eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.4هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
150 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب "ایران مقتدر" خلاصه ای ساده و کوتاه از کتاب ✅✅پایان✅✅
Part01_ایران مقتدر.mp3
9.45M
📗کتاب صوتی "ایران مقتدر" خلاصه ای از کتاب قسمت 1⃣ *گسترش عدالت اجتماعی *مقایسه وضعیت نابرابری اجتماعی *مقایسه فقر در قبل و بعد انقلاب *افزایش برخورداری های عمومی *بررسی معیشت مردم در دوران پهلوی * بررسی وضعیت آموزش و بهداشت در دوران پهلوی
Part02_ایران مقتدر.mp3
9.01M
📗کتاب صوتی "ایران مقتدر" خلاصه ای از کتاب قسمت 2⃣ * وضعیت بهداشت و امید به زندگی *میزان دسترسی به آب و برق *بررسی شاخصه توسع انسانی *پیشرفت های علمی بعد از انقلاب *مقایسه وضعیت علمی کشور در قبل و بعد انقلاب
Part03_ایران مقتدر.mp3
10.91M
📗کتاب صوتی "ایران مقتدر" خلاصه ای از کتاب قسمت 3️⃣ * آشنایی با زیست بوم فناوری و نوآوری ایران *پیشرفت های زیرساختی ، صنعتی و انرژی * بررسی حوزه حمل و نقل، انرژی و صنعت * بررسی حوزه کرامت زن *مقایسه وضعیت زنان در قبل و بعد انقلاب * بررسی حوزه عزت و اقتدار ایران *پیشرفت ها و دستاوردهای نظامی
🔴👈 چرا در خانه ات را محکم می بندی ! ‍ 💎اینکه می‌گوییم انسان باتقوا باشد، نه اینکه خواسته باشیم انسان را محدود بکنیم؛ بلكه منظور، محفوظ بودن انسان و در آسایش و امنیت بودن او است؛ مثلاً سر چهار راه، چراغ خطر است. یک کسی بگوید: «چرا ما را محدود کردید؟ این خلاف آزادی است. انسان باید آزاد باشد. چرا اینجا چراغ، جلوی من را گرفته و نمی‌گذارد بروم⁉️ 🔵👈 این چراغ خطر، محدودیت نیست؛ این مصونیت خون و جان شماها است و باید باشد. اگر نباشد، اوضاع به هم می‌خورد. بر اثر رعایت نكردن این قوانین، هر روز چه مقدار خسارت‌های مادی و جانی وارد می‌شود؟ تقوا، عیناً همین است. ✅ هریک از احکام الهی را که در نظر بگیرید، برای مصونیت است، نه محدودیت. 🔵👈 اگر به خواهر‌ها می‌گویند با باش، این حجاب، محدودیت نیست؛ بلكه مصونیت است. باید حفظ بشود، تا نگاه بیگانه به او نیفتد و حفظ شود. می‌گویند اسلام، محدودیت است. کدام محدودیت⁉️ 🔴👈 شما شب درِ خانه‌ات را باز بگذار، درِ گاوصندوقت را هم باز بگذار. چرا در را محکم می‌بندی؟ برای اینكه سبب مصونیت اموال تو است. هم برای حفظ و مصونیت انسان از آفات و آسیب‌ها و خطرات است. 🔊🌸 آیت الله ناصری رحمت الله علیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏اینم اون بهمنی که قرار بود جمهوری اسلامی نباشه🇮🇷
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت ۲۶ معلوم است که
🔰 🔰 📙رمان امنیتی 🌾 ✍️به قلم: قسمت 27 و دستش را می‌زند زیر چانه‌اش. افرا اما، در سکوت نشسته روی صندلی؛ خیره به منتظری. از نگاهش پیداست که فکرش جای دیگر سیر می‌کند. بعد از ملاقات با منتظری، افرا تا بعد از غروب گم و گور شد و شب برگشت؛ با چشمان پف کرده و دماغ قرمز. نه من چیزی پرسیدم و نه او حرفی زد؛ اما مطمئنم به زودی خودش وا می‌دهد. منتظری با بسم الله شروع می‌کند و هنوز درحال گفتن مقدمات سخنرانی ست که سه مرد و یک زن، می‌دوند به سوی سن. مردها کت و شلواری و زن‌ها چادری. دویدن‌شان، آن هم در شرایطی که همه در سکوت و سکون، برای شنیدن حرف‌های منتظری نفس در سینه حبس کرده‌اند، توجه خود منتظری را هم جلب می‌کند و البته ما را. با سکوتِ منتظری، همهمه در سالن جان می‌گیرد. همه می‌دانند دویدن چند مرد و زن مشکی‌پوش با هیبت بادیگاردها، آن هم در یک سالن همایش، اصلا معنای خوبی ندارد. سرم تیر می‌کشد از بوی تند حادثه. روی سن، دنبال آن دختر محافظ می‌گردم و با دیدنش، دلم در هم پیچ می‌خورد. از پشت پرده می‌آید بیرون و می‌دود سمت منتظری. سرش را خم می‌کند تا حرفی بزند که محرمانه است؛ چون حواسش هست قبل از حرف زدن، میکروفون را خاموش کند. منتظری با اخم‌های درهم کشیده، با دختر گفت و گو می‌کند. بادیگاردها در میان نگاه‌های پرسشگر حضار، خودشان را می‌رسانند به سن و سوالاتی که از سوی مردم به سمت‌شان پرتاب می‌شود را بی‌پاسخ می‌گذارند. منتظری وقتی می‌بیند محافظ‌ها دارند پشت هم از پله‌های سن می‌روند بالا، با چشمان گرد از جا بلند می‌شود. یکی از محافظ‌ها که از بقیه سن و سال‌دارتر و درشت‌تر است، میکروفون را از روی میز برمی‌دارد و روشن می‌کند و چهار محافظ دیگر، دور منتظری را می‌گیرند و می‌برند پشت صحنه. همهمه بلندتر می‌شود. حالا دیگر همه فهمیده‌اند واقعا اتفاق خوبی قرار نیست بیفتد. مرد محافظ، پشت میکروفون فوت می‌کند و تمام سالن را با نگاه نافذش از نظر می‌گذارند. نگاهش که به من می‌رسد، چند لحظه مکث می‌کند می‌گذرد. نگاه من هم قفل می‌شود روی مرد محافظ. انگار جایی دیده‌ام‌اش. قدبلند و چهارشانه است، با سری کچل، پوست سبزه و ته‌ریش سپید که خبر از سن بالایش می‌دهد. کجا او را دیده‌ام...؟ می‌گوید: توجه کنید لطفا... توجه کنید... صدای بم و محکمش غلبه می‌کند بر صدای زنبوروار گفت‌وگوها و از آن می‌کاهد. ادامه می‌دهد: عزیزان، لطفا در کمال آرامش از سالن خارج بشید. سالن مورد تهدید تروریستی هست. خود کلمه «تروریستی»، مثل بمب می‌افتد میان جمعیت و می‌ترکد. از یک جیغ شروع می‌شود و به تمام سالن سرایت می‌کند. مرد بدون این که حرف اضافه‌ای بزند، میکروفون خاموش را روی میز می‌گذارد و همان بالا می‌ایستد. همه هجوم برده‌اند به سمت درهای خروجی. کیف، تلفن همراه، بطری آب، خودکار و دفترچه و حتی آدم‌ها... همه رفته‌اند زیر دست و پا و جیغ‌هاشان حل می‌شود میان جیغ بقیه. ماموران انتظامات و حفاظت، میان مردم و نزدیک در خروجی، سعی دارند این آشفته‌بازار را سامان دهند و مردم را به سلامت، خارج کنند از سالن. سر می‌چرخانم به سمت افرا و آوید. انگار فقط ما سه نفریم که جیغ نمی‌زنیم. افرا سرش را محکم چسبانده به پشتی صندلی، چشم بسته و زیر لب چیزی زمزمه می‌کند. آوید هم روی صندلی، نیم‌خیز نشسته، دست من را در دستش گرفته و با چشمان نگران، خیره است به جمعیتِ هراسان که پشت درهای خروجی موج می‌زنند. و من... گیجم. ... ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی‌هایمان پر از گره‌های کور شده است،پر از حیرانی،دلواپسی... ...و تو خود گفتی که گشایش روزهای سخت ما در دعا برای ظهور توست... اینک این ما و این دست های رو به آسمانمان... این ما و این زمزمه های بغض آلودمان... این ما و این استیصال و اضطرارمان... ...ما برای پایان این فراق دعا می کنیم و تو،ای آبرومندترینِ خلق نزد خدا،به دعایمان آمین بگو... ...که ما روسیاهیم و گنه کار و تو حجت خدایی و دلیل استجابت...
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
از روضه هفتگی ات پا گرفته ایم در بین نوکران شما جا گرفته ایم گریه برای تان شده سر مایه ای که ما ا
📢اطلاعیه به علت سردی و برودت هوا و سختی رفت و آمد فردا مراسم هفتگی هیئت برگزار نمیشود . ان شا الله پنجشنبه مراسم شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام ساعت ۲/۴۵ بعدازظهر‌ در خدمت شما عزیزان هستیم. ✅لطفا رسانه باشید.
مراسم شهادت امام موسی کاظم علیه السلام 🏴🏴🏴🏴 پنجشنبه ۲۷ بهمن ماه ساعت ۲/۴۵الی۴/۴۵ عصر سخنران،،، حجه الاسلام و المسلمین نامور ✅لطفا نشر بدین.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️بهار و بهاران، ارمغان طراوتِ حمد توست، ای بهارِ مکرر! سلام بر تو هنگامی که حمد و استغفار می‌گویی! ✨ السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❤️ ⏳  ۲۲ روز مانده به نیمه‌ شعبان
✅ همینقدر که سعی میکنیم از کم و کاستی های این روزها بگیم، خیلی خوبه که کمی هم از تلاش دولت برای رفاه مردم هم بگیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمازهایت‌راعاشقانه‌‌بخوان‌حتی‌اگر خسته‌ای‌‌یاحوصله‌‌نداری‌تکرارِهیچ‌چیز جزنمازدراین‌دنیاقشنگ‌نیست...! 🌱 ˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📢اطلاعیه به علت سردی و برودت هوا و سختی رفت و آمد فردا مراسم هفتگی هیئت برگزار نمیشود . ان شا الله پنجشنبه مراسم شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام ساعت ۲/۴۵ بعدازظهر‌ در خدمت شما عزیزان هستیم. ✅لطفا رسانه باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞عطر ظهور💞 🏝می‌شود این آخرین زمستان باشد؟ می‌شود بیایید و بهار بشود... و بهار بماند؟... می‌شود سرما و خشکی و دلتنگی به خاطره‌ها بپیوندد؟... می‌شود اندوه، بارش را ببندد و از دل‌هایمان برود؟... می‌شود شادی راه خانