🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#سردار_شهید #محمد_ابراهیم_همت😘 #دوران_سربازی #ماه_مبارک_رمضان #مسئول_آشپزخانه #قسمت_اول 👇👇👇 ظهر
#سردار_شهید
#محمد_ابراهیم_همت😘
#دوران_سربازی
#ماه_مبارک_رمضان
#مسئول_آشپزخانه
#قسمت_دوم
آشپزها ترسان جلو میروند😰
سرلشکر به دهان هر کدام یک قاشق برنج میریزد🍛 و میگوید: «بخورید، قورتش بدهید»
یونس خودش را با اجاق سرگرم میکند😉 سرلشکر متوجه میشود و با عصبانیت داد میزند😡«هو، نکبت... مگر حالیات نشد گفتم بیایید جلو❓»
یونس معذرت خواهی میکند و پیش میرود🙏
سرلشکر یک قاشق برنج به دهان او میریزد و میگوید👈 «شروع کنید. فقط مراقب باشید هر سربازی از گرفتن غذا🍛 خودداری کرد❌فوراً به من معرفیاش کنید👉»
یونس در حالی که مشغول کشیدن برنج در بشقابهاست، منتظر فرصتی است تا برنج را از دهانش بیرون بریزد😮
خداخدا میکند🙏سرلشکر وادار به صحبتش نکند ، والاّ مجبور میشود #روزهاش را باطل کند یا #روزه داریاش را فاش کند😭
یک لحظه به یاد #ابراهیم میافتد. اگر او به مرخصی نرفته بود و اینجا بود با سرلشکر چه برخوردی میکرد⁉️
آیا اجازه میداد سرلشکر #روزهاش را باطل کند⁉️
@khademe_alzahra313
رفیق!✨
ھـروقـتمیخـواستـیگناهڪنـی
بـهاینفڪرکنکهشبـآیِقـدر چقدر
گریهڪردیوبهخدا التماسڪردی
کهببخشتـت!
ببینلذتگنـاهبهشکستـنقولوقراراتباخدا میارزه؟
چطورروتمیشه..چهبھونهایداری❗️
''برایِخـوببودنبایـدتلاشڪرد 💌 ''
@khademe_alzahra313
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
شعری که شهید درطول دوران زندگی اش مدام آن را زمزمه می کرد و بعد از شهادتش توسط مادر بزرگوارم در محضر رهبر معظم انقلاب خوانده شد وامام خامنه ای آن را تصحیح کردند:
سر که زد چوبه ی محمل ،
دل ما خورد ترک
غربتش ریخت به زخم دل عشاق نمک
وچنان سوخت
که بر سر در آن ، این شده حک
سر زینب به سلامت ،
سر نوکر به درک
حضرت آقا در جواب این مادر شهید شعر را تصحیح کرده و فرمودند: چرا به درک؟ به فلک!
🌹شهید محمدحسین محمدخانی
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
مراقبتهای این چله ✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز ✅ 2-نماز استغاثه به امام زمان عج ✅3
سلام علیکم
بیست و ششمین روز از 💫 چله چهارم 💫 مهمان سفره شهید 🌷 حسن سلیمانی 🌷هستیم.
بیست روزبودکه ازحسن خبری نداشتم وهمچنان مضطرب ونگران .
که خواب دیدم که اقایی عصابدست وبالباس عربی وعمامه سبزوعباپیش میرود وبرادرم حسن هم بدنبالش میدود ومدام صدامیکند مولاجان اقای من تا به دریا رسیدند اقاجان عصایش رابه آب زدند پلی روی دریاظاهرشد واقا به روی پل رفتندوحسن هم به دنبال ایشون روی پل رفتندمقداری که اقاجلورفتنددوباره عصای خودراازطرف راستشون به دریا زدندوپلی بسیارطویل ظاهرشدحسن وسط پل اول بود
تا اقا وارد پل دوم شدند ،پل اول شکست وحسن داخل اب فرورفت فریادمیزد اقاجان به فریادم برس اقابرگشت وعصایش رابه طرف چپ آب زد وپلی دیگرظاهرشدعصایش رادراب فروبردوحسن روگرفت ،وروی پل گذاشت
وفرموداین پلی که دیدی شکست پل دنیای توبود واین پل اخرت توست
بروواسوده باش ازاینجاراه من ازشماجدامیشود حسن مایوسانه بانگاه اقارابدرقه میکردومیگفت مولاجان که بیدارشدم ویقین دانستم که حسن به درجه شهادت رسیده اند
خواهرشهیدحسن سلیمانی..
