🍃🌷
﷽
#حجاب_و_عفاف
یکم طولانیه ولی ارزش خوندن داره از دستش ندید👇👇
🍃یکی بود یکی نبود
❌یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه , مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد ...
❌همینطوری که داشت راه میرفت ...
👣
❌وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد :
🍃خواهرم حجابت !!
خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!
❌نگاه کرد ، دید یه جوون ریشوئه
❌از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده
❌به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم و گرنه شب خوابم نمیبره
مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه ، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید ...
❌تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه ...
❌وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات
❌بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن
🍃پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت :
خدایا این کم رو از من قبول کن !!
❌شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد ...
❌گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد
❌فردای اون روز دوباره آینه و آرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت
❌توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند
❌شب وقتی که داشت از پارک برمی گشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت ...
❌لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده
❌پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید
❌دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد
❌اما کسی جلو نمیومد
❌اینبار با صدای بلند التماس کرد
❌اما همه تماشاچی بودن
❌هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن ، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن
🍃دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه :
آهای ولش کن بی غیرت !!
😡مگه خودت ناموس نداری ؟؟
🍃وقتی بهشون رسید ، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو
و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !!
❌دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو
از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن
از همونا که به نظرش افراطی بودن
افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه
ناخودآگاه یاد دیروز افتاد
اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد :
❌وقتی خواستن به زور سوارش کنند ، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !!
❌همون ریشوی افراطی و تندرو
💥مثل #شهید #امر_به_معروف #شهید_علی_خلیلی
🌹 تو این ماه #محرم، ماه عزای #امام_حسین (ع) بیاد شهدا باشیم
🌷شادی روح همه ی #شهدا
#صلوات
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من را لعـن کنید اگر.. •
🌷آیٺاللھ بھجت'(ره)
#نماز_اول_وقت
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
4_5794340258774518003.mp3
2.57M
🌸 #نماز_و_خانواده
✍وظیفه ما درباره #نماز قضای #والدین
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
📜📜📜📜🌿🌹🌿📜📜📜📜
💠 دو كس نسبت به من هلاك می گردند، دوستی كه زياده روی كند، و دروغ پردازی كه به راستی سخن نگويد.
(اين كلام مانند سخن ديگری است كه فرمود:) دو تن نسبت به من هلاك گردند، دوستی كه از حد گذراند، و دشمنی كه بيهوده سخن گويد
📒 #نهج_البلاغه #حکمت469
╔═.🍃.═══════╗
🌼@khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
📜🌹🕊
📜🌿🌹
📜📜📜📜
📜📜📜📜🌿🌹🌿📜📜📜📜
💠 (از امام علیه السلام نسبت به توحيد و عدل پرسيدند فرمود:) توحيد آن است كه خدا را در وهم نياوری و عدل آن است كه او را متهم نسازی.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت470
╔═.🍃.═══════╗
🌼@khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
📜🌹🕊
📜🌿🌹
📜📜📜📜
هدایت شده از فاطمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❎ اثر مال حرام
🎥 یکی از عوامل ایجاد حادثه کربلا
#امام_حسین
⏫ اینفو گرافیک تحریفات عاشورا
💠 علل ایجاد تحریف، پیامد ها و راهکارهای آن را در این تصویر ببینید.
#محرم
🏝#بصیرتوانتظارفرج🏝 ۴۰
⚘انتظاریحماسی(قسمتسوم)⚘
💎....اينها همه نشان ميدهد که ظهور امام زمان (عجل الله) يعني ظهور انقلابي بزرگ و فرهنگ انتظار نميتواند از آن حالت حماسي جدا باشد و لذا نبايد در حدّ رفاه اجتماعي موضوع را تنزل داد.
⬅️ در حال حاضر جز راه امام خميني«رضوان الله عليه» براي منتظرماندن در اردوگاه منتظران مهدي(عجل الله)
راهي در ميان نيست.
و تا راه امام خميني«رضوان الله عليه» درست فهميده نشود و در آن پرورش نيابيم هيچ ورودي در فرهنگ انتظار نداشتهايم.
💠 راه حضرت امام«رضوان الله عليه» تنها راهي است که ما را با نتايج فوق العادهاي روبه رو ميکند و در نهايت به نتايجي ميرسد كه همهي پيغمبرها مي خواستند با ظهور حضرت صاحب الأمر (عجل الله) بدان دست يابند.
آن مقصد نهايي در حدّ محدودي در انقلاب اسلامي ظهور کرد و ملت ايران توانستند به کمک آن، راه صد ساله را يک شبه طي کنند.
☑️ بر همين اساس است که تأکيد ميکنم اگر فرهنگ انتظار را درست بشناسيد و خود را وارد چنين فرهنگي كنيد به خوبي احساس ميکنيد از همهي جهات تغيير عمده نمودهايد، اعم از روحيهي حماسي که در شما پيدا ميشود
و يا انديشهي عميقي که در معارف اسلامي براي شما گشوده ميگردد. زيرا با فرهنگ انتظار ميتوان از حجاب ظلماني آخرالزماني عبور کرد و با زندگي ديگري آشنا شد، يعني زندگي در کنار حضرت مهدي(عجل الله) و در کنار رسول خدا(ص)، که روايت آن عرض شد.
ادامه دارد.....
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
4_5793975757785006263.mp3
19.23M
🏝 #جامعه_مهدوی 🏝
🎤حجةالاسلاموالمسلمینعلویتهرانی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
📚قسمت بیست و پنجم#قصرتنهایی
🔻شمشیرها و نیزهها را به مسجد بیاورید🔻
💥نگاه کن، امام حسن(ع) به مسجد آمده است، معاویه از امام حسن(ع) می خواهد تا برخیزد و از مردم بخواهد تا با او بیعت کنند .🤝
🔷امام حسن(ع) از جای بر می خیزد و چنین می گوید :
«ای مردم❗️اگر شما در سرتاسر زمین بگردید غیر از من و برادرم کسی را پیدا نمی کنید که جدّ او پیامبر باشد . آگاه باشید که خلافت و رهبری مسلمانان حقّ من بود و معاویه برای رسیدن به آن به جنگ من آمد⚔ و من صلاح امّت را در صلح با او یافتم ، اکنون بدانید که من با او بیعت کرده ام» .112
🔹آیا عَمْرو عاص را می شناسی❓
همان کسی که برای معاویه نقشه های زیرکانه می ریخت😈، همان کسی که در جنگ صفّن دستور داد تا قرآن را بر سر نیزه ها بکنند .😳
🔷اکنون او بر می خیزد و چنین می گوید :
«ای مردم عراق❗️ ما و شما همه، مسلمان هستیم ؛ امّا میان ما اختلاف افتاد و شما در حقّ ما ظلم زیادی نمودید و امروز وقت آن رسیده است که گذشته را جبران کنید و با معاویه بیعت کنید» .113
مردم با معاویه بیعت می کنند، ابتدا بزرگان قبیله ها و بعد ریش سفیدان پیش قدم می شوند .
💥آنجا را نگاه کن❗️
🔹قَیس کنار امام حسن(ع) ایستاده است، همان فرمانده شجاعی که با چهار هزار نفر پیمان بسته بودند که تا پای جان در راه امام خود شمشیر بزنند .
🔷اشک در چشمان او حلقه زده است😔، او باور نمی کرد که چنین روزی را ببیند .
💥آری، اگر مردم کوفه بی وفایی نمی کردند، اگر فریب وعده های معاویه را نمی خوردند، هیچ وقت کار به اینجا نمی رسید .
🔻در اوج مردانگی🔻
🔹او با خود فکر می کند که آیا من
هم باید با معاویه بیعت کنم❓
قَیس در حالی که اشک در چشمش حلقه زده است رو به امام حسن(ع) می کند و می گوید :
🔷 ای پسر رسول خدا، آیا اجازه می دهی که با معاویه بیعت کنم .
💥 آری .
ولی من یک قسم مهم خورده ام .114
چه قسمی❓
🔹 آن روز که معاویه برای من سکّه های طلا فرستاد💰، می خواست من از شما جدا شوم من قسم خوردم که با معاویه روبرو نشوم مگر اینکه بین من و او شمشیر و نیزه باشد .🗡🔪
🔷امام حسن(ع) با خود فکر می کند اگر همه یاران من مانند قَیس این گونه باوفا بودند کار به اینجا کشیده نمی شد .
🔹به معاویه خبر می دهند که قَیس چنین قسمی خورده است، او خنده ای می کند و می گوید : «مگر قَیس قسم نخورده است که مرا ملاقات نکند مگر اینکه بین من و او شمشیر و نیزه ها باشد، اکنون، چند شمشیر و نیزه در مقابل من قرار دهید تا قسم قَیس درست باشد» .
