💠قسمت هجدهم #داستان_ظهور
🔻جنگ سختى در پيش است
🔹سفيانى بسيار مغرور شده است؛ زيرا تعداد سپاه او دو برابر لشكر امام است.
او خبر دارد كه آمار ياران امام به اين شرح است:
▪️ده هزار سربازى كه از مكّه با امام به كوفه آمده اند.
▪️دوازده هزار سربازى كه با سيّدحسنى از خراسان، آمده اند.
▪️هفتاد هزار سربازى كه در كوفه به امام ملحق شده اند.
🔸در سپاه سفيانى، صد و هفتاد هزار سرباز وجود دارد و او با اميد پيروزى قطعى به سمت كوفه حركت مى كند. ۱۵۳
او نمى داند كه هزاران #فرشته، در ركاب مولايمان مى باشند و او را يارى مى كنند.
🔸اكنون به امام خبر مى رسد كه سپاه سفيانى به قصد جنگ به سوى
كوفه به مى آيد. ۱۵۴
لشكر امام از شهر كوفه خارج شده و موضع مى گيرد.
اكنون هر دو لشكر روبروى هم قرار گرفته اند.
🔹امام زمان به سپاه سفيانى نزديك مى شود و با آنان سخن مى گويد و آنها را نصيحت مى كند.
🔸ياران سفيانى به امام مى گويند: «از همان راهى كه آمده اى باز گرد». ۱۵۵
🔸امام به سخن گفتن با آنها ادامه مى دهد و به آنان مى گويد: «آيا مى دانيد كه من فرزند پيامبر هستم».
🔹نمى دانم چه مى شود كه سفيانى فعلاً از جنگ منصرف مى شود، شايد مى ترسد كه اگر امروز جنگ را آغاز كند، سربازانش ديگر آن شجاعت لازم را براى حمله نداشته باشند؛ زيرا آنان سخنان امام را شنيده اند و احتمال دارد قلب آنها به امام علاقه پيدا كرده باشد.
سفيانى مى خواهد براى مدّتى جنگ را عقب بياندازد تا اثر سخنان امام از بين برود. او دستور عقب نشينى مى دهد.
سپاه سفيانى از ميدان جنگ عقب نشينى مى كند و اوضاع آرام مى شود.
🔅خورشيد روز #جمعه طلوع مى كند. به امام خبر مى رسد كه سفيانى يكى از ياران امام را به #شهادت رسانده است.
گويا سفيانى تصميم دارد به كوفه حمله كند. ۱۵۶
امام آماده دفاع مى شود و ميان دو لشكر، جنگ سختى در مى گيرد.
سفيانى آغازگر جنگ مى شود و گروهى از ياران امام به #شهادت مى رسند.
خوشا به حال آنها كه به آرزويشان رسيدند!
🔹اكنون ديگر وعده خدا فرا مى رسد. سفيانى در وسط ميدان ايستاده است و از زيادى سربازانش خيلى خوشحال است.
ناگهان او مى بيند كه سربازان يكى بعد از ديگرى برروى زمين مى افتند!
سفيانى نمى داند كه فرشتگان زيادى به يارى امام آمده اند. سفيانى هرگز پيش بينى نمى كرد كه سپاهيان او اين گونه تار و مار شوند.
🔹سفيانى كه اوضاع را چنين مى بيند مى فهمد كه ديگر مقاومت هيچ فايده اى ندارد، او با تنى چند از ياران خود فرار مى كند. ۱۵۷
✅آيا تاكنون اسم «#صياح» را شنيده اى؟
او يكى از #فرماندهان لشكر امام است. او با گروهى از سربازان خود به دنبال سفيانى مى روند و سرانجام او را #اسير مى كنند.
هوا تاريك شده است و امام نماز عشا مى خواند. اكنون سفيانى را به نزد امام مى آورند.
🔹سفيانى رو به امام مى كند و مى گويد: به من مهلت ديگرى بده!
🔰امام نگاهى به ياران خود مى كند و مى فرمايد: نظر شما در مورد او چيست؟ من عهد كردهام كه هر كارى انجام دهم با نظر و رضايت شما باشد.
ياران امام با هم مشورت مى كنند و سرانجام تصميم مى گيرند كه سفيانى مجازات شود؛ زيرا او بسيارى از شيعيان را مظلومانه به قتل رسانده و يكبار هم پيمان شكنى كرده است.
🔸اين گونه است كه سفيانى به سزاى كارهاى خود مى رسد و دنيا براى هميشه از ظلم و ستم او آسوده مى شود. ۱۵۸
〰〰〰〰〰
🔻حركت به سوى فلسطين
✅بعد از كشته شدن سفيانى و نابود شدن لشكر او، امام تصميم مى گيرد تا لشكريانى را به سرتاسر جهان بفرستد.
فرماندهى هر لشكر به يكى از سيصد و سيزده نفر واگذار و دستورات لازم به آنان داده مى شود.
🔸امام از آنان مى خواهد كه هر جا مسأله تازه اى براى آنها پيش آمد كه راه حلّ آن را نمى دانستند به كف دست خود نگاه كنند؛ زيرا اين گونه مى توانند جواب سؤل خود را بيابند. ۱۵۹
اكنون موقع خداحافظى است!
اين سيصد و سيزده يار باوفا مى خواهند از امام جدا شوند.
🔸اينجاست كه امام تك تك آنها را به نزد خود فرا مى خواند و دست خود را به سينه آنها مى كشد. ۱۶۰
✅آيا مى دانى علّت اين كار امام چيست؟
اين سيصد وسيزده نفر #نمايندگان_امام _زمان در سرتاسر جهان هستند و آنها بايد نماينده همه خوبىها باشند.
امام با كشيدن دست به سينه آنان، آمادگى آنها را براى اين مأموريّت مهم زيادتر مى كند.
🔸همه ياران همراه با گروهى از نيروهاى خود به سوى كشورهاى مختلف حركت مى كنند تا هر چه زودتر حكومت جهانى مهدوى تشكيل شود. ۱۶۱
🔸ياران امام قدرت عجيبى دارند و حتّى مى توانند از روى آب عبور كنند، براى همين براى پيمودن درياها، نيازى به كشتى ندارند. ۱۶۲
...