر آزادسازی خرمشهر از بلندگوها📢 پخش شد، به یاد خیلی گریه کردم. مامان می‌گفت: « برای آزادسازی خرمشهر خیلی دعا می‌کرد.» دو هفته بعد از آزادسازی خرمشهر به آنجا رفتیم. بعد از آن بیشتر فعالیت‌مان را با بچه‌های بسیج بودیم. ولی در عملیاتهای مختلف به بیمارستانهای🏨 افشار دزفول، سینای اهواز و بیمارستان ماهشهر برای کمک می‌رفتیم. بعد از ازدواج برادرم مهران از هتل به منزل او آمدیم و با آنها زندگی کردیم. بعد از حمله وحشیانه مجددی که عراق به آبادان کرد شهر کاملاً تخلیه شد و ما به همراه برادرم مهران به ماهشهر رفتیم و از آنجا در بیمارستان گلستان اهواز مشغول به کار شدیم. مرتب به شاهین‌شهر به خانواده‌مان سر می‌زدیم. برای عملیاتها به اهواز برمی‌گشتیم. در آخرین باری که به اهواز آمدیم. در هلال احمر در قسمت خیاطی💈 با مینا مشغول به کار شدیم. برای ادامه تحصیل، در دانشگاه تهران در رشته الهیات پذیرفته شدم و شغل دبیری را برگزیدم و از سال 73 به استخدام آموزش و پرورش درآمدم. هم اکنون در آموزش و پرورش منطقه 10 تهران به عنوان دبیر مشغول به کار هستم. ولی هیچ وقت خاطره‌های زیبای دوران جنگ از یادم نخواهد رفت. ... @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
بسم رب الشهدا والصدیقین🌷 برگی از دفتر خودسازی شهیده دانش‌آموز «#زینب کمایی«
❣مادر این شهید 14 ساله درباره دفتر خودسازی ، این گونه روایت می‌کند: در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز شب، نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)، ورزش صبحگاهی، قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سوره‌های قرآن کریم، دعا کردن در صبح و ظهر و شب، کمتر گناه کردن تا کم‌خوردن صبحانه، ناهار و شام. دخترم جلوی این موارد ستون‌هایی کشیده بود و هر شب بعد از محاسبه کارهایش جدول را علامت می‌زد؛ من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی در پوشیدن و خوردن افتادم به یاد آن اندام لاغر و نهیفش که چند تکه استخوان بود، به یاد آن روزه‌های مداوم و افطارهای ساده، به یاد نماز شب‌های طولانی و بی‌صدایش، به یاد گریه‌های او در سجده‌هایش و دعاهایی که در حق امام خمینی(ره) داشت. در عمل، تک‌تک موارد آن جدول خودسازی و خیلی از چیزهایی که در آن جدول نیامده بود را رعایت می‌کرد فعالیت‌‌های مذهبی ، مورد غضب منافقین قرار گرفته بود چونکه با آن سن کم کتابهای📚 شهید مطهری را میخوانده و در محافل عمومی و آموزشی با کمونیستها و منافقین بحث میکرده و رسوایشان میساخته . کوردلان منافق در آخرین نماز مغرب اسفند­ ماه سال 1360 هنگام بازگشت از مسجد او را ربودند؛ سپس با گره زدن چادرش او را خفه کرده و مظلومانه به شهادت رساندند. پیکر مطهر ، سه روز بعد پیدا شد و با پیکرهای غرقِ به خون 360 شهید «فتح‌المبین» در اصفهان تشییع و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
✍ فما أحلیٰ أسمائکم ... چقدر اسمهایتان قند در دلمان آب می‌کنند! چقدر فخر دارند... چقدر سَرِمان را، جلوی خود و ناخود، بالا می‌گیرند! کلمات ... انگار تمامِ آدمند! تمام نَفْس آدمیزاد، که در واژه‌ای جا می‌شوند ! اینکه می‌گویی 🌟زینب🌟 و به ثانیه‌ای، قدّت بلند می‌شود، پشتت محکم می‌شود، سرت بالا می‌رود، و برای یک عمر دویدن ... دوباره جان می‌گیری؛ یعنی تمامِ هیبت این بانو را، با تکرار نامش، سَر کشیده‌ای و مست شدی .... مگر می‌شود داشت، و چیزی کم داشت ؟ ما کجائیم؟ کجای جهان؟ که قرار شد، اینهمه خوشبخت، آفریده شویم! 💫 برای تو ؛ یک جان کم است؛ باید هزار جان داشت و هر هزار سَر بُرید. ✨ ویژه میلاد حضرت زینب سلام‌الله علیها
😭🖤 «ما رَاَیتُ اِلاّ جَمیلا» برادرانش را کُشتند خاندانش را آواره کردند و خیمه‌ی اَهلِ بیتش را آتش زدند چه دید؟ که آن‌ها ندیدند!
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرحوم آیه الله احمد ۲۰ سال امام جماعت حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام)بود حالات وخصائص عجیبی داشت در ۱۰۰ سالگی مثل یک نوجوان روضه میخوند وگریه میکرد!موقع روضه می آمد لابلای جمعیت میگشت گریه کن هارو شکار میکرد.یعنی میرفت زانو به زانوش براش روضه میخوند . بدون میکروفن صدای رسایی داشت یه روزتوی قم بود اومد توی محراب زانوبه زانوی آیه الله بهجت شد (هردو جثه کوچک داشتند)وسط روضه یاد جوانی کرد گفت شیخ محمد تقی!یادته جوانی شبهای محرم بین الحرمین تا صبح دوتایی میخوندیم وسینه میزدیم!!!!از این عارف فرزانه این حکایت رو شنیده اید که:شیخ حسین سامرایی به من گفت شبی در سرداب سامرا تنهایی گرم اشک وروضه زینب کبری (سلام الله علیها)بودم ناگهان متوجه شدم آقایی پشت سرم نشسته که از هیبتش توان برگشتن ندارم!اوبا زمزمه های من سخت گریه میکردمقداری بعداز روضه که گذشت فرمود شیخ حسین به شیعیانم بگوئید خدارابه عمه جانم زینب(سلام الله علیها) قسم بدهند وبرای فرجم دعا کنند.سپس من توانی در خودم احساس کردم برگشتم ولی دیگر کسی را ندیدم.روحشان شاد حشرشان با سالار (سلام الله علیها). چند دقیقه در خلوت با روضه مرحوم سیبویه در محضر عجل الله تعالی فرجه الشریف سینه بزنیم.
🖤 .......🖤 چهل‌سال به لب آمده هر‌شب،جانت غیِر حضرت‌..... کسی دردِتو‌را نمیداند که: چه آورده خرابه به دل ویرانت..😭:) 🏴 @khademe_alzahra313