🔰محبت به حضرت علی(علیهالسلام)
خوارزمی در مناقب نقل کرده که رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: دوستی علی حسنه و ثوابی است که با آن هیچ سَیّئه و گناهی به بنده ضرر نمی رساند و بُغض و دشمنی آن حضرت گناهی است که با وجود آن هیچ حسنه و ثوابی و نفع به آن شخص نمی رساند.
#ماه_رجب
#امام_علی_ع
#محبت_به_حضرت_علی_ع
#فضائلومناقبحضرتامیرالمؤمنین
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
🔰محبت به حضرت علی(علیهالسلام) خوارزمی در مناقب نقل کرده که رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: دوس
🔰ارزش محبت به حضرت علی(علیهالسلام)
در مناقب خوارزمی از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) مروی است که فرمود: یا علی! اگر بنده ای از بندگانْ عبادت خدا کند به قدر آنچه نوح(علیهالسلام) در قوم خود به عبادت و رسالت مشغول بود و آن بنده را مثل کوه اُحدْ طلا باشد در راه حق تعالی همه آن را به فقرا و مساکین رسانَد و آن قدر عمرش دراز شود که هزار حج پیاده کند و بعد از اینها در میان صفا و مروه مظلوم کشته شود و با این همه، تو را ای علی! دوست نداشته باشد، بوی بهشت به مشام او نخواهد رسید و داخل جَنّت نخواهد شد.
#ماه_رجب
#امام_علی_ع
#ارزش_محبت_به_حضرت_علی_ع
#فضائلومناقبحضرتامیرالمؤمنین
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
🔰ارزش محبت به حضرت علی(علیهالسلام) در مناقب خوارزمی از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) مروی است که فر
🔰عدالت حضرت علی(علیهالسلام)
اگر به عدل او نظر شود می بینیم که او در این عرصه نیز همتایی ندارد.ابن اثیر در کتاب اسد الغابه گوید: زهد و عدالت علی را نمی توان در دیگران سراغ کرد.پیش از این نیز سخن مؤلف استیعاب را در این باره در شرح منش و خلق و خوی علی ذکر کردیم.به راستی درباره عدالت خلیفه ای که حتی نانی را که از اصفهان برای او آورده بودند، و آن را مانند مالی که تقسیم کرده بود، به هفت تکه قسمت کرد و هر قسمت را به کسی داد، چه می توان گفت؟!او در تقسیم بیت المال بین خود و دیگران هیچ تفاوتی نمی گذاشت و بین مردم اصل مساوات را پیش چشم می گذاشت.
#ماه_رجب
#امام_علی_ع
#عدالت_حضرت_علی_ع
#فضائلومناقبحضرتامیرالمؤمنین
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
🔰عدالت حضرت علی(علیهالسلام) اگر به عدل او نظر شود می بینیم که او در این عرصه نیز همتایی ندارد.ابن
🔰فصاحتوبلاغتحضرتعلی(علیهالسلام)
در فصاحت و بلاغت، او پیشوای فصحا و سرور بلغاست.در این باره همین بس که گفته اند: گفتار علی، پس از سخن پیامبر، بالاتر از کلام مخلوق و پایین تر از کلام خالق است.معاویه، دشمن سرسخت او، می گوید: «به خدا سوگند، سنت فصاحت در قریش فقط توسط علی بنیان گذاشته شد.برای هیچ یک از صحابه یک دهم یا نیمی از آن، سخن فصیح را، جمع آوری نکرده اند.بر ما قبیح است اگر بخواهیم شواهد و دلایلی درباره اثبات فصاحت علی (ع) ارائه دهیم.و این کار مانند آن است که کسی برای اثبات روشنایی خورشید درخشان بخواهد دلیل و شاهد اقامه کند.
هیچ چیز در نزد خرد درست نمی نماید اگر قرار باشد که روز برای اثبات خود به دلیل و شاهد نیازمند باشد و در این باب چه دلیلی رهنماتر از گفتاری است که در کتابهایی همچون نهج البلاغه، و دیگر کتب از آن حضرت باقی مانده است.
#ماه_رجب
#امام_علی_ع
#فصاحتوبلاغت_حضرت_علی_ع
#فضائلومناقبحضرتامیرالمؤمنین
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
🔰فصاحتوبلاغتحضرتعلی(علیهالسلام) در فصاحت و بلاغت، او پیشوای فصحا و سرور بلغاست.در این باره همین
🔰خورشید هدایت
جابر بن عبداللّه انصاری می گوید از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که فرمود: «با نور خورشید دنبال هدایت و مطلوب خود باشید، اگر خورشید غایب شد، به وسیله ماه هدایت یابید، اگر ماه پنهان شد به وسیله ستاره زُهره، راه را بیابید، اگر زُهره ناپدید شد به وسیله فرقدین به دنبال هدایت باشید. سئوال شد یا رسول اللّه ! شمس، قمر، زهره و فرقدان را نمی شناسیم، بیان فرمایید تا بدانیم اینان کیستند؟ حضرت فرمود: من خورشید هدایتم، علی علیه السلام قمر عالم تاب است، فاطمهْ ستاره نورانی در شبِ ظلمانی است و حسن و حسین هم فرقدان این جهان هستند.
#ماه_رجب
#امام_علی_ع
#خورشید_هدایت
#فضائلومناقبحضرتامیرالمؤمنین
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
🔰خورشید هدایت جابر بن عبداللّه انصاری می گوید از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که فرمود: «با ن
🔰صراطِ حضرت علی(علیهالسلام)
سلام بن مُستَنیر جُعفی می گوید: روزی در منزل امام باقر(علیهالسلام) به خدمت آن بزرگوار رسیدم و عرض کردم، فدایت شوم، سئوالی دارم، اگر مشقّت ندارد جواب دهید. حضرت فرمود: از هر چه دوست داری سئوال کن. گفتم: اجازه می فرمایی از مسایل قرآن بپرسم! فرمود: سؤال کن.
پرسیدم: معنی آیه شریفه «هذا صِراطٌ علیَ مُستقیم» چیست؟ فرمود: آن صراط علی بن ابی طالب(علیهالسلام) است. پرسیدم: آیا صراط علی بن ابی طالب علیه السلام منظورتان است. دوباره بیان فرمود: بلی، آن صراط علی بن ابی طالب علیه السلام است.
#ماه_رجب
#امام_علی_ع
#صراط_حضرت_علی_ع
#فضائلومناقبحضرتامیرالمؤمنین
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_36
احوال پرسی های عمه با مامان هنوز ادامه داشت و من هم طبق عادت بچگی هام پایین پای مامان
کنار میز تلفن نشسته بودم و سرم روی زانوی مامان بود و مامان مشغول نوازش موهام! مامان
_آره اینجاست همدم خانوم نه امروز کلاس نداشته گوشی خدمتتون از من خداحافظ
سلام برسونین..
تازه داشت خوابم میبرد از نوازشهای مامان که گوشی رو گرفت سمتم
_سلام عمه جون
عمه_ سلام عزیزم کم پیدا شدی؟
_شرمنده عمه کلاسهام این ترم اولی یکم فشرده است من شرمنده ام
عمه_دشمنت شرمنده گلم میدونم... این عطیه هم که خودش رو روزها حبس میکنه تو اتاق به
بهونه درس خوندن من که باور نمی کنم می خونده باشه
خندیدم_چرا عمه می خونه من مطمئنم
عمه هم خندید _شام بیا پیش ما امشب امیرمحمدم میاد
احساس کردم توی صدای عمه یک شادی در کنار غمه از این دیر اومدن ها!
تعارف زدم با شیطنت _مزاحم نمیشم
خندید_لوس نکن خودت رو تو از کی تعارفی شدی ؟
من هم خندیدم_چشم عمه جون میام من و تعارف! من و که میشناسین فقط خواستم یکم مثل
این عروسها ناز کنم نگین عروسمون هوله!
مامان چشم غره ظریفی به من رفت و عمه اون طرف خط از ته دل قهقه زد_امان از دست تو به امیرعلی میگم بیاد دنبالت
_نه خودم میام،می خوام عصری بیام کمکتون اون عطیه که فعال خودشه و کتابهاش
عمه با لذت گفت: ممنون عمه خوشحال میشم زودتر بیای ولی نه برای کمک بیا ببینمت
_چشم
عمه_ قربونت عزیزم کاری نداری؟
_سلام برسونین خداحافظ
با خداحافظی عمه گوشی رو گذاشتم سرجاش از جا بلند شدم رفتم سمت آشپزخونه برای
صحبتهای مادر دختری که آخرش ختم میشد به نصیحتهای مامان!
پوست دور گوجه فرنگی رو مارپیچ می گرفتم تا بتونم شکل گلش کنم برای تزیین سالاد!