زمانی که حسن به دهلران فرستاده شدبرای دوره دوماهه اموزشی
من درسنندج زندگی میکردم بخاطرشغل همسرم که نظامی بودندورییس پاسگاه سنندج زمانی بودکه اوضاع درکردستان بسیاربحرانی بودحسن درعرض این دوماه اموزشی بسیارمهربان ودلسوزانه به دیدارمن می آمد به اومیگفتم عزیزدل خواهرازامدنت به این شهربیم وواهمه دارم مگه اوضاع شهررونمیبینی زنده زنده درشهرسربچه های سپاه راازتن جدامیکننداومیگفت تقدیرالهی هرچه باشدهمان است دفعه اخرکه به دیدنم امدمن خیلی بیقراربودم چون میدانستم دیگراورانخواهم دیدحسن متوجه شدگفت خواهرم چی شده چرااینقدربیقراری گفتم چیزی نیست گفتم چراهست من خودم میدانم که بوی الرحمان میدهم گفتم خواب دیدم سفره عقدی بسیارزیبا پهن شده وهمه سفیدومن درمیان سفره شادی میکنم درخواب به من گفتنداین سفره متعلق به توست ولی برای اخرتت حسن
بسیارشادشدوگفت خودم هم خواب شهادتم رادیده ام
اگربدانیدباچه غم عظیمی برادررابدرقه کردم ویادخداحافظی حضرت زینب واقام امام حسین افتادم واین اخرین دیدارخواهرباعزیزجانش بود
32.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #ببینید | آشنایی با بازی #ضحاک ⚠️
😡 توهینآمیزترین بازی به اسلام و انقلاب
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
با محیط بازی و اهداف سازنده آشنا شوید...
✅ باکیفیت HD مشاهده کنید:
🌐 aparat.com/v/DHJp3
#پیشنهاد_دانلود
#قربه_الی_الله_نشر_دهید
🆔️ @khademe_alzahra313
🍃🌸
هر چه نزدیک تر میشوم به آخرِ سفره!
عطرِ دل انگیزِ بهشت، غلیظ تر میشود!
روزهای آخر، ساعتهایِ اوجِ دلتنگی اند!
رحم کن به بنده ای که بویِ آغوشِ تو،
رویِ پیراهنش جا مانده است !
| ربَنّا آتِنا من لَدُنکَ رَحمَه | ....
#الهی_بالحسین_ع_الهی_العفو 💔
دلم می لرزد خدا....
فقط چند سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است...
دلم می لرزد خدا....
از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است...
از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهايش، گم کنم..
از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند...نه حاصل عنایت هايت!!!
خدا..... دلم، تو را برای همیشه می خواهد...
آغوش گرم و بی همتای تو را... که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام...
من....از دنیای بدون تو... می ترسم...
از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند...
از روزهای سپيدي.. که بدون هم نفسی با تو...تاریک ترین لحظه های عمر من هستند...
قلبم... بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است..
و دستانم... لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند...
چه کنم...؟
بی سحرهای روشن...؟
بی زمزمه های ابوحمزه...؟
بی اشکهای افتتاح.... ؟
من بی تو...از پر کاهی سبک ترم...که به اشاره ای، اسیر دست شیطان
می شود...
بمان....همین جا....در لابلاي تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است...
اهمیت شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان و دعای آن
در پاره ای از روایات وارد شده است که #شب_بیست_و_هفتم ماه مبارک رمضان کمتر از #شب_قدر نیست؛ لذا امام سجاد صلوات الله و سلامه علیه این شب را #احیاء می داشتند و مراسم احیاء را بجا می آوردند و این #ذکر_شریف را در احیاء شب بیست و هفتم زیاد بر زبان می آوردند:
«اللّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ».