eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
161 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌠☫﷽☫🌠 امام خامنه ای : 🕊بسیجی اصلاً احتیاجی به محافظه کاری ندارد ، و به دنبال از دست دادن چیزی نیست ، یک کارت عضویـت در بسیج دارد ، که آن هم سند شهـادتـش است…🌹 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مظلوم تر از اون بسیجی که برای ایجاد امنیت و راحتی مردم تو سرما ، تو پمپ بنزین وایساده بود و دختره بهش می‌گفت: به شما حقوق و بنزین مفتی میدن که اینجا وایسادین و وقتی اخرشب رفت خونه خانوادش بهش گفتن مگه به تو حقوق میدن که این وقت شب اومدی خونه، نداریم....! بسیجیای مخلَص هفته‌تون مبارک :) ..! 💕💕💕
🍃 سختی های زندگی خود را برای دیگران تشریح نکنیم! مفضل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود و فقر و تنگدستی، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی او را آزار می داد. در محضر امام صادق علیه السلام لب به شکایت گشود و بیچارگی های خود را مو به ‌مو تشریح کرد. "فلان مبلغ قرض دارم. فلان مشکل را دارم.. متحیرم چه کنم؟ و..." خلاصه در آخر کلام از امام صادق علیه السلام درخواست دعا کرد. امام به کنیزش دستور داد یک کیسه اشرفی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند بعد این کیسه را در افطار مفضل قرارداد. مفضل به امام عرض کرد: آقا..! مقصود ما از آنچه در حضور شما گفتم دعا بود! حضرت امام فرمودند: بسیار خوب! دعا هم می کنم اما این را بدان هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن. اولین اثرش این است که وانمود می‌شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شکست یافته ای، در نظرها کوچک می شوی و شخصیت و احترامت از میان می رود. 📜کافی جلد 4 صفحه 21. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_بیست_و_یکم یه حس خاصی بهم دست داد نمیدونم دلیلش چی بود.
_ مامان ، من دارم میرم امیرعلی_ ببخشید بانو. میتونم بپرسم کجا تشریف میبرید؟ البته اگه فضولی نیستاااااا _ اختیار دارید حاج آقا. دارم تشریف میبرم مسجد راز و نیاز کنم دعا کنم یه عقلی به تو بده . وای کاش مسجدو نمیگفتم الان میفهمه مسخرش کردم ناراحت میشه یه وقت. امیرعلی_ مچکرم خواهر. مارو هم از دعای خیرتون محروم نفرمایید. بله طبق معمول خان داداش ما از مسخره شدن توسط دیگران ناراحت نشد. اوووووف البته خوبه ها. _ باشه. افتخار میدم که بدونی کجا تشریف میبرم . داریم با بر و بچ میریم دربند. امیرعلی_ خواهری دربند محیطش خوب نیست به خصوص برای چندتا دختر تنها. کاش هماهنگ میکردی باهم میرفتیم یه سری. _ امیر داداش اولا که ضد حال نزن. بعدشم دوستای من همه آشنان ؛ یاسی و شقایق و نجمه. الان بیا بریم. امیرعلی_ الان که نمیتونم قرار دارم. _ پس بابای امیرعلی_ حانیه _ تانیا هستم. امیرعلی_ خواهری مواظب خودت باش. این دل نگرانی های برادرانشو دوست داشتم ؛ اما ارزو به دلم موند یه بار تانیا صدام کنه. کلا تو فامیل همه حانیه صدام میکردن ، اسمی که ازش متنفر بودم....
سوار 206 نجمه شدم و به محض ورود صدای ضبط و زیاد کردم. نجمه_ اهم اهم. فکر کنم آهنگ از من مهمتره نه؟ _ اوهوم. اوهوم. حالا سلامممم. خووووووووفی؟؟؟؟؟ نجمه_ تو آهنگتو گوش کن. بعدش هم اگه دوست داشتی بگو این چندوقته کدوم..... بودی نه یه زنگی نه پیامی نه خبری ؟ زود تند سریع بتعریف. شروع کردم کل این دو سه هفته رو تعریف کردم البته به جز اون حس و حال و آرامش. به محض تموم شدن حرفام رسیدیم دم خونه خاله اینا و یاسی سوار شد و نجمه دیگه فرصت اظهار نظر نکرد و بعد هم دو تا کوچه پایین تر خونه شقایق اینا. . . . نجمه_ خوب نظرتون با قلیون چیه ؟ همزمان همه باهم _ صددرصد نجمه_ پس به سمت قهوه خونه رفتیم بالا و تو یه قهوه خونه نشستیم. از شانس ما صاحب قهوه خونه از اون پسرای لات بود و تخت کناریمون هم 4 تا پسر اومدن نشستن. شاید دخترایی بودیم که اصلا دین و حجاب و اینجور چیزا برامون مهم نبود ولی فوق العاده از رابطه با جنس مخالف بیزار بودیم فقط من یه بار تجربش کردم و اون یه بار هم به بدترین شکل با احساساتم بازی شد...... با صدای صاحب قهوه خونه برگشتم طرفش. صاحب قهوه خونه _ خوشگلا چی میل دارن؟ _ خوشگل که هستیم ولی به تو ربطی نداره. یکی از چهار تا پسری که کنارمون بودن _ ای جانم نگاه کن خانمی چه نازیم داره. روبه اون پسره گفتم _ شما یاد نگرفتی تو کار مردم دخالت نکنی؟ پسره_ ای جانم. خانم خوشگله بهت برخورد؟ _ خفه شو عوضی. پسره_ جوووون _ زهرمار یکی دیگه از دوستاش_ نوش جونمون اگه با دست شما قرار باشه نوش بشه. صاحب قهوه خونه_ اخ گفتی _ خفه شین عوضیا. پسره_ ای واااای خانمم عصبی شد. اومدم جوابشو بدم که با صدای مردونه کسی پشت سرم........
هوالعشق اون آقا_ اونجا چه خبره؟ یه ابهتی داشت که قشنگ ترس رو تو چهره پسرا و صاحب قهوه خونه میشد به وضوح حس کرد ولی بلاخره... یکی از پسرا_ دنبال فضول میگردیم. اون آقا_ عه؟ الان.بچه های گشت که بیان کمک همراهیتون میکنن که راحت فضول رو پیدا کنید. با گفتن این حرف قیافه هاشون خنده دار شده بود شدید. همون پسری که اول ازهمه تیکه انداخته بود _ داداش غلط کردیم به خدا دیگه تکرار نمیشه اصلا شکر خوردیم . مگه نه بچه ها؟ دوستاش سرشونو به نشانه مثبت با ترس تکون دادن. بعد همون پسر خطاب به من گفت _ خواهر ما از شما عذر میخوایم. و بعد خطاب به دوستاش _ بچه ها بدویید. با شنیدن کلمه خواهر داشتم میترکیدم از خنده ولی ترسیدم بخندم . تو تمام مدت حرفای اون پسره اون آقایی که الان تازه فرصت کردم تیپ و قیافش رو ببینم داشت با پوزخند نگاشون میکرد. کاملا مشخص بود که از اون بچه مذهبیاس ؛ ریش که به نظرم چهرشو جذاب تر کرده بود ، فقط از ریشاش و تسبیحی که بسته بود دور دستش میشد فهمید مذهبیه وگرنه مثله امیرعلی خیلی خوشتیپ بود چیزی که من تا حالا تو کمتر مرد مذهبی دیده بودم. بعد از رفتن پسرا صاحب قهوه خونه هم با ترس دویید و رفت تو مغازه. پسره داشت از محوطه اونجا میرفت بیرون که ناخداگاه با عجز گفتم _ به خدا من نمیخواستم..... برگشت طرفم ، ولی تو چشمام نگاه کرد همون طور که سرش پایین بود گفت _ اگه نمیخواستید اینجوری نمیومدید.... با صدای مردی که گفت ( امیرحسین کجایی ) حرفش نیمه تموم موند و جواب داد_ اومدم. و بعد بدون خداحافظی رفت. برگشتم سمت بچه ها. حسابی ترسیده بودن. یاسمین داشت گریه میکرد و شقایق و نجمه هم دست همو گرفته بودن و داشتن میلرزیدن. با حرص نگاشون کردم _چتونه؟ شقایق_ تانی میدونی اگه گشت میومد مارو میبرد مامان اینا میکشتنمون یا اگه پسرا بلایی سرمون میاوردن. _ حالا که چیزی نشده. پاشین بریم. و به دنبال این حرف کولم رو برداشتم و به سمت پایین راه افتادم بچه ها هم بدون هیچ حرفی دنبالم. اعصابم حسابی خورد بود یعنی چی ؟ این پسره در مورد من چه فکری کرده بود؟ شاید حجابم درست نبود ولی دلم نمیخواست پسرای اطرافم بهم تیکه بندازن و هروقت هم که این اتفاق میوفتاد اعصابم خورد میشد و به همین خاطر کمتر پیش میومد تنها برم بیرون و بیشتر با عمو میرفتم که کسی کاری بهم نداشته باشه . ولی هعی الان که دیگه عمو نبود . کاش به حرف امیرعلی گوش داده بودم و نیمده بودم. دوباره یاد حرف پسره افتادم. یعنی ظاهر من انقدر غلط اندازه؟ شایدم واقعا همینطور باشه.....
🔅 پیامبر رحمت صلى الله عليه و آله: ✍️ إذَا لَمْ يَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ يَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لَمْ يَتَّبِعُوا الْأَخْيَارَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ فَيَدْعُوا خِيَارُهُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ. 🔴 هرگاه (مردم) امر به معروف و نهى از منكر نكنند، و از نيكان خاندان من پيروى ننمايند، خداوند بدانشان را بر آنان مسلّط گرداند و نيكانشان دعا كنند امّا دعايشان مستجاب نشود. 📚 کافی(ط - الاسلامیه) ج2 ، ص374
👈چگونه امر به معروف کنیم؟ 🔹اگر امر به معروف هم می خواهی بکنی؛ خیلی آهسته.مثل آینه باش.آینه داد نمی زند یقه ات بَد است. وقتی روبروی آینه می ایستی جیغ نمی کشد بگوید چرا موی سرت اینجوری است! خیلی سکوت محض است.آهسته.هیچ کس خبردار نمی شود جز تو و آینه....
🔸 بسیج در فرهنگ 🔺، به معنی حضور و در همان نقطه‏ ای است که اسلام و قرآن و امام زمان أرواحنا فداه و اين انقلاب مقدّس به آن نيازمند است؛ لذا پيوند ميان بسيجيان عزيز و حضرت ولی عصر أرواحنا فداه مهدی موعود عزيز، يک ناگسستنی و است. گرامی باد. ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 چه روحیاتی دارند؟ ⚘استاد پناهیان⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌
🌺 هر روز یک شهید بزرگوار رو خدمتتون معرفی میکنیم تا انشاالله با ۳۱۳ شهید آشنا شوید🌺 شهید محمدرضا رجب زاده: شهید محمد رضا رجب زاده در سال 1332 در یكی از روستاهای توابع طبس به نام كریم آباد چشم به جهان گشود و از همان ابتدای طفولیت راهی را طی می كرد كه منتهی الیه آن به غايتي مطلوب وصل می شد. گویا می رفت تا در آینده ای نه چندان دور به نسل های آینده بشریت درس تقوا، شجاعت، شهامت و شهادت ارائه دهد و همانا خود مظهر خضوع و خشوع در مقابل معبود خود باشد. او در تمام شئون زندگی ممتاز بود؛ در میدان رزم رزمنده اي تمام عیار، در میدان كار و كوشش جهاد گری خستگی ناپذیر و در كانون كوچك خانواده خود كه شامل همسر و دو فرزند خردسالش مهدی و نرگس می شد پدری مهربان و همسری نمونه بود. او به عنوان سربازی فداكار در مرزهای غرب و جنوب كشور اسلامیمان در طول 4 سال جنگ به ایجاد نظم، ثبات، امنیت و استقرار حكومت اسلامی پرداخت. سرانجام استوار دوم شهید محمد رضا رجب زاده بعد از 4 سال مبارزه بر علیه كفار داخلی، خارجی و عمال صهیونیست و امپریالیست در تاريخ 1362/08/15 به درجه رفیع شهادت نائل آمد و بار سنگین مسئولیت ادامه راه خویش را بر دوش ما گذارد.
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#خودسازی 📝✅❌ موضوع : نماز 📿 قسمت : ۱۳ استاد : شجاعی 🎤 {♥️شھید‌مصطفےصدرزاده♥️: "خودسازی"‌دغدغہ‌اص
NAMAAZ14.mp3
4.18M
ریپورتم تا 3 آذر: 📝✅❌ موضوع : نماز 📿 قسمت : ۱۴ استاد : شجاعی 🎤 {♥️شھید‌مصطفےصدرزاده♥️: "خودسازی"‌دغدغہ‌اصلے‌شما‌باشد.}
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠و درود خدا بر او فرمود: آن كس كه در پي آرزوي خويش تازد، مرگ او را از پاي درآورد. 📒 🎇🌹🕊 🎇🌿🌹 🎇🎇🎇🎇
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠و درود خدا بر او فرمود: از لغزش جوانمردان درگذريد، زيرا جوانمردی نمی لغزد جز آنكه دست خدا او را بلندمرتبه می سازد. 📒 🎇🌹🕊 🎇🌿🌹 🎇🎇🎇🎇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی حساب شتابان.mp3
5.06M
*اخلاق پیامبر را در او دیدم* *آنجایی که حق شخصی خودت هست، بگذر* *اخلاق اهل بیت این بود که در مقابل بدی، خوبی میکردند* *کسانی که بدون حساب به بهشت میروند، چه ویژگی ای دارند؟* *حجت الاسلام عالی*
27.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنرانی استاد پناهیان در مورد اخلاق آمریکایی با استناد بر ائمه
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#کلیدهای_خوشبختی قسمت 6⃣4⃣ ⚜ ما همیشه هستیم ⚜ 💠 اگر ما یک جمله را بفهمیم قطعا به "فلاح" و خو
قسمت 7⃣4⃣ ⚜ اسلام یعنی آرامش ⚜ 💠 در یک مجله خواندم در یکی از کشور ها به جوان های با استعداد، خانه و ماشین و حقوق مناسب می دهند تا فکرشان راحت باشد و در آزمایشگاه های علمی به تحقیق و پژوهش بپردازند. یعنی دغدغه ای نداشته باشند و فقط کار علمی و تحقیقی مفید داشته باشند. 💠 اگر دقت کنیم خدای مهربان و اسلام این را برای همه خواسته، چون کسی که تسلیم خدا شود و ایمان به حقایق داشته باشد ... در واقع آرامشی غیر قابل وصف دارد و این آرامش خاطر زمینه را برای رشد او فراهم میکند. 💠 شما مثل کسانی نباشید که خدا را فراموش کنند خودشان را هم فراموش می کنند، اصلا هدفی ندارند و سردرگم اند. 💠 اسلام دین رحمت و آرامش است، اگر دلی با ذکر خدا آرام شد آن وقت مستعد هر پیشرفت و کمالی خواهد بود. ◀️ ادامه دارد...
🏴انا لله و انا الیه راجعون حجت الاسلام و المسلمین راستگو دارفانی را وداع گفت. ایشان که الحق و الإنصاف از بهترین‌ مبلغان دینی خصوصاً در حوزه‌ی کودکان و نوجوانان بودند عمر خود را در این راه صرف نموده و در این راه هنرمندانه و با بیان بسیار شیرین در تفهیم مطالب مختلف دینی به کودکان و نوجوانان اهتمام ورزیده بودند. 💐قرائت فاتحه.....
💭هنگامی که الله، معلمی را برای موسی علیه السلام انتخاب کرد، آن معلم را اینگونه مدح و ستایش نمود : 📖 ﴿فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا﴾ [الكهف/ ٦٥] «پس (در آنجا) بنده ای از بندگانم (= خضر) را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم.» 📝پس رحمت را بر علم مقدم کرد تا بر این دلالت دهد که از مهم‌ترین صفات معلم: رحمت است و این صفت باعث مفید و مؤثر واقع شدنِ تعالیم وی می‌گردد.
❤️❤️❤️شب خوش 🥀🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍄صبحتون لبریز از انرژی 💐