خبر دارید...
هنوز که هنوز است #حمید_باکری از #عملیات فاتحانه خیبر بر نگشته...
خبر دارید که #غلامحسین_توسلی آن دلیرمرد خطه #جنوب مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت...
از #ابراهیم_هادی خبری دارید...
بعد از اینکه یارانش را از #کانال_کمیل به عقب بازگرداند دیگر کسی او را ندید...
از جوانانی که خوراک کوسه های #اروند شدند خبری دارید...
هنوز از #شلمچه صدای #اذان بچه ها می آید... .
هنوز صدای مناجات #رزمندگان از #حسینیه #حاج_همت به گوش می رسد...
هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛ #خواهرم #حجاب... #برادرم #نگاه ...
هنوز که هنوز است #شهدا می ترسند
از اینکه #رهبر رو تنها بگذاریم... .
..
و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند و منتظر منتقم #حسین علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند ...
⇜خبر دارید که #غلامحسین_توسلی آن دلیرمرد خطه جنوب مهمان نهنگ های خلیج فارس شد😔 و برنگشت.
👇👇👇👇
آخرین شب حضور در منزل
از مهمترين خاطراتي كه از فرزند شهيدم در ذهنم مانده و همواره آن را در ذهنم زنده نگهخواهم داشت، مربوط است به آخرين شب حضورش در منزل. در آن شب، كه فرداي آن به نبرد با آمريكاييها رفت و بعد از آن ديگر هرگز به خانه بازنگشت، همراه با يكي از دوستانش به منزل آمد. من در آن شب، برنج و ماهي سرخشده را براي شام، آماده كرده بودم. سفره را چـيدم و آن دو سر سفره نشستند. هنگاميكه غلامحسين نگاهش به ماهيها افتاد، انگار كه دلش از فردايي پرحادثه خبردار شده باشد، با حالتي خاص و به لهجة شيرين محلي، خطاب به ماهيها گفت: «اي ماهيها! امشب ما شما را ميخوريم و چه بسا فردا، شما ما را بخوريد!»
راوي هر دو خاطره: مادر شهيد