{ بعد از نماز صبح از روبروی حوزه حضرت زهراحرکت بود.
از بزرگراه شهید نواب صفوی،وارد میدان جمهوری و بعد از اون خیابان جمهوری شدیم اومدیم پایین و پیچیدیم داخل یه خیابان فرعی،بعضی از خانم ها که از شهرستان برای این دیدار پا به پایتخت گذاشته بودند،خیلی قبل تر از ما رسیده و بعضاً در روضه های اطراف بیت شرکت کرده بودند و برای ناهار صفایی به دل و روده داده بودند.
تاسوعا بود،نشستیم روی جدول های پیاده رو،صف طولانی از خانم ها تشکیل شد،خرقه عادت است اگر بگویم دریایی سیاه،ولی بودیم،آن هم زیاد.
از خاطره ی مکان خاص نماز و کانکسی که به اجبار باید آنجا وضو می گرفتیم بگذریم،میرسیم به قسمت سخن از دوست خوش تر است.
حدود ۵ اعلام کردند که دخول کنید.کاش دخول میکردیم،کاش دخول می کردند،از هر وادی که میگذشتیم،از مراحل طی کردن عرفان هم سخت تر میگذشت،حداقل عارف بعد از طی کردن خشکی و دریا طبق روایت عطّار نیشابوری،به وصال مالک ازلی و ابدی و... میرسند،اما هرکسی مثل منِ انسانِ بدون تجربه از حضور در بیت رهبری،مثل مرغ پرکنده،از زیر بار فشار و خفگی،با مدد امام علی جان نیمه سالم به در میبردم.
بعد از طی کردن هفت خوان رستم،رسیدیم به حسینیه ای بزرگ،نه به وسعت دریا،اما کمی بزرگتر از حسینیه های قدیمی شهر.
ولی باز هم دریا بود؛چرا که شخصیتی دارای شاخ و برگ های متنوع توانمندی،گاها مراحمت می نمود.
البته زیلو های آبیِ تقریبا سفتی که تضاد رنگی خاصی با کولر گازی های چهل و هشت هزار نداشت.
خلاصه مطلب از اینجاست،موقع نشستن،هرطور شده باید خود را به قسمت خانواده شهدا رسانید.آن تجربه گر های قهار مارموز،غالبا ماموریت شان از آن جلوها عقب تر نمی آید،آخ.
باز هم اینجا با نوشابه و عرق نعنای دو آتیشه قابل هضم است،ولی جایی که دیگر مغز هنگ می کند و می گوید the mobile zed is off، واقعا جای تأسف آوری ست.
گفتن ندارد،ولی اینکه نماز نخوانی،یا نماز دیگری را برای پنج سانت فاصله کمتر با آقا،مچاله کنی،از هیچ کدام بیشتر نباشد،کمتر نیست در مسابقه تاسف.
در پایان،بعد از سخنرانی استاد عالی و مداحی همیشه عالی. حاج میثم مطیعی، بین این برنامه ها،گاها به شکلی تار،عمامه سیاه حضرت آقا رو به فاصله یک کیلومتری یا بیشتر،زیارت می کردم.
قیمه ی آن شب،یادم نیست با خاطرات تلخش به دلم نشست یا ن،ولی اگر قرار نیست به حرف اسلام عمل نکنیم،و عدالت رو ازخودمان شروع نکنیم،حداقل از فیلسوف غربی،کانت،بفهمیم که وجدان،خوب چیزی است. }
🔹خانم رسالت منش-آران و بیدگل
روضه - محمود کریمی.mp3
8.6M
🏴شب اول محرم
#محرم
🔰کمیته خادمین الشهدا
شهرستان آران و بیدگل
╭┅──────────────┅╮
@khademin_aranbidgol_esf
╰┅──────────────┅╯
لشکر ملائک دارن میان...
رفقا آماده...
🔰کمیته خادمین الشهدا
شهرستان آران و بیدگل
╭┅──────────────┅╮
@khademin_aranbidgol_esf
╰┅──────────────┅╯
🌱 از مادر شهید حسن باقری پرسیدند:
چی شد که پسری مثل آقا حسن تربیت کردی؟! جمله خیلی قشنگی گفتند:
نگذاشتم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زندگیمان گم شود.
🌹شادی روح همه شهدا صلوات
#شهید_حسن_باقری
#عــند_ربـهم_یــرزقون
🔰کمیته خادمین الشهدا
شهرستان آران و بیدگل
╭┅──────────────┅╮
@khademin_aranbidgol_esf
╰┅──────────────┅╯
🌷دلم هوای شهادت ڪہ مے ڪند
پناه میبرم بہ چادرم
که تا آسمان راه دارد...
چادر من بوی شـهــــادت میدهد
چرا ڪہ چشم شهدا بہ اوست
ڪہ مبادا چون چادر مادرشان فاطمه(سلام الله علیها) خاکی شود.
#حجاب_وصیت_شهدا🍃
🔰کمیته خادمین الشهدا
شهرستان آران و بیدگل
╭┅──────────────┅╮
@khademin_aranbidgol_esf
╰┅──────────────┅╯