از همشون کوچکتر بود
وقتی بهش گفتن پاشو توضیح بده
همه تعجب کردن
گفتن این؟
این جلوی رییس جمهور سوتی نده؟ جنگ مگه بچه بازیه
اما
این جوونِ شهیدِ نابغه اونقدر قشنگ تفسیر کرد و طراحی چید
که دهنِ همه ی روسای جلسه باز موند!
نابغه ی شهیدی که طراحِ برجسته و استراتژیک آزادسازی شهر خرمشهر بود!
واس خاطر خدا
از یه سرباز صفری رسید به یه نابغه ی استراتژیست نظامیِ جنگ!ظرف مدت دوسال!!!
بچه ها شهیدِ نابغه خواست و شد
شهید #حسن_باقری واسه خدا همت کرد و نابغه شد
به همون خدا اگه ما هم بخاطر خدا قدم برداریم میتونیم نابغه بشیم....بی پول، بی شانس، بی بابای پولدار
✍️ #یار_حق
#حسن_باقری
#راهیان_نور_مجازی
#خادمین_شهدا
#زائر
⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️
🌐لینک کانال در ایتا
🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
امروز مهمان یادمان هوریم
یادمانی در نزدیکی جزیره ی مجنون...
مجنونی که در جنگ مجنون تر شد...!
مجنونِ یه سردارِ گمنام!
سردارِ هور
سرداری که اسمش علی بود
رسمش هم علی بود!..
علی وار اومد وسط میدون
علی وار در غربت برای خدا کار کرد
حماسه ها آفرید تو اون دشتِ پراز آب و نیزار....
و علی وار تا سال ها بعد از شهادتش هم غریب بود
🌴سردارعلی هاشمی🌴
✍ #یار_حق
#شهید_علی_هاشمی
#راهیان_نور_مجازی
#خادمین_شهدا
⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️
🌐لینک کانال در ایتا
🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️میخواهی از حماسه علی هاشمی و قرارگاهش بشنوی بسم الله
⬇️ ⬇️ ⬇️
#طلاییه...
روایت داستانی از دختری امروزی❤️
انگار اومده بودیم پادگانِ سربازیِ پسرعموم!
این چه داستانیه سرصبح، برپا!!!!
مثلا اومده بودیم اردو!
چه حس و حالی داشتند اون خادما...!
قدم به قدم، تخت به تخت میومدن با یه لحنِ مهربونی که شبیه خانمْ معلمای اول ابتدایی بود،
میگفتن: خواهرای عزیز،پاشید نماز و صبحانه و،بعدشم یادمان،
یکیشون بالاسرم اومد و ، رو سرم دست کشید!!
حس و حال از تخت پایین اومدن نبود!
اما
کنجکاوی نمیذاشت بخوابیم
با صورتای پف کرده از خوابو، لباسای دیروزی، آماده شدیم و یک ساعت بعدش تو اتوبوس چرت میزدیم!!
نمیدونستیم مقصد کجاست
نیم ساعتی که از مسیر گذشت،
خوابمون میومد اما گفتن قراره بریم همونجا که طلا ست!
یکی پرسیده بود، یعنی معدنِ طلا داره؟
راویِ محترم گفت:
آره کلی از توش طلا در آوردن، حالا میریم میبینید.
رسیدیم.....
انقد کوفته بودیم که دوست داشتیم راوی و مسئولین کاروان که پیاده شدن، درِ اتوبوسو ببندیم و بخوابیم!
اما من یکی که خیلی وسوسه شده بودم این معدن طلا رو ببینم!
سر درش بعضیا جو گیر شده بودن و کفشای خودشونو درآورده بودن
بنظرم اینکارا جو گیری بود!
یکم که رفتیم داخل
از یه سربالایی که گذشتیم
دریاچه ی پر آب روبه رومون بود و پرِ پرچم های قرمز!!!! فضا خیلی رمانتیک شده بود
یهو آقای راوی محترم
هنو حرکت نکرده داد زد :
آروم راه بیاید، حواستون به پاهاتون باشه، زیرِ پاهاتون #طلا خوابیده!!!!!!!!
راوی گفت:
یه روزی، دوره های قدیم از اینجا طلا در میاوردن
اینجا منطقه ی پرباریه، موقعِ اومدن چاهِ نفت های توی مسیرو که دیدین!؟
این منطقه، منطقه ی ارزشمندیه!!!
،هرچی که جلوتر میریم، طلا بیشتره
شاید هنوزم زیر پاهاتون طلا باشه
هرچندوقت یه بار گروه تفحص میان و درمیارن!
*یه لحظه وسوسه شدم یه مشت خاک چنگ بزنم توش دقیق بشم ببینم نکنه یه چیزی ببینم؟؟!!!
اینجا، راوی مکث کرد یهو گفت میخوام عکسِ طلاهایی که از این معدن استخراج شده نشونتون بدم،
همه چشم شدیم
دستاشو آورد بالا
داد زد، این اولین طلا
این دومین طلا
این سومین طلا... چی میدیدم؟؟؟؟ عکس شهدا بود
پاهامو نگاه کردم، دیگه کفش پام نبود.. شاید زیر پام طلا باشه
✍ #یار_حق
#راهیان_نور_مجازی
#خادمین_شهدا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
💢چند تا طلا نشونتون بدم ، اونم ۲۴ عیار👇👇
4_6014698078496359997.mp3
5.95M
این بار ی زن تنها قصه میگه
قصه پرمعجزه رو
و حالا این منم زن قصه گوی تاریخ!
آی مردم ایران
گوشاتون میخوان بشنون؟!.....
یکی بود یکی نبود....
-الهام گرفته از کتاب دا-
✍ #یار_حق
🎙 #زهرا_رزمی
⚙ #سیده_فاطمه_حسینی_ثابت
#خرمشهر
#راهیان_نور_مجازی
#خادمین_شهدا
⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️
🌐لینک کانال در ایتا
🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz