هدایت شده از کانال رسمی کمیته خادمین شهدا سیستان و بلوچستان
30.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬#کلیپ | #آخهاینجاچرا
🌀روایتی متفاوت از حضور در راهیان نور
🔻واحد زن و سبک زندگی ستاد مرکزی
➕ به کانال خادمین شهدا بپیوندید👇
🆔 @khademinekoolebar_sb
#رویای_بیداری
قسمت هشتم:
شبیه کیه؟
منم به مادرم گفتم قدش؟ نمیدونم، دقت نکردم!
اصلا هیچی یادم نبود، غیر از نگاه تون. شب اولی که اومدم خونه تون ، موقع خداحافظی شما اومدین به پرده حصیری دم در تکیه دادین. سرتون پایین بود. یک لحظه برگشتین نگاه کردین، هم زمان من هم نگاه کردم. همون جا گفتم هر طور شده این دختر باید همسر من بشه ! من همین رو می خوام. با شرایطم جوره . نرفتم مشهد. به آبجیام گفتم من نمیتونم برم.
آبجیام گفت زينب هنوز شونزده سالشه، من فقط گفتم بیا ببین، حالا که پسندیدی بهشون میگیم دست نگه دارن. به آبجیام گفتم نه من عجله دارم. دعوت شون کن تا بیشتر آشنا بشیم.»
صدای سرفه های عمدی پدرم را شنیدم.
گفتم: سربازی تون تموم شده نه ؟
گفت: «آره، اما هنوز کار ندارم. فقط یک موتور تریل دارم . اون رو هم میفروشم برای خرید و خرج های دیگه . اول اسفند مصادفه با هجده ذیحجه. روز خوبية برای عقد، موافقین ؟ »
گفتم: «پدرم جشن میگیره. شما مهموناتون رو دعوت کنین.
تاکید کنین حتما خانواده تون بیان.
(پایان فصل اول)
#ادامه_دارد..
🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
هدایت شده از کانال رسمی کمیته خادمین شهدا سیستان و بلوچستان
🌹شهید همت:به جوانان بگویید:
امروز چشم شهیدان به شماست.
بپاخیزید، اسلام و خود را دریابید...
#دوازده_فروردین_سالروز_تولدش_مبارک
🕊شادی روح بلندش صلوات
🌍 @khademinekoolebar_sb
10.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 انتشار نخستینبار | سخنرانی قابل تامل حاج قاسم سلیمانی در زیر شلیک توپ
🔹 وجوب [دفاع از] جمهوری اسلامی کمتر از حرم امام حسین (ع) نیست.
🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
#رویای_بیداری
فصل دوم
#قسمت_نهم
اواخر بهمن ماه بود که آقامصطفی آمد زابل،
پرسیدم : «تنها اومدین؟»
آقامصطفی لبخند زد: «نه زن عمو، پدر و مادر و دو تا خواهرهام و دو تا از خاله هام هم اومدن. صبح زود رسیدیم. رفتن خونه آبجیام ساک هاشون رو بذارن، خدمت میرسن.»
من از آقامصطفی پرسیدم: «از مشهد کس دیگه ای نمیاد؟»
گفت: « نه، من به کسی کارت دعوت ندادم .»
پرسیدم: «چرا؟»
گفت: «ترسیدم اذیت بشن. مشهد هوا سرد بود. گرچه اینجا انگار بهاره ! شما بخاری ها رو جمع کردین.
گفتم: «هواشناسی اعلام کرده هنوز گرم ترهم میشه .»
تلفن زنگ خورد. مادرم رفت جواب داد. وقتی برگشت گفت: «زینب بدو حاضر شو، مادر اقا مصطفی بود. میخوان ببرنت خرید.
به آبجیات و خانم داداشت هم بگو همرات بیان.»
از خرید که برگشتیم کادوها را بردم داخل اتاق. خواهرها و خانم برادرهایم یکی یکی باز می کردند و نظر می دادند. یک انگشتر طلا، یک پیراهن سفید ساده ، یک قواره چادر مشکی، یک قواره چادر سفید، یک دست مانتو و شلوار کاهی رنگ، یک روسری بزرگ ، به اضافه یک جلد کلام الله مجید و یک دست آینه و شمعدان و کمی خورد و ریز دیگر.
مادرم که دم در ایستاده بود، چادر رنگی اش از سرش افتاده بود. گفت:
فقط همین؟ این شد خرید سرعقد؟ مگه توبا بقیه چه فرقی داری دختر؟ ما پیش فک و فامیل و درو همسایه آبرو داریم. مردم هزارجور فکرو خیال می کنن. پیش خودشون صد مدل افسانه می سازن.»
گفتم: «مامان اصل کار منم. من میخوام با اون زندگی کنم. به بقیه چه ربطی داره ؟ »
مادرم چادر رنگی اش را دور کمرش محکم بست و با عصبانیت گفت: «از روز اول گوش به حرف ما ندادی، هرچی ما گفتیم تو یک جوابی تو آستین داشتی.»
برادرم چند ضربه به در زد و گفت: «مهموناتون اومدن!»
بلند شدم به مادر و خواهرها و خاله های آقامصطفی خوش آمد گفتم. برایشان شربت به لیمو آوردم. مادرم که هنوز برافروخته بود گفت: «چرا زحمت کشیدین، راضی به زحمت نبودیم .»
مادر آقامصطفی گفت: «چوب کاری میکنین زن عمو. من هنوز باورم نمیشه که شما با شرایط پسرم کنار اومدین! ما اصلا قصد نداشتیم مصطفی رو به این زودی ها داماد کنیم و یک درصد هم احتمال نمیدادیم که شما قبول کنین، برای همین هی امروز و فردا کردیم. پا پیش نذاشتیم بلکه این بچه منصرف بشه .»
چهره مادرم از خشم منقبض شده بود. نگاه غضب آلودی به من کرد و لبش را به دندان گزید.
خواهرم ظرف بزرگ میوه را گرفت و جلو مادر آقامصطفی گفت: «بفرمایین!»
مادر آقامصطفی ادامه داد: «بازم مصطفی به ما چیزی
نگفته، موتورش روفروخته با پول خودش اینارو خریده.»
در هال باز شد و مردها یکی یکی وارد شدند. برادرم به خانمش گفت: «چند ریسه لامپ رنگی کشیدیم جلو در، برو ببین خوبه؟»
پدر آقا مصطفی گفت: «چند ردیف میز و صندلی هم چیدیم توی حیاط، شده باغ تالار!»
ظهر شد. سفره را پهن کردیم و نشستیم دور سفره . پدرم خطاب به پدر آقامصطفی گفت: «دایی جان فعلا ما تدارک یک عقد بندونی کوچیک رو دیدیم. شما کی قصد دارین عروسی بگیرین؟»
پدر آقا مصطفی بشقاب خالی جلویش را سراند آن طرف تر، لیوانی دوغ ریخت و چیزی نگفت. مادر آقامصطفی درحالی که چند دانه برنج را از روی فرش جمع می کرد، گفت: «عموجان ما باید توی مشهد مجلس بگیریم. راه دوره. مهمونا سختشونه بیان زابل.»
پدرم به پشتی تکیه داد و گفت: «درسته عموجان. حرف شما صحيح. آقامصطفی خونه بگیره اسباب هاش رو بچینه. یکی دو روز قبل از مجلس تون بیایید عروس رو با جهازش ببرید. منتها الان تاریخش رو تعیین کنین که ما هم بدونیم کی باید آماده باشیم.
کسی چیزی نگفت. احساس می کردم جو سنگینی بر محیط حاکم است. اکثر صحبت ها با نگاه و ایما واشاره بود. از آن شور و نشاط و هیجانی که موقع عروسی خواهرهایم تجربه کرده بودم خبری نبود.
پس از سکوتی طولانی مادر آقا مصطفی گفت: « مصطفی باید بره سرکار یک پولی جمع کنه. زمان می بره .»
مادرم گفت: «ما برای شام سیصد چهارصدتا مهمون دعوت کردیم. همین طور که میدونید خانم ها اینجا هستن و مردها خونه لیلا خانم .
بعد بلند شد و گفت: «دخترها بلند شین سفره عقد رو بچینین. میوه ها رو بشورين. سماورها رو آب کنین. پاشین که خیلی کار داریم.»
زابل رسم بود در جشن ها ساز و دهل و سرنا بیاورند. رقص محلی و چوب بازی اجرا کنن. مادرم به آقامصطفی گفت: «شما هم برید دنبال نوازنده !»
آقامصطفی خیلی جدی گفت: «هرگز حرفش رو هم نزنین زن عمو»
مادر و پدرم جا خوردند. برادرم براق شد. آقا مصطفی محکم ادامه داد: «همه اش که رقص محلی نیست. دیدم دیگه، از اول که مراسم رقص شروع میشه خانم ها یکی یکی میان دورتادور مردها حلقه وار می ایستن، نگاه میکنن، دست میزنن، آخرش مختلط میشه، مردها دست خانم هاشون رو میگیرن و با هم می رقصن. من خوشم نمیاد از این کارها از نظر شرعی هم درست نیست. من هزینه کنم برای این کار؟»
آقام گفت: «اگه بحث هزینه است ما می دیم بابا!»
این بار آقامصطفی براق شد:
🔰قیام لله در ۸۰سالگی
🔅مقام معظم رهبری:
🔸من بارها گفتهام،امام عزيز ما آن روز كه به حكومت رسيدند،مردى حدود 80 ساله بودند. 80 سالگى، وقتى بيكارگى است؛وقتى است كه انسان ديگر حال كار ندارد.امام در آن زمان و در آن سن، شروع به كار كردند!نه فقط كارهاى مربوط به رهبرى و كارهايى كه داشتند،بلكه كار روى شخص خودشان! فكرش را بكنيد!
🔸عزيزان من! اينها براى شما درس است.آن پيرمرد،روى خودش از لحاظ اخلاقى و معنوى كار مىكرد.من بارها اين نكته را گفتهام كه وقتى ماه رمضان مىشد،معمولاً امام ملاقاتهاى عمومى را تعطيل مىكردند، تا يك خرده با خودشان باشند!بعد از ماه رمضان،روز عيد فطر كه انسان بديدن امام مىرفت،ايشان بطور آشكار، نورانيتر شده بودند!چشم انسان،تلألؤ معنويت و صفا و نورانيّت را در اين مرد مىديد.
🔸انسان با توسّل،با دعا،با توجّه،با راز و نياز،با شب زندهدارى،با ارتباط بامعدن عظمت و معدن نور، نورانى مىشود: «رنگ آهن محو رنگ آتش است».وقتى كه آهن تيرهى تار را در داخل آتش مىگذاريد، اندكى كه مىگذرد، وقتى كه درمىآوريد،مىبينيد آهن همان آهن است،اما رنگش، خاصيتش، سوزندگى و گرمى و درخشندگيش، آتش است!باز اگر مقدارى از آتش دور نگاهش داشتيد،تبديل بهمان آهن تيره خواهد شد!
🔸عزيزان من! بحثِ كوره است!مركز عشق حقيقى هم - مركز همهى زيباييهاى عالم وجود - ذات مقدّس پروردگار است.اى كاش كه كسى طعم اين محبّت را بچشد؛در آن صورت همهى محبّتها و همهى لذّتهاى عالم،بنظر انسان بىمزه خواهد شد.و امام،هم ازلحاظ اخلاق و معنويت، هم از لحاظ مردمى بودن زندگى مردم، لباس و رفتار مردمى و عشق بمردم درحدِّ اعلى اينگونه بودند.24/02/1377
#ماه_رمضان
#معنویت
#میهمانی_خدا
🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
12.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
🔅 فقط با همین یه ماه ↓
• میتونی کلی دارایی باارزش به دست بیاری!
• میتونی تمام خرابکاریای عمرت رو جبران کنی!
• میتونی مثل روزی که از مادر متولد شدی،
پاک بشی!
⬅️ بـــه شـــرطـــی کـــه...
🌙 ویژهی ماه مبارک #رمضان
🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 برای امام زمانم چه کنم؟💖
🔴 ظهور وقتیه که امام زمان صدا بزنه خدایا اینا دیگه طاقت ندارن ...
🎙#استاد_پناهیان
#امام_زمان
🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
Monajat - Hajmahdirasuli - Shab4moharam1440 - sarallahzanjan_5922272362266364877.mp3
12.34M
💖 برای امام زمانم چه کنم؟💖
مناجات زیبا
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
دلم برات تنگه
حاج مهدی رسولی
🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
هدایت شده از کانال رسمی کمیته خادمین شهدا سیستان و بلوچستان
#دمیباشھدا🕊
-فرازےازوصیتنامه💌
اگر دخترے "حجابش" را رعایت کند و پسرے"غیرتش" راحفظ کند،
وهرجوانیکھ "نمازاولوقت" را درحد توان شروعکند؛
اگردستمبرسد سفارشش رابھ مولایم امامحسین«؏»خواهم کرد و او را دعا مےکنم.
#شھیدحسینمحرابی
#شھیدامامرضایی
#زیارت_راهیان_نور
#تولید_دانش_بنیان_اشتغال_آفرین
#خادممثلِقاسم
#خادمینشهدا
#بصیرت
#باولایت_تاشهادت
#روابط_عمومی_رسانه
🕊 خادمین شهدا
🆔 @khademinekoolebar_sb
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
هدایت شده از کانال رسمی کمیته خادمین شهدا سیستان و بلوچستان
1_1437057480.mp3
2.39M
🔊 #بشنوید | #صوت_شهدایی
⏰ زمانِ شکست !
🎧 شکست و پیروزی از نگاهِ فرمانده ی نابغه و استراتژیست دفاع مقدس
#تولید_دانش_بنیان_اشتغال_آفرین
#خادممثلِقاسم
#خادمینشهدا
#بصیرت
#باولایت_تاشهادت
#روابط_عمومی_رسانه
🕊 کمیته خادمین شهدا استان سیستان و بلوچستان
🆔 @khademinekoolebar_sb
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
هدایت شده از کانال رسمی کمیته خادمین شهدا سیستان و بلوچستان
📔 #بخوانید | #کتاب_راهیان_نور
📚 عنوان کتاب:هم سفر
🔻کتاب حاضر شامل عناوینی همچون «شهید کیست؟»، «آداب سفر»، «احکام ضروری سفر»، «سیره معنوی شهدا»، «سفر به سرزمین نور» و «جبهه مهمات» است.
✍ نویسنده:موسسه روایت سیره شهدا
#تولید_دانش_بنیان_اشتغال_آفرین
#خادممثلِقاسم
#خادمینشهدا
#بصیرت
#باولایت_تاشهادت
#مطاف_عشق
#روابط_عمومی_رسانه
🕊 کمیته خادمین شهدا
🆔 @khademinekoolebar_sb
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