eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
614 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌸🌼🌻🌸🌹🥀🌺🌸 فصل هفتم قسمت7⃣2⃣1⃣ مستقل ۵۸ذوالفقار
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 فصل هفتم قسمت8⃣2⃣1⃣ همچنین موفق شدند با عبور از داخل یک کانال خود را به سرعت به توپخانه ی دشمن در این منطقه برسانند و آن را به صورت سالم و به طور کامل در اختیار بگیرند .👌 این نیروها همچنین موفق شدند سنگر های خمپاره ی عراق را در منطقه ی کات کاپون _پیش از آن که عراقی ها بتوانند حتی یک گلوله از آن شلیک کنند _تصرف کنند و علیه دشمن به کار گیرند.😅 همچنین رزمندگان قرارگاه نصر موفق شدند به مقر فرماندهی یکی از یگان های دشمن هجوم ببرند و نه فرمانده عراقی را دستگیر کنند.😀😃 در تمام این حملات رزمندگان وقتی دیدند احمد، همت و شهبازی همه جا پیشاپیش آن ها در حال جنگیدن با دشمن هستند، خوشحال شدند و با روحیه قوی تری جنگیدند....😉😌☺️ هوا که روشن شد ، عراقی ها در دو محور قرارگاه قدس و نصر به سختی شکست خورده بودند و صبح روز دوم فروردین امام خمینی پیروزی بزرگ رزمندگان اسلام را به آن ها و به ملت ایران تبریک گفت و رزمنده ها در داخل سنگر ها و زیر نور آفتاب ، اسلحه بر دوش اشک شوق ریختند.☺️😅😢 ((رحمت واسعه ی خداوند بر آن مادران و پدرانی که شما شجاعان نبرد در میدان کارزار و مجاهدان با نفس در شب های نورانی را در دامن پاک شان تربیت نمودند.😌مژده باد به شما جوانان برومند در تحصیل رضای پروردگار که از بالاترین سنگرهای روحانی و جسمانی ظاهری و باطنی پیروزید.))☺️😊 حدود نیمه شب بود . سوار بر جیپ کنار پنجره نشسته بود و چرت می زد . راننده (باقر شیبانی) گاهی با حاجی حرف می زد و گاهی سکوت می کرد. می گفت:...🌹 ادامه دارد....🌸
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 فصل هفتم قسمت8⃣2⃣1⃣ همچنین موفق شدن
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 فصل هفتم قسمت9⃣2⃣1⃣ این همه جلسه ، پشت سر هم ، این همه کار ، حوصله ای دارید ماشاءالله !😌ناهار هم که نخوردید ، شام هم که دیگر از وقتش گذشته، چه جوری طاقت می آورید حاج آقا ؟😳😔😢 خواب آلود نگاهش کرد و پرسید:رسیدیم؟🤔 نه هنوز نرسیدیم. و دوباره چرت می زد .😴 چند دقیقه بعد به دوکوهه می رسیدند . داخل سنگر که شدند، پس از احوال پرسی، به عبادیان گفت: شام نخوردیم آ. چیزی دارید؟🤔 حاجی تعارف کرد و گفت:خوردیم اما این بنده خدا ناهار هم نخورده . من خبر دارم . توی جلسه بود. بعدش یادش رفت.😢 عبادیان دو تا تن ماهی آورد و روی برنج ریخت . شیبانی هول زده قاشق برداشت و بی بسم الله شروع به خوردن کرد.😢 همت اولین قاشق را که دم دهان برد ، نگاهی به اداخت و پرسید :بچه ها شام چی داشتند ؟🤔 عبادیان گفت :از همین👌 همت پرسید:جان من،از همین بود؟🤔 من و من کرد:((همه اش که نه. برنجش همین بود .تنش را فردا ظهر می دهیم بخورند!))😢 همت قاشق را توی بشقاب برگرداند . لقمه توی دهان خشک شد .عبادیان نگران شد و گفت :😢😔 ((به خدا قسم فردا ظهر می دهیم به همه شان .))😢 همت گفت:((به خدا قسم من هم فردا ظهر می خوردم !))😌😢 ادامه دارد....🌹
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 فصل هفتم قسمت2⃣3⃣1⃣ بسیجی هایی که ا
