1_1437449102.mp3
11.69M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل اول
❣داستان رجب، داستان دلداگی است؛ دلدادگی بین عاشق و معشوق، حبیب و محبوب...
راز این دلدادگی در این است که بدانیم؛ ↓
- " اهلِ رجب " بودن به چه معناست؟
- در این رحم زمانی یک ماهه چه سری نهفته است که انسان را دهها سال بالا میبرد؟
#استاد_شجاعی
#حجتالسلام_حسینی_قمی
@Ostad_Shojae
دلم ز کثرت زشتی بریده آقاجان
عنایتی که بیایم ، تویی که درمانی ..
| #دلتنگ_حرم😭
| #پناهدلمــ...❤️
| #صلیاللهعلیکیااباعبداللهالحسین
#نماز_شب
💠 آیت اللّه جعفر سبحانی تبریزی:
🔸 در میان مستحبات، آنکه میتواند واقعا رحمت حق را بر انسان نازل کند، نماز شب است.
🔸نماز شب چیزی نیست که ما به آسانی آن را ترک کنیم. یعنی واقعا کسی که میخواهد درهای رحمت به رویش باز بشود، در میان نوافل، نافله شب مقدم است.
📚 کتاب نسیم هدایت، رهنمودهای بزرگان به طلاب جوان، علی وافی
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
#اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج
⭕️ تشرّف جدّ آخوند ملّا فتحعلی سلطان آبادی
🔰 آخوند ملّا فتحعلی سلطان آبادی رحمه اللّه از پدر مرحومش، که از صلحاء و متّقین بوده است، نقل فرمود:
▫️ مرحوم ابوی با جمعی از زوّار به کربلای معلّی مشرّف شد و در منزلی که از حرم مطهّر دور بود، سکنی گزید. عادت آن مرحوم این بود که در حرم مطهّر میماند تا یکی از همراهان آمده و ایشان را به منزل ببرد.
🌌 اتّفاقا شبی، همراهان هریک به دیگری اعتماد نمودند و هیچ کدام به دنبال ایشان نرفتند و ایشان تا وقت بستن در حرم، آنجا مشرّف بود. بعد از آنجا بیرون آمد و در صحن متحیّر و سرگردان شد.
✨ ناگاه دید که مردی به شکل اعراب کنارش حاضر است و او را به اسم صدا میزند و میفرماید:
🔸 فلانی، دوست داری تو را به منزلت برسانم؟
▫️ مرحوم پدرم میگوید:
▪️ ایشان دست مرا گرفت و از صحن بیرون آورد با خود گفتم، من مردی غریب هستم و این عرب را نمیشناسم و همراهم مقداری پول هست؛ نمیدانم این عرب مرا به کجا میبرد؟ در این فکر بودم که ناگاه دیدم آن مرد ایستاد و فرمود:
🔸 این منزل تو است.
▫️ درحالیکه از صحن مقدّس تا آنجا، چند قدمی بیشتر نیامده بودیم و اصلا گویا منزل ما متّصل به صحن بود. بعد هم رفقا و همراهان مرا، به اسم خود و شهرشان صدا زد. آنها با عجله از منزل بیرون آمدند و وقتی در را گشودند، فورا گفتم:
🔹 این مردی را که با من است، ملاحظه کنید و نگه دارید؛
▫️ امّا ایشان کسی را ندیدند. در خیابانها و کوچههای مسیر متفرّق شده و دنبال او گشتند؛ امّا ابدا اثری از او نیافتند.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۱۸۷
🏷 #امام_زمان_عج #تشرفات #زیارت #کربلا
سخنرانی آیت الله ناصری در رابطه با امام زمان (عج).mp3
12.75M
🎤 سخنرانی آیت الله ناصری در رابطه با امام زمان (عج)
🏷 #امام_زمان_عج #سخنرانی_مهدوی #آیت_الله_ناصری #انتظار_فرج #دعای_فرج #ولایت #تهذيب_نفس #توسل
🏴 « إنا لله و إنا إلیه راجعون»
إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
◼️ روح بلند مرجع عالیقدر جهان تشیع آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی به ملکوت اعلی پیوست.
رحلت ایشان را به ساحت مقدس حضرت ولی عصر ( عج )، مقام معظم رهبری، علمای اعلام و حوزه های علمیه، بیت شریف ایشان و عموم شیعیان جهان تسلیت عرض می نماییم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو بیت شعری که سید مجید بنی فاطمه از زبان مرحوم آیت الله صافی گلپایگانی در محضر ایشان خواند و ماندگار شد ...