_باز حس کدبانو بودن تورو گرفت؟
نگاهی به عطیه که با کتاب قطور دستش وارد آشپزخونه شده بود کردم و عمه به جای من جواب
داد_دخترم یک پا کدبانو هست
برای عطیه چشم ابرو اومدم که چشم غره ای به من رفت و به کلم هایی که سسی بود ناخنک زداروم زدم پشت دستش
_یک ساعته دارم روش و صاف و تزئین میکنم
اخمی کرد_خب حاالا باز تو یک کاری انجام دادی
عمه زیر برنجهاش رو که دمش باالا اومده بود کم کرد_طفلکی محیا که از وقتی اومده داره کار
میکنه ...توچیکار کردی؟ چپیدی تو اتاق به بهونه درس خوندن!
خندیدم که کوفت زیرلبی به من گفت و بلندتر ادامه داد_نه خیر مثل اینکه توطئه عمه و برادرزاده
است علیه من
گل گوجه ایم رو وسط ظرف گرد سالاد و روی کلم های بنفش گذاشتم وزیرلب گفتم:_حسود
پشت چشمی نازک کرد و کتابش رو انداخت روی سنگ کابینت
_ چه خبره مامان دومدل خورشت
کم تحویل بگیر این امیرمحمدت رو!
عمه گره روسریش رو مرتب کرد
_نگو مادر بچه ام دیر به دیرمیاد نمی خوام کم و کسر باشه
میدونم خورشت کرفس دوست داره برای همین کنار مرغ درست کردم براش لحن مادرانه عمه دلم رو لرزوندو عطیه هم کنار من روی زمین نشسته بود با پوف بلندی پوست
خیار سبز دستش رو پرت کرد توی سینی و اخمهاش سفت رفت توی هم با آرنجم زدم توی پهلوش تا باز کنه اون اخمهایی رو که عمه رو دمغ تر می کردبا اخم به من
نگاه کرد که لب زدم
_اونجوری قیافه نگیر!!
بعد هم به عمه که به ظاهر خودش رو سرگرم کرده بود و به غذاش سرکشی می کرد اشاره کردم
بلندشدم و ظرفهایی رو که کثیف کرده بودم و گذاشتم توی ظرفشویی و مشغول شستن شدم
_ به به سلام به خانومای خونه خسته نباشید همه به عمو احمد سلام کردیم و عطیه بلند شدو میوه ها رو از عمو گرفت عمو احمد نزدیک اومدو روی موهام رو بوسید_تو چرا دخترم مگه عطیه چیکارمیکنه؟
غرق لذت شدم از این بوسه پدرانه و خودم رو لوس کردم
_کاری که نمی کنم که وظیفمه عموجون!
عطیه که حرص می خورد گفت: راست میگه وظیفه اشه مهمون نیست که وقتی بهش میگین
دخترم
عمو احمد با اخم ظریفی نگاهش کرد که عمه گفت:پس امیرعلی کجاست؟
_سلام علیکم
قبل جواب دادن عمو امیرعلی واردآشپزخونه شد و همه جواب سلامش رو دادیم نگاهش کمی
بیشتر روی من موند و لبخند زد _خوبی؟ همونطور که لیوان رو آب میکشیدم گفتم: ممنون
نزدیکم اومدو دستش رو زیر شیر آب خیس کردو کشید روی لباس کرمی رنگش و من هم با بستن شیر آب نگاهی به لباسش که یک لک روغنی بزرگ افتاده بود انداختم!
بدونی اینکه من سوالی بپرسم و امیرعلی سربلند کنه گفت: لباس عوض کرده بودم تعطیل کنیم
یک آقایی اومد روغن ماشینش رو عوض کنه لباسم کثیف شد
آروم گفتم: فدای سرت اینجوری که پاک نمیشه برو لباست رو دربیار بده برات بشورم لکش
نمونه وقتی دید واقعا لکه با یک مشت و دو مشت آب نمیره سرش رو بلند کرد_نه ممنون خودم میشورم
لبخند مهربونی به صورتش پاشیدم_قول میدم تمییز بشورم بروعوضش کن
به لحن خودمونیم لبخندی زدو رفت سمت اتاقش و من هم بعد از اینکه مطمئن شدم دیگه کاری
نیست رفتم دنبالش
چند تقه به در زدم_بیام تو؟
صداش رو شنیدم_بیا
لباسش رو با یک تیشرت قهوه ای عوض کرده بود و لباس کثیفش دستش بود ...جلو رفتم و لباس
رو گرفتم
_صبر کن محیا خودم میشورمش
ابروهام وباالا دادم
_یعنی من بلد نیستم بشورم
کلافه نفس کشید
_آب حیاط سرده، دستهات....!!
#ادامه_دارد...
https://eitaa.com/khademngoo