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 فصل هفتم قسمت3⃣3⃣1⃣ ((چشم همین الان می روم .این قدر دادوقال نکن.))☺️ و هنوز حرفش تمام نشده یک خمپاره در صدمتری او به زمین می خورد.کنار یک تیربار و چندنفر از بچه های رزمنده تکه تکه می شوند. می دود بالای سر آن ها و از آن چه می بیند ، به هم می ریزد.😔😢 بچه هایی که تا همین چند لحظه پیش دوروبرش می دویدند، اسلحه به دست مقابل دشمن از کشور وانقلاب خود دفاع می کردند ، حالا تکه تکه شده اند.دست شان گوشه ای ، پای شان گوشه ی دیگری افتاده،بدن شان از هم پاشیده .طوری که نمی شود نگاه شان کرد. سر بر می گرداند . آه می کشد و ناخواسته اشک می ریزد. محمدی دوباره داد میزند:😡😱 ((دیدی حالا؟برو دیگه!))😭 هنوز هم وایستاده ، مرا نگاه می کند.😢 همت سوار ماشین می شود و می رود ولی تا آخرین لحظه هی بر میگردد و به بسیجی ها نگاه می کند ....😭 بعدازظهر همان روز همت وقتی برادرش ولی الله را در قرارگاه نصر میبیند،با خوشحالی او را بغل میکند و می بوسد. چی شده دادا؟😢 همت می گوید :پشت بیسیم به من گفتند که تو شهید شده ای. وقتی زنده دیدمت ، خوشحال شدم.😢 ولی الله می گوید:می خوای برم شهید بشم....😢 همت به قدوبالای او نگاه می کند و می گوید: حالاحالاها این بچه بسیجی ها لازمت دارند!... همت لبخند می زند و به سمت احمد که کمی آن طرف تر کنار شهبازی و چند نفر دیگر مشغول حرف زدن است می رود....👌 همت رو به یک نفر بسیجی که در گوشه ای ماتم زده نشسته است می گوید:👌 ادامه دارد...🌹
اول وقت #شهدا همسر شهيد حاج محمد ابراهيم مي گويد:« ابراهيم بعد از چند ماه به خانه آمد. سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود. به محض اينكه آمد، گرفت و رفت كه نماز بخواند. به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ايستاد و در حالي كه آستين هايش را پايين مي زد، به من گفت: من باعجله آمدم كه اول وقتم از دست نرود. اين قدر خسته بود كه احساس مي كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود». @khademe_alzahra313
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • 🔸حالا وسط این گیر و دار، از بیماری سینوزیت هم رنج می برد. طوری که دو سه روز از شدت چرک گلو، قادر به حرف زدن هم نبود، با این حال 24 ساعت شبانه روز خودش را پای تیپ گذاشته بود!!😞 از دوندگی برای تامین آب آشامیدنی نیرو ها گرفته، تا سرکشی مستمر به فعالیت تیم های شناسایی واحد اطلاعات-عملیات.✌️ خلاصه خیلی همت در عملیات رمضان سختی کشید.🙁 یادم هست یک بار هم، این موضوع را به زبان آورد. قبل از شروع مرحله آخر عملیات رمضان بود که از خودش شنیدم که می‌گفت :«خدایا! آخر ما چه گناهی به درگاه تو مرتکب شدیم که نمی‌توانیم از این امانت های تهران به خوبی محافظت کنیم؟!» مقصود حاجی از تعبیر امانت های تهران، ``نیرو های بسیجی اعزامی از تهران`` بودند. با آنکه میزان تلفات و مجروحین ما💔، در عملیات رمضان خیلی نسبت به حمله فتح خرمشهر کمتر بود، اما باز هم وجدانش حاضر به قبول این امر نبود و خیلی خودش را می‌خورد و سرزنش می‌کرد😢 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@khademe_alzahra313
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • . 🍁آنقدر به شما نگاه میکنم تا شبیهتان شوم...♥️ تـا عشـق اسـت🌱 چـرا منـت مرگ؟! باید بـه «شهیدان»🕊 تو پیوست «حسین»✋ @khademe_alzahra313
اول وقت همسر شهيد حاج محمد ابراهيم مي گويد:« ابراهيم بعد از چند ماه به خانه آمد. سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود. به محض اينكه آمد، گرفت و رفت كه نماز بخواند. به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ايستاد و در حالي كه آستين هايش را پايين مي زد، به من گفت: من باعجله آمدم كه اول وقتم از دست نرود. اين قدر خسته بود كه احساس مي كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود». @khademe_alzahra313
شهید عباس کریمی پس از شهادت شهید ، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود و در۲۳ اسفند ۱۳۶۳، در عملیات «بدر» به شهادت رسید. ویژگی های بارز اخلاقی از او شخصیتی ساخته بود که ناخودآگاه دیگران را مجذوب خود می ساخت. یاد همه فرماندهان شجاع وقهرمان دفاع مقدس گرامی وراهشان پر رهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • . 🍁آنقدر به شما نگاه میکنم تا شبیهتان شوم...♥️ تـا عشـق اسـت🌱 چـرا منـت مرگ؟! باید بـه «شهیدان»🕊 تو پیوست «حسین»✋ @khademe_alzahra313
یک نیروی فرهنگی و عقیدتی بود پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت‌های خود را گسترش داد؛ «کمیته انقلاب اسلامی» را در «شهرضا» راه‌اندازی کرد👌 و با کمک دوستانش، هسته اولیه «سپاه» شهر را شکل داد😊. در اواخر سال ۱۳۵۸، بر حسب ضرورت، به «خرمشهر» و سپس به «بندر چابهار» و «کنارک» و استان «سیستان و بلوچستان» رفت و به فعالیت‌های گسترده فرهنگی پرداخت.🌹
روز که میشه 💕 روز که میشه💕 روز که میشه 💕 برای دخترهای شهدا خیلی سخته😔😔 دختر ڪہ باشے، آرمانت اگر باشد مادر ڪہ بشوے، و مے پرورانے روز دختر بر دخترای شهدا و دختران رهرو مبارک مبارک💐🌸🌺 @khademe_alzahra313
در فکه کاری ناتمام داشت که می باید انجامش می داد. صدای بچه های گردان کمیل را می شنید که را صدا می زدند « ، سلام ما را به امام برسان. بگو عاشورایی جنگیدیم.»✌️ و گریه ی را که ملتمسانه سوگندشان می داد « تو را به خدا تماستان را قطع نکنید. با من حرف بزنید، حرف بزنید.»😔 کریم نجوا را می دید که از کنار بچه ها می دوید و می خندید: «بچه ها! دیر و زود دارده، اما سوخت و سوز نداره».... یکی می افتاد، یکی بلند می شد. یک آب می خواست، زمین تشنه بود، آسمان تشنه بود، فریاد عطش کران تا کران را در بر می گیرد... و سید داشت برنامه ی عاشوراییش را می ساخت.💔  
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • . 🍁آنقدر به شما نگاه میکنم تا شبیهتان شوم...♥️ تـا عشـق اسـت🌱 چـرا منـت مرگ؟! باید بـه «شهیدان»🕊 تو پیوست «حسین»✋ @khademe_alzahra313
اول وقت همسر شهيد حاج محمد ابراهيم مي گويد:« ابراهيم بعد از چند ماه به خانه آمد. سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود. به محض اينكه آمد، گرفت و رفت كه نماز بخواند. به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ايستاد و در حالي كه آستين هايش را پايين مي زد، به من گفت: من باعجله آمدم كه اول وقتم از دست نرود. اين قدر خسته بود كه احساس مي كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود». @khademe_alzahra313
بازتاب_شهادت_حاج_همت موقع شهادتش امام رحمة الله علیه فرموده بودند: «اجازه ندهید خبر شهادتش بین دشمن پخش شود.» چون آنها جایزه ی 10 میلیونی برای سر گذاشته بودند، ولی خوب فردا صبح رادیو📻 عراق شهادتش را تبریک می گفت و خیلی شادی کرد. امام رحمة الله علیه هم دستور دادند مراسمش خیلی با شکوه باشد. وقتی لبنانی ها فهمیدند، چه ها که نکردند. همان موقع یک تابوت خیلی زیبایی منبت کاری شده برایش فرستادند. مردم کُرد که برای تشییع جنازه ی آمده بودند از خاک قبرش برای تبرک می بردند.✨ 🌷🥀🥀 @khademe_alzahra313
🌹 محمد ابراهیم‌ : کار خاصے نیاز نیست بکنیم کافیہ‌ کارهاےِ روزمـره‌مـونُ بہ ‌خاطر خدا انجام بدیم اگہ تو این کار زرنگ باشے شڪ‌ نکن شهید بعدے تویے!
در فکه کاری ناتمام داشت که می باید انجامش می داد. صدای بچه های گردان کمیل را می شنید که را صدا می زدند « ، سلام ما را به امام برسان. بگو عاشورایی جنگیدیم.»✌️ و گریه ی را که ملتمسانه سوگندشان می داد « تو را به خدا تماستان را قطع نکنید. با من حرف بزنید، حرف بزنید.»😔 کریم نجوا را می دید که از کنار بچه ها می دوید و می خندید: «بچه ها! دیر و زود دارده، اما سوخت و سوز نداره».... یکی می افتاد، یکی بلند می شد. یک آب می خواست، زمین تشنه بود، آسمان تشنه بود، فریاد عطش کران تا کران را در بر می گیرد... و سید داشت برنامه ی عاشوراییش را می ساخت.💔   🕊
🌹 محمد ابراهیم‌ : کار خاصے نیاز نیست بکنیم کافیہ‌ کارهاےِ روزمـره‌مـونُ بہ ‌خاطر خدا انجام بدیم اگہ تو این کار زرنگ باشے شڪ‌ نکن شهید بعدے تویے!
🌹 محمد ابراهیم‌ : کار خاصے نیاز نیست بکنیم کافیہ‌ کارهاےِ روزمـره‌مـونُ بہ ‌خاطر خدا انجام بدیم اگہ تو این کار زرنگ باشے شڪ‌ نکن شهید بعدے تویے!
🌷🌷 اول وقت🌷🌷 🌷🌷سیره 🌷🌷 همسر شهيد حاج محمد ابراهيم مي گويد:« ابراهيم بعد از چند ماه عمليات به خانه آمد. سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود. به محض اينكه آمد، وضو گرفت و رفت كه نماز بخواند. به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ايستاد و در حالي كه آستين هايش را پايين مي زد، به من گفت: من باعجله آمدم كه اول وقتم از دست نرود. اين قدر خسته بود كه احساس مي كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود» وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
🌹 محمد ابراهیم‌ : کار خاصے نیاز نیست بکنیم کافیہ‌ کارهاےِ روزمـره‌مـونُ بہ ‌خاطر خدا انجام بدیم اگہ تو این کار زرنگ باشے شڪ‌ نکن شهید بعدے تویے!
یک نیروی فرهنگی و عقیدتی بود پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت‌های خود را گسترش داد؛ «کمیته انقلاب اسلامی» را در «شهرضا» راه‌اندازی کرد👌 و با کمک دوستانش، هسته اولیه «سپاه» شهر را شکل داد😊. در اواخر سال ۱۳۵۸، بر حسب ضرورت، به «خرمشهر» و سپس به «بندر چابهار» و «کنارک» و استان «سیستان و بلوچستان» رفت و به فعالیت‌های گسترده فرهنگی پرداخت.🌹
💠 سرمای قلاجه و اورکت حاج همت 🌷خاطره ای از شهید عبادیان مسئول تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) 💠 سال62 ما از پادگان به منتقل شدیم. در اردیبهشت ماه هوای قلاجه مقداری سرد بود. ما اورکت هایی که در پادگان داشتیم، برای استفاده برادرها به آنجا انتقال دادیم. حاج یک شب به قلاجه آمده بود و ما در خدمت ایشان بودیم. او از سرمای قلاجه می لرزید. پیشنهاد دادم که یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید. او گفت که هر وقت من چشمم به این بسیجی ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت می پوشم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من به خودم اجازه نمی دهم به عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم.
💠 سرمای قلاجه و اورکت حاج همت 🌷خاطره ای از شهید عبادیان مسئول تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) 💠 سال62 ما از پادگان به منتقل شدیم. در اردیبهشت ماه هوای قلاجه مقداری سرد بود. ما اورکت هایی که در پادگان داشتیم، برای استفاده برادرها به آنجا انتقال دادیم. حاج یک شب به قلاجه آمده بود و ما در خدمت ایشان بودیم. او از سرمای قلاجه می لرزید. پیشنهاد دادم که یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید. او گفت که هر وقت من چشمم به این بسیجی ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت می پوشم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من به خودم اجازه نمی دهم به عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 شهید را بیشتر 🌸 بشناسیم 🌸 🎙حاج حسین یکتا سردار خیبر 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 ✍️@khademe_alzahra313