1_1439427239.mp3
10.78M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل دوم
[ رجب، ماه اختصاصی " تو " و " خداوند " است.]
☆ در این ماه، خداوند با تمام شکوه و قدرت و عظمتش، تو را صدا میزند!
اگر صدایش را نمیشنوی، اگر نشانههایش را نمیبینی..
جایی پایِ دلت سست شده...!
آن را پیدا کن!
#استاد_شجاعی
#استاد_مجتبی_تهرانی
@Ostad_Shojae
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
جشن میلاد امام محمد باقر علیه السلام 🌺🌺🌺🌺 ساعت ۲/۴۵ پنجشنبه ۱۴ بهمن ماه ✴️بصورت مجازی برگزار میشود
✅مراسم روز میلاد امام محمد باقر علیه السلام .
بعلت شرایط کرونایی شهر همدان و تصمیمات ستاد گرونای استان همدان
ان شاالله بصورت مجازی برگزار میشود .
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#رمان_ضحی ❤️ #قسمت_صد_و_چهل_وششم احساس حقارت میکردم از نگاهش انگار با نگاهش هر چیزی که این مدت سعی
#رمان_ضحی ❤️
#قسمت_صد_و_چهل_وهفتم
اون مدت گوشیم کلا خاموش بود
اونروز تو ویلا بعد دعوا حالم بد بود گوشیمو روشن کردم که یه آهنگ گوش کنم
همین که روشن کردم تلفنم زنگ خورد
منم چون ناشناس بود جواب دادم
دوباره آه کشیدم به امید سبک شدن: رضا بود...
خواستم قطع کنم ولی شروع کرد مثل قبل باهام حرف زدن
مثل روزای قبل از دعوا... قبل از عوض شدن...
رضا خیلی باعاطفه ست و خیلی قشنگ حرف میزنه
منم که... عاشقشم
تازه اون لحظه واقعا احساس تنهایی و بی پناهی میکردم
نتونستم قطع کنم بجاش شروع کردم گریه کردن
رضا هم خیلی نگران بود مدام میپرسید کجایی چکار میکنی؟
منم میدونستم اگر بگم کجام سکته میکنه!
دروغ گفتم
گفتم خونه یکی از دوستامم
اونم فوری گفت آدرس بده بیام دنبالت!
گفتم من نمیخوام برگردم حداقل فعلا
نگفتم که با اون آبروریزی روم نمیشه
فقط گفتم نمیام
از هر دری اومد تو گفتم نه...
آخرش مجبور شد بگه!
سکوتم یکم طولانی شد و ژانت اول به حرف اومد: چی رو بگه؟
سعی میکردم بغضم رو فرو بدم و بعد زبون باز کنم ولی نمیشد
با همون حال جوابش رو دادم: راستشو...
گفت بابا همون روزی که تو رفتی سکته کرد
الان یه هفته ست بستریه
قراره قلبش عمل بشه
به من گفته قبل عملش پیدات کنم و ببرم بالاسرش!
گفت... با بغض گفت... گفت گفته این آخرین خواهش عمرشه
دیگه اصلا نفهمیدم چطور وسایل جمع کردم و به بچه ها چی گفتم و با چه حالی تا ترمینال رفتم و چجوری رسیدم تهران
رفتم بیمارستان
مامانم اصلا حاضر نبود منو ببینه
وقتی از در ای سی یو رفتم تو بلند شد رفت بیرون
بقیه هم حرفی برای گفتن نداشتن یکی یکی خلوت کردن
من اول از پشت شیشه دیدمش
بالاخره قطره اشک سمجم موفق شد به سقوط آزاد
با دست گرفتمش:
کلی دستگاه بهش وصل بود
میگفتن شانس عملشم خیلی بالا نیست چون چند تا از رگای اصلی همزمان مسدود شده بود و بالن هم جواب نمیداد
عمل قلب باز اونم با ریسک بالا بخاطر سن و سال و فشار خونی که از قبل داشت و...
گان پوشیدم رفتم تو
دستشو بوسیدم، گفتم اشتباه کردم، گفتم هر جوری تو بخوای میرم و میام فقط منو ببخش
فقط برگرد
ولی آقام حرفی نزد
فقط یه نفس عمیق کشید
گفت آخی.. خیالم راحت شد...
یه لحظه وقتی اینو گفت تماما ناامید شدم
با خودم گفتم اگر بره من نابود میشم
هم پدرم رو ازدست میدم هم مقصر مرگش میشم!
مادرمم از دست میدم!
مطمئن بودم حاج خانوم دیگه نگامم نمیکنه تا آخر عمر
اون لحظه واقعا پناهی جز خدا نداشتم... همینجوری یه دعایی از دلم گذشت که باید به دادم برسی! اگه برسی منم میگردم دنبالت تا بالاخره پیدات کنم!
کتایون صاف نشست: بابات سر پا شد و تو ام گشتی؟!
_بله... گشتم
حاصل این همه سال گشتن و گشتنم همیناییه که تو این چند ماهه شنیدید!
نفس عمیقی کشیدم تا تلخی این سالها دوباره رسوب کنه و ته نشین بشه توی دلم
لبخندی زدم:
خب حالا پته ی ما رو ریختید رو آب خیالتون راحت شد؟!
ژانت متفکر دست زیر چونه گذاشت:
واقعا بهت نمی اومد!
به نظر می اومد از بچگی تا الان مثل قدیسه ها زندگی کردی!
_آدما اینطوری ان دیگه
میتونن عوض بشن...
میتونن هر چیزی که میخوان بشن همون جوری که باید...
گفتم که خدا وقتی میبخشه انگار اصلا فراموش میکنه چکاره بودی!
لبخندی زد: چه قشنگ!
حالا واقعا مامانت هنوز باهات قهره؟
_قهر که نه ولی سرسنگینه
یعنی من یه تصمیم آگاهانه گرفتم که برای اینکه حرمت های شکسته شده بازیابی بشه زمان و فاصله لازمه
درست زمانی که دوباره به اون زندگی و اون حال و هوا وابسته شدم
یعنی سال آخر دانشگاه که ایران بودم و بیشتر به تحقیق گذشت
فهمیدم باید یه مدتی از این خونه و زندگی و محل و آدمها فاصله بگیرم تا پیش زمینه های ذهنی کمرنگ بشه
گفتم بعد از اون تغییر الان اگر دوباره تغییر ظاهر بدم یکم مضحکه
شاید بهتر باشه مدتی دیده نشم
کتایون_ برای همینم رفتی آلمان
بعدم اومدی اینجا
برای همینم حتی تعطیلاتت رو برنمیگردی ایران
_آره
میخوام وقتی برمیگردم اون احترامی که از دست دادم برگشته باشه
حداقل بخشی از اون...
کتایون هنوز انگار گرهی توی ذهنش داشت که وقتی لب باز کرد مشخص شد چیه: اون پسره... ایمان
تو الان نسبت بهش چه حسی داری؟ دوستش داری نه؟
این دقیقا همون چیزی بود که میون قصه تا جایی که شد توی لفافه پیچیدم تا پیدا نشه ولی کتایون پیداش کرد
در انکار بسته بود
فقط گفتم: چه فرقی میکنه
مهم اینه که همه چی تموم شده
ژانت با ذوق گفت:
خدای من تو واقعا دوسش داری؟
اصلا ازش خبر داری؟
_نه... هیچ خبری
کسی درمورد اون با من حرف نمیزنه
منم سوالی نمیپرسم
کتایون_ واقعا؟
یعنی الان حتی نمیدونی طرف زن گرفته یا نه؟
چه دل گنده ای تو!
_از کجا بدونم؟
بعدم حتما داره دیگه الان قاعدتا باید 29 سالش باشه مامانش مگه میزاره تا این سن مجرد بمونه همون موقعشم واسه زن گرفتنش عجله داشت!
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#رمان_ضحی ❤️ #قسمت_صد_و_چهل_وهفتم اون مدت گوشیم کلا خاموش بود اونروز تو ویلا بعد دعوا حالم بد بود گ
#رمان_ضحی ❤️
#قسمت_صد_و_چهل_وهشتم
اصلا چه فرقی میکنه به هر حال همه چی تموم شده ست میشه دیگه بحثشو نکنیم؟
کتایون بی توجه به خواهشم پرسید:
_رضوان چی؟
اون که خیلی باهات صمیمیه
اونم میدونه تو طرف رو...
_نه نمیدونه...
_ رضوان میدونه ازدواج کرده یا نه؟!
_لابد... همسایه ان دیگه
ولی من نپرسیدم
کتایون اخمی کرد:
خب اینجوری که خیلی بده اگه هنوز دوستش داری باید تلاش کنی
حرفش رو قطع کردم:
من کی گفتم دوستش دارم من فقط...
فقط به نظرم آدم معقولی می اومد و من بابت اون بی احترامی علنی بهش احساس دین میکنم همین
مگه من سفیهم که به کسی که منو نمیخواد دل ببندم!
_از کجا معلوم که نخواد
شایدم هنوز بخواد
پوزخندی زدم:
_آره حتما
_خب تو که الان دوباره مثل خودش شدی!
_تو مثل اینکه متوجه نشدی چه اتفاقی افتاده!
من زدم توی گوشش توی خیابون!
با اون ظاهرم غیرتشو له کردم اون به من علاقه داشت ولی من تحقیرش کردم
اگر همه حسش بدل به نفرت نشده باشه حداقل دیگه محبتی وجود نداره که حتی در خوش بینانه ترین حالت ممکن بشه روش حساب باز کرد
میشه خواهش کنم دیگه راجع بهش حرف نزنیم؟
من دارم اذیت میشم...
کتایون اگرچه به نظر کنجکاویش ارضا نشده بود سکوت کرد
اما سکوتش شبیه آتش زیر خاکستر بود
و این اصلا برای من خوب نبود!
خودم کم دچار خیالات و اوهام میشدم حالا یک نفر هم پیدا شده بود تا همراه من خیال ببافه و دم به دمم بده تا کودکانه خودم رو فریب بدم و با امید واهی روزگار بگذرونم...
ادامه دارد
اطلاعیه📣📣📣📣📣📣
متاسفانه کلاس اصول و فنون مداحی
فردا چهارشنبه تعطیل است♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️
به دلیل شیوع دوباره کرونا
🔵🔵🔵🔵
لطفا به همه دوستان کلاس اطلاع دهید
🕌امیرالمؤمنین علیهالسلام:
طَهِّرُوا قُلُوبَکمْ مِن الْحِقْدِ فإِنَّهُ داءٌ مُوبِئٌ؛
قلب هایتان را از کینه پاک کنید، چون کینه بیماری دردناکی است.
🔸غررالحکم
#کینه
┈┈••✾❀💓✿💓❀✾••┈┈•
35.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انقلابمون ۴۳ ساله شد...
کلیپ ویژه انقلاب (حاج حسین یکتا)
🌱🇮🇷]
_در ۵ ماهگی، پدرش شهید شد🌷
_در ۷ سالگی کل قرآن را حفظ کرد📖
_در ۳۲ سالگی به درجه اجتهاد رسید🕊
_در ۷۶ سالگی، نظام ۲۵۰۰ ساله را سرنگون کرد💥
#امام_خمینی
#دهه_فجر_انقلاب_اسلامی
1_1440432607.mp3
10.48M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل سوم
⬅️ تنها درک این موضوع برای انسان بس است که؛
" ماه رجب " مانند ماه های دیگر نیست که همه انسان ها بتوانند به آن وارد شوند!
⬅️ کسانی اهل رجب میشوند که به این ضیافت بزرگ الهی #دعوت شده باشند.
چگونه میتوان جزو مدعوین این ضیافت بود؟
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
@Ostad_Shojae
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#پرواز_در_آسمان_رجب۳ فایل سوم ⬅️ تنها درک این موضوع برای انسان بس است که؛ " ماه رجب " مانند ماه
پرواز؛
خیالی کودکانه نیست
اشتیاقیست که نقل از بُریدن دارد...
خستهای، بُریدهای، سنگینی !...
سرت را بالا بگیـــر
آسمان رجب را ببین، چگونه یکدست آغوش خداوندست
آنوقت دلت پر میکشد برای لمس مهربانیهایش .
ماه رجب
ماه پرواز و سر گذاشتن روی شانه های خدا، مبارک تان باد 💫
#أین_الرجبیون
@Ostad_Shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو فرار کم نظیر و تکرار نشدنی در تاریخ
لطفا تا انتها ببینید☺️☺️
#غوغای_روحانی_نگر
#فرار_مولاوردی
✍و خداوند
رجب را به نازقُنداقه شما،پاگشا کرد؛
تاجان آلوده ما،را تطهیرکند!
جان ما که چیزی نیست؛
دُرّ کلام شما،
تمامِ تاریخ را زنده نگه داشته است!
قدم سرچشم؛حضرت عشق
یا محمد بن علی
#باقرالعلوم