eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
162 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‍📣 : 🦋 🌷👆 🏡 👏🌸اسباب بازی بساز ✅ وسایل مورد نیاز : 🎯کارتن اضافی 🎯در بطری 🎯کش 🔫نشونه بگیر و شلیک کن 😉 ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
با سلام خدمت بزرگوارانی که در مسابقه هفتگی شرکت کردن با توجه با اتمام وقت مسابقه دیگه جواب نفرستین و کسانی که باید اسکرین شات بفرستن تا پایان امشب وقت دارن نتایج مسابقه و اعلام برندگان فرا مشخص خواهد شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ "مدافع عــ♥️ــشق" صبح شد. سارا خواب بود. از فرصت استفاده کردم و یه صبحونه ی مفصل درست کردم. منتظرِ سارا شدم. ۵ دقیقه بعد، سارا بیدار شد. - سلام + سلام علیکم، سارا خانم. صبح بخیر. - صبح شما هم بخیر. + بیا بشین با هم صبحونه بخوریم. - دست و صورتمو بشورم، میام. رفت سرویس و بعد از چند دقیقه اومد. - به به. چه کردی. لبخندی زدم. + ما اینیم دیگه. هر دو خندیدیم. + خواب بودی. دلم نیومد بیدارت کنم. مشغول خوردن شدیم. + راستی، یه چیزی... - چی؟ + محمد داره پدر میشه. - می دونم. خیلی تعجب کردم. + می دونی؟ کی بهت گفته؟ - دیروز با عطیه جون تماس گرفتم. اون بهم گفت. + آها. وای سارا... نمی دونی آقا محمد چقدر خوشحاله. دیروز اصلا رو پاش بند نبود. - آخِی. بچه اولِشونه. واسه همین خیلی ذوق دارن. + آره. البته بگما، این دلیل نمیشه محمد منو ضایع نکنه. خندیدیم. آماده شدم که برم سایت. - رسول... + جانم؟ - ماشین درست نشد؟ + نه. با تعمیرکار تماس گرفتم. کلی عذرخواهی کرد. گفت خیلی سرش شلوغه. فردا درستش می کنه. خودم می رسونمت. - آها. اون وقت با چی می رسونیم؟ + موتور. - موتور؟ + آره، مگه چیه؟ - آخه من تا حالا سوارِ موتور نشدم. + واقعا؟ - آره واقعا. + خب اگه دوست نداری برات تاکسی بگیرم. - نه، خودت برسونم. فکر کنم به امتحانش می ارزه. فقط... + فقط چی؟ - یکم می ترسم. + نگران نباش. اصلا ترسناک نیست. سارا هم آماده شد. هر دو سوار شدیم و حرکت کردم. سعی کردن آروم تر از همیشه برم که یه وقت سارا نترسه. نیم ساعت بعد، رسیدیم بیمارستان. + خب. چطور بود؟ - عالی. خیلی باحال بود. خندیدم. + خب خدا رو شکر. - ممنون که رسوندیم. + خواهش می کنم. وظیفه بود. من دیگه برم. خداحافظ. خواستم حرکت کنم که گفت: راستی رسول... + جانم؟ با لبخند گفت: عمو شدنت مبارک. هنگ کردم. بعد از چند ثانیه، منظورشو فهمیدم. بچه محمد و عطیه خانم رو می گفت. با لبخند گفتم: ممنون. خداحافظ. - خدا نگهدارت. رفتم سمتِ سایت. بعد از ۱۵ دقیقه، رسیدم... ادامه دارد... ✍🏻 به قلم: م. اسکینی پ.ن1: درسته محمد داره پدر میشه؛ اما دلیل نمیشه رسولو ضایع نکنه.😐💔😂 پ.ن2: رسول عمو می شود.😃😍😅 لینک کانال👇🏻 https://eitaa.com/khademngoo
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ "مدافع عــ♥️ــشق" فردا صبح، رسول اومد. هر دو رفتیم اتاقِ من تا فلشی که اطلاعات لپتاب الکساندر روش بود رو برسی کنیم. اول رفتیم سراغِ فایل های صوتی. اولی رو پلی کردم. هر دو با دقت گوش می دادیم. یه سری اطلاعات سری و محرمانه درباره ی نیروگاه ها و کارخونه های مهم کشور بود. واقعا برام تعجب آور بود که چطور تونسته این اطلاعات رو بدست بیاره. محتوایِ بقیه ی فایل ها هم همین بود. اگه این اطلاعات می رسید دستِ MI6، خیلی برامون گرون تموم می شد. چند تا عکس و کلیپ هم بودن. اونا رو هم برسی کردیم. یه سری نامه و اطلاعات مهم بودن. بالاخره بعد از ۳ ساعت، برسی تموم شد. رسول پرسید: آقا یعنی محسن محتشم و خواهرش این اطلاعات رو بدست آوردن؟ + مگه سعید و فرشید رفت و آمد های محسن و خواهرش رو چک نمی کنن؟ - آره، درسته. چک می کنن. + مگه رفت و آمداشون مشکوک نیست؟ - چرا آقا. خیلی مشکوکه. + پس نتیجه می گیریم که محسن و خواهرش منبع های الکساندر هستن و اونا این اطلاعات رو بدست آوردن. - اگه خدایی نکرده این اطلاعات بیفته دستِ MI6 که... + نمیفته رسول... نباید بیفته دستشون. ما نمی زاریم. مکث کردم. فکری به سرم زد. + رسول... - جانم آقا؟ + باید لپ تاب الکساندر رو ویروسی کنی. - چه جور ویروسی؟ + باید جوری باشه که نتونه چیزی واسه کسی ارسال کنه و مجبور بشه واسه درست شدن لپتابش، فلشش کنه. چشماش داشت از حدقه می زد بیرون. + چیه؟ چرا این جوری نگاه می کنی؟ با تعجب گفت: آقا اگه لپتابشو فلش کنه که... بقیه حرفِشو خورد. + درسته. اگه فلشش کنه، همه ی اطلاعات روش پاک میشه. خودمم اینو می دونم. واسه همینِ که میگم باید ویروسی بشه. فهمید هدفم چیه. چند ثانیه بعد، لبخندی زد و گفت: آقا شما معرکه این. فکرِ همه جاشو کردین... خیلی تعجب کردم. آقا محمد گفت لپتاب الکساندر رو ویروسی کنم. جوری که مجبور بشه فلشش کنه. واقعا برام تعجب آور بود. تازه فهمیدم قصدش چیه. خدایا! می خوام یه چیزی بگم. اصلانم هدفم خود شیرینی نیست. فقط جونِ من، ضایم نکنه. خودمو به خودت می سپارم. لبخندی زدم و گفتم: آقا شما معرکه این. فکر همه جاشو کردین. - ممنون. الهی شکر. ضایم نکرد. با صدایِ آقا محمد به خودم اومدم. - رسول جان، زودتر برو کاری که گفتم رو انجام بده. + چشم آقا. فقط... - فقط چی؟ + من یه کاری کردم... - من یه کاری کردم. با نگرانی گفتم: یا خدا... چیکار کردی رسول؟ - نه آقا. نگران نباشین. کارِ بدی نکردم. نفسِ راحتی کشیدم. + خدا رو شکر. - اِ... آقا... خندیدم. + بگو ببینم چی کار کردی. - آقا من تونستم لپ تاب و گوشی محسن محتشم رو هم حک کنم. تو اونا هم یه سری اطلاعات بود که براتون فرستادم. + آفرین رسول... آفرین..‌. کارت عالی بود. با لبخند گفت: مخلصیم آقا. درس پس میدیم. رسول رفت پائین. فکرم خیلی مشغول بود. نگاهم به انگشتری افتاد که عطیه واسه سالگرد ازدواجمون بهم هدیه داد. یهو دلم هواشو کرد. حتی شنیدن صداشم، می تونست آرومم کنه. گوشیمو برداشتم و باهاش تماس گرفتم. مثلِ همیشه، بعد از دو بوق، جواب داد و صداش تو گوشم پیچید... ادامه دارد..‌. ✍🏻 به قلم: م. اسکینی پ.ن1: محمد چه فکری کرد.😲👌🏻👏🏻 پ.ن2: خدا رو شکر رسول ضایع نشد.🤲🏻😂 پ.ن3: خدا رو شکر رسول گاف نداد و کارِ بدی نکرد.😐😂 لینک کانال👇🏻 https://eitaa.com/khademngoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهبر انقلاب: افتخار خودِ من این است که یک بسیجی باشم آیت‌الله خامنه‌ای: افتخار خودِ من این است که یک باشم؛ سعی کرده‌ام این‌جوری عمل کنم. سال آخر ریاست جمهوری -دو، سه ماه مانده بود به آخر ریاست جمهوری من- در یکی از دانشگاهها برای یک جمع دانشجو صحبت میکردم و به سؤالات پاسخ میدادم؛ یکی از سؤالات این بود که شما بعد از ریاست جمهوری قصد دارید چه کار کنید و شغلتان چه باشد؟ گفتم: اگر امام به من بگوید برو بشو رئیس عقیدتی سیاسی فلان پاسگاهِ مرزىِ منتهاالیه جنوب شرقی کشور، من با افتخار میروم آن‌جا و مشغول خدمت میشوم! اگر این کار از من برمی‌آید و این کار را از من میخواهند، من حاضرم و به آن‌جا میروم؛ توطین نفس کردم. این را از باب اینکه شما فرزندان من هستید، به شما دارم میگویم. صحبت پدرفرزندی است؛ نمیخواهم راجع به خودم صحبت بکنم. هر جا و در هر زمانی به شما نیاز هست، آن‌جا حاضر باشید. این میشود بسیجی؛ بسیج یعنی این. ۸۶/۲/۳۱ _-_-_-_•°•°•🌸•°•°•_-_-_-_ 💠@Khademngoo💠 =========
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃الهے 💫در این شب زیبا 🍃زندگے دوستانم را سبز 💫تنور دلشان را گرم 🍃فانوس دلشان را روشن 💫لحظه هایشان را بدون غم 🍃و چرخ روزگار را 💫به ڪامشان بچرخان ... الهی آمین🙏 ⭐ با آرزوی شبی سرشار از 🌙آرامش و رویاهای خوش ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃 سـ🍁ـلااااام یک سلام پر از احساس عالی یک سلام پر از انرژی به دوستان گل امروزتون منور به نور الهی دلتون روشن به حضور خدا و لحظه لحظه‌هاتون پر از شادی و آرامش در این صبح زیبا آرزو دارم برایت نور هدایت چشمه بیکران نعمت صفا و صمیمیت سرسبزی و خرمی زندگی‌ات نورانیت اندیشه‌ات پاکی قلبت و زیبایی صبحت را که مملو از نور و عشق خدا باشد ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
جلسه بیست و پنجم ✅ بریم سراغ گناه بعدی که باعث پرده دری میشه : 🔹 گفتن سخنان بیهوده برای خنداندن دیگران این روایت رو ببینین: ✔️ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : گاهی انسان حرفی می زند تا اطرافیانش را بخنداند ، ولی همان سخن او را به دورتر از ثریا ساقط می کند ! ( از نظر بدبختی ) ▪️بعضی روایاتی که بیان میکنه شوخی نابه جا باعث پرده دری میشه : ✴️ رسول الله صلی الله علیه و آله: شوخی زیاد آبرو را می برد . ✴️ امام عسکری علیه السلام : جدال نکن که شخصیتت می رود ، شوخی نکن که بر تو گستاخ می شوند . ✴️ امام باقر علیه السلام : شوخی ، هیبت و آبرو انسان را می برد. ✴️ امیر المومنین علیه السلام: با دوست شوخی مکن که دشمنت می شود ، با دشمن شوخی مکن که تو را می آزارد . ✴️ امیر المومنین علیه السلام : شوخی کینه به بار می آورد . ❗️این که مراد چه جور شوخی کردنی هست رو باید بررسی کنیم . ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️