🔷اطرافیان معاویه نیزه و شمشیرهایی را مقابل معاویه می گذارند و قَیس به نزد معاویه می رود و با او بیعت می کند 😞.115
🔹اکنون همه مردم با معاویه بیعت کرده اند، او سرمست پیروزی ظاهری خود می باشد برای همین به بالای منبر می رود و با غرور خاصّی این چنین می گوید : «ای مردم کوفه به خدا قسم من با شما به جنگ نپرداختم تا شما نماز بخوانید و روزه بگیرید . جنگ من با شما برای این بود که می خواستم امیر شما گردم ، اکنون خداوند مرا به آرزویم رساند . در صلح نامه ای که من با حسن بن علی امضا کردم، شرایطی ذکر شده است
🔷 و من هم آنها را امضا و مهر کرده ام امّا بدانید که من همه آن شرایط را زیر پا می نهم و به هیچ یک از آنها عمل نخواهم نمود» .116
🔹ناگهان، مردم کوفه عصبانی می شوند، 😡از هر گوشه مسجد سر و صدا بلند می شود، آشوبی بر پا می شود .
ترس بر دل معاویه می نشیند، به راستی معاویه چه اشتباه بزرگی کرد که چنین حرفی را زد، او اکنون پشیمان است و نمی داند چه کند😨 .117
🔷مُسیّب یکی از یاران امام حسن(ع) است، او از جای خود بر می خیزد و به نزد امام حسن(ع) می آید و می گوید :
جانم به فدایت، چرا شما با معاویه بیعت کردید و ما را امر به بیعت با او نمودید❓
🔹در حالی که شما نیروهای زیادی داشتید و می توانستید با او جنگ کنید .
الآن می خواهی چه بگویی❓
🔷 من می گویم که بیعت خود را با معاویه بشکنید و همین الآن دستور جنگ بدهید برای این که معاویه، به شرایطی که در صلح نامه آمده است📜 عمل نخواهد نمود .
🔹ای مُسیّب، آیا درست است که ما به پیمان خود وفا نکنیم ❓ما با معاویه بیعت کرده ایم و هیچگاه پیمان خود را نمی شکنیم، اگر ما می خواستیم از راه نیرنگ و فریب وارد شویم، هرگز دشمنان بر ما پیروز نمی شدند .118
💥آری، کافی بود ؛ امام از این فرصت استفاده کند و به مردم اجازه قیام را بدهد و آن وقت، همین مردم، در همین مجلس، کار معاویه را تمام می کردند .
درست است که معاویه فاسق است ؛ امّا در مرام امام حسن(ع)، نامردی وجود ندارد .
#این_داستان_ادامه_دارد...
#ختمصلوات
#شبهایمحرمدرعطرظهورمولا
🏴فرا رسیدن ماه محرم، ماه شهادت سید و سالار شهیدان بر عاشقان اهل بیت(ع) تسلیت🏴
⬅️ دوستان بزرگوار عطرظهور مولا، ان شاءالله ختم صلواتِ امشب، هدیه به ارواح مطهر "حضرت قاسم بن حسن(ع)" میباشد، تا اذان مغربِ روز یکشنبه ۲۴ مرداد تعداد صلواتها را به آیدی زیر ارسال نمایید👇
@Ma70230
🏝یادمان بماند که همه اعمال ما در ماه محرم به نیت فرج مولا صاحبالزمان باشد🏝
#شبششممحرم
#قاسمبنحسن
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
#شب_ششم_محرم
یڪ نفرگفت ڪه این ضربه #حیدرباشد
یڪ نفر گفت ڪه عباس دلاور باشد
دیگری گفت به واللهِ #حسن آمده است
ناگهان بند نقاب از قدِ رعنا ڪه گرفت
نعره زد با رجزی گفت:
❤️ #انا_ابن_الحسنم❤️
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
#شب_ششم_محرم
می آمد و عمامه ی بابا به سرش بود
آماده ی جنگیدنِ با صد نفرش بود
می آمد و رخساره برافروخته از عشق
یک خیمه دل غم زده در دور و برش بود
پروانه ای از شوق پریده است به میدان
آن چیز که می سوخت در او بال و پرش بود
می خواست بگوید به ابی انت و امی
لب بست در آنجا که عمویش پدرش بود
این شیر، علی اکبر او نه ولی انگار
باید بنویسیم که قاسم پسرش بود
سنجیدن شیرینی قاسم به عسل نیست
اصلا عسل از ساخته های شکرش بود
گیرم زره اندازه ی او نیست ، نباشد
حرزی که عمو داده به شال کمرش بود
بغض جمل از حد تصور زده بیرون
یک دشت پر از تیغ به دنبال سرش بود
در روضه ی بابای غریبش جگری سوخت
چیزی که از او ریخت به میدان جگرش بود
در زیر سم اسب چه می مانَد از این جسم
چیزی که به جا ماند ز قاسم اثرش بود
در خیمه نشستند پریشان که بیاید
چیزی که از او زودتر آمد خبرش بود
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
مداحی آنلاین - از شیعیان ما نیست - استاد عالی.mp3
2.58M
🏴ویژه ماه #محرم
♨️از شیعیان ما نیست
👌#سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
روضه روز ششم محرم.mp3
1.48M
🔳 #واحد #شب_ششم #محرم
روضه حضرت قاسم بن حسن (ع)
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
1_1062705776.mp3
3.62M
●|قرار جدیدشب♡
| اِلھى عَظُمَ الْبَلاَّءُ ...|
🎙#دعای_فرج
🔺بانوای #علی_فانی
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
4_6021515303991641822.mp3
43.1M
#شبهایمحرم
🎤درسهایی از زندگی جناب مسلم بن عقیل
👈قسمت ششم👉
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
15.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شبهایمحرم
🏝سَلیل
(پاسخی بر شبهات عاشورایی)🏝
قسمتششم⬅️ چرا بر انجام مراسم عزاداری و روضه خوانی که نتیجه اش افسردگی و جمود است این قدر اصرار می کنید؟
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴
🏴🌹#زندگینامه_قاسم_بن_الحسن علیه السلام
نام پدر: امام حسن(علیه السلام)
نام مادر: رَمله (معروف به امّ ابیبکر) تاریخ ولادت: اوائل سال ۴۸ هجری قمری مدت عمر: ۱۳ سال (بعضی سن او را ۱۴ سال هم نوشته اند)
تاریخ شهادت: عاشورای سال ۶۱ هجری قمری در کربلا قاتل: عمروبن سعد(نفیل)
محل شهادت : کربلای معلی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین...🌹🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم..🇮🇷🏴
_••🏴🌹 #یاحسین...🌹🏴••_
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
🏴🌹#زندگینامه_حضرت_قاسم (علیه السلام )
حضرت قاسم بن الحسن عليه السلام فرزند امام حسن مجتبى عليه السلام است در مورد تاريخ ولادت ايشان اطلاع دقيقى در دست نيست ولى عموما در پنجم رمضان شهرت يافته است. مادر او بانويى بزرگوار به نام ام ولد است كه نام ايشان نجمه بوده است. حضرت قاسم عليه السلام حدود ۳-۲سال قبل از شهادت پدر بزرگوارش ديده به جهان گشود. از اين رو با عموى مهربان خويش حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام خو گرفته بود. و در دامان امام حسين عليه السلام پرورش يافت. ظاهراً شكل و شمايل ظاهرى و خصوصيات ديگر حضرت قاسم عليه السلام شباهت بسيارى به پدر بزرگوارش امام حسن عليه السلام داشته به گونه اى كه امام حسين عليه السلام با ديدار او از برادر محبوب خويش ياد مى كرد و فرزند برادرش را در آغوش مى گرفت و نوازش مى كرد. چهره ى آن حضرت چنان زيبا و دل انگيز بود كه او را به پاره ى ماه يا ستاره ى زيبا تشبيه كردند .
در سال ۵۰( ه.ق ) وقتی کار سمّ جعده ملعونه( همسر امام حسن به آنجا کشید که پاره های جگر امام در اثر آن، از دهان مبارکش، بیرون آمد، در لحظه های آخر، امام حسن همه اهل و عیال خود را به امام حسین واگذاشت. یکی از فرزندان امام حسن که در این لحظات، شاهد ماجرا بود و چشم از چشم عمو، بر نمی داشت، قاسم علیه السلام بود. کودکی که حدود سه بهار از عمر شریفش سپری نگردیده بود.
با نقشه ای که معاویه بن ابوسفیان کشید تا یزید را به جای خود بنشاند، حضرت حسین ، برای بیعت نکردن با یزید مجبور به ترک مدینه شد. در قافله ای که به سوی حجاز رهسپار بود، اهل و عیال امام مجتبی هم بودند. مکه، برای امام حسین امن نبود بنابراین بر اساس نامه دعوت کوفیان – که مسلم بن عقیل هم آن را تایید کرده بود روز هشتم ذیحجه که حجاج، در تدارک رفتن به عرفات بودند، از مکه بیرون آمد.
شهادت قاسم علیه السلام در واقعهی کربلا
شهید مطهری اینچنین ذکر مصیبت حضرت قاسم میکند: ابومخنف به سندش از حمیدبن مسلم ـ که خبرنگار لشکر عمر بن سعد است ـ روایت کرده که گفت: از میان همراهان حسین ـ علیه السلام ـ پسرى که گویا پاره ما بود به سوى ما بیرون آمد، و شمشیرى در دست و پیراهن و جامهاى بر تن داشت و نعلینى بر پا کرده بود؟ بند یک از آن دو بریده شده بود و فراموش نمىکنم که آن نعل چپش بود.
عمرو بن سعید بن نفیل ازدى که او را دید گفت: به خدا سوگند هم اکنون بر او حمله آرم. بدو گفتم: سبحان الله تو از این کار چه مىخواهى؟ همانهایى که مىنگرى از هر سو اطرافشان را گرفتهاند، تو را از کشتن او کفایت کنند؟ گفت: به خدا سوگند من شخصا باید به او حمله کنم، این را گفت و بى درنگ بدان پسر حمله برد و شمشیر را بر سرش فرود آورد، قاسم به رو درافتاد و فریاد زد: عمو جان! و عموى خود را به یارى طلبید.
حمید گوید: به خدا سوگند حسین علیه السلام (که صداى او را شنید) چون باز شکارى رسید و لشکر دشمن را شکافت و به شتاب خود را به معرکه رسانید و چون شیر خشمناکى حمله افکند و شمشیرش را حواله عمرو بن سعید کرد، عمرو دست خود را سپر نمود. ابوعبدالله دستش را مرفق بیفکند و به یک سو رفت. لشکر عمر بن سعد (براى رهایى آن پست خبیث) هجوم آورده و او را از جلو شمشیر حسین ـ علیه السلام ـ به یک سو برده نجاتش دادند، ولى همان هجوم سواران سبب شد که آن نتوانست خود را از زمین حرکت دهد و زیر دست و پاى اسبان لگدکوب شد و از این جهان رخت بیرون کشید؛ خدایش لعنت کند و دچار رسوایى محشرش گرداند.
گرد و غبار فرو نشست. حسین ـ علیه السلام ـ را دیدم که بالاى سر قاسم بود و او پاشنه پا یبر زمین مىسود، در آن حال آن جناب مىفرمود: از رحمت حق به دور باشند گروهى که تو را کشتند، و رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ در روز قیامت درباره تو خصم ورزد و طرف آنها باشد.
سپس فرمود: به خدا سوگند ناگوار و گران است بر عمو تو که او را بخوانى و پاسخت را ندهد، یا پاسخت بدهد ولى سودى به تو نبخشد، روزى است که دشمنش بسیار و یاورش اندک است، سپس قاسم را بر سینه گرفت و از زمین بلند کرد و گویا هم اکنون مىنگرم به پاهاى آن جوان که بر زمین کشیده مىشد و همچنان او را بیاورند تا در کنار جسد فرزند على بن الحسین افکند. من پرسیدم: این پسر که بود؟ گفتند: قاسم ابن حسن بن على بن ابیطالب بود ـ صلوات الله علیهم اجمعین.
قاسم علیه السلام به میدان مىرود. چون کوچک است، اسلحهاى که با تن او مناسب باشد، نیست ولى در عین شجاعت به خرج مىدهد، تا اینکه با یک ضربت که به فرقش وارد میآید از اسب به روى زمین مىافتد.
👇👇
#ادامه_دارد
#یازینب...
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
حسین علیه السلام با نگرانى بر در خیمه ایستاده، اسبش آماده است، لجام اسب را در دست دارد، مثل اینکه انتظار مىکشد. ناگهان فریاد «یا عماه» در فضا پیچید، عموجان من هم رفتم، مرا دریاب! مورخین نوشتهاند حسین مثل باز شکارى به سوى قاسم حرکت کرد. کسى نفهمید با چه سرعتى بر اسب پرید و با چه سرعتى به سوى قاسم حرکت کرد.
عده زیادى از لشکریان دشمن (حدود دویست نفر) بعد از اینکه جناب قاسم روى زمین افتاد، دور بدن این طفل را گرفتند براى اینکه یکى از آنها سرش را از بدن جدا کند. یکمرتبه متوجه شدند که حسین به سرعت مىآید.
مثل گله روباهى که شیر را مىبیند فرار کردند و همان فردى که براى بریدن سر قاسم پایین آمده بود، در زیر دست و پاى اسبهاى خودشان لگدمال و به درک واصل شد. آنقدر گرد و غبار بلند شده بود که کسى نفهمید قضیه از چه قرار شد. دوست و دشمن از اطراف نگران هستند. «فاذن جلس الغبرة» تا غبارها نشست، دیدند حسین بر بالین قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است.
فریاد مردانه حسین علیه السلام را شنیدند که گفت: «عزیز على عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک / فرزند برادر! چقدر بر عمو تو ناگوار است که فریاد کنى و عموجان بگویى و نتوانم به حال تو فایدهاى برسانم».
راوى گفت: در حالى که سر جناب قاسم به دامن حسین است، از شدت درد پاشنه پای را محکم به زمین مىکوبد. در همین حال «فشهق شهقة فمات» فریادى کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد. یک وقت دیدند ابا عبدالله بدن قاسم را بلند کرد و بغل گرفت. دیدند قاسم را مىکشد و به خیمهگاه مىآورد.
خیلى عظیم و عجیب است: وقتى که قاسم مىخواهد به میدان برود، از ابا عبد الله خواهش مىکند. ابا عبد الله دلش نمىخواهد اجازه بدهد. وقتى که اجازه مىدهد، دست به گردن یکدیگر مىاندازند، گریه مىکنند تا هر دو بی حال مىشوند. اینجا منظره بر عکس شد، یعنى اندکى پیش، حسین و قاسم را دیدند در حالى که دست به گردن یکدیگر انداخته بودند ولى اکنون مىبینند حسین قاسم را در بغل گرفته اما قاسم دستهایش به پایین افتاده است چون دیگر جان در بدن ندارد.
قاسم بن الحسین ـ علیه السلام ـ به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد، چون حضرت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده، بیتوانی پیش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر کشید و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حَتّی غٌشِی عَلَیْهِما، پس قاسم گریست و دست و پای عم خود را چندان بوسید تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم ـ علیه السلام ـ به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و میفرمود؛
سِبْطِ النَّبِیّ الْمُصْطَفی الْمُؤْتَمِن
هذا حُسَیْنٌ کَالْاَسیرالْمُرْتَهَن
اِنْ تَنْکرُوٌنی فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ
بَیْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ
پس کارزار سختی نمود و به آن صغر سن و خردسالی سی و پنج تن را به درک فرستاد. حمید بن مسلم گفته که من در میان لشکر عمر سعد بودم پسری دیدم که به میدان آمده گویا صورتش پاره ماه است و پیراهن و ازاری در برداشت و نعلینی در پا داشت که بند یکی از آنها گیسخته شده بود و من فراموش نمیکنم که بند نعلین چپش بود، عمرو بن سعد ازدی گفت: به خدا سوگند که من بر این پسر حمله میکنم و او را به قتل میرسانم، گفتم سبحان الله این چه اراده است که نمودهای؟ این جماعت که دور او را احاطه کردهاند از برای کفایت امر او بس است، دیگر تو را چه لازم است که خود را در خون او شریک کنی؟
گفت به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم، پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه که شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او شکافت پس قاسم به صورت بر زمین افتاد و فریاد برداشت که یا عماه چون صدای قاسم به گوش حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ رسید تعجیل کرد مانند عقابی که از بلندی به زیر آمد صفها را شکافت و مانند شیر غضبناک حمله بر لشکر کرد تا به عمرو (لعین) قاتل جناب قاسم رسید، پس تیغی حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پیش داد حضرت دست او را از مرفق جدا کرد پس آن ملعون صیحه عظیمی زد. لشکر کوفه جنبش کردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام ـ علیه السلام ـ بربایند همین که هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و کشته شدپس چون گرد و غبار معرکه فرو نشست، دیدند امام ـ علیه السلام ـ بالای سر قاسم است و آن جوان در حال جان کندن است و پای به زمین میساید و عزم پرواز به اعلی علیین دارد و حضرت میفرماید، سوگند با خدای که دشوار است بر عم تو که او را بخوانی و اجابت نتواند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت کند ترا سودی نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتی که ترا کشتند. هذا یَوْم وَاللهِ کَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.
👇👇
#ادامه_دارد
#یازینب...
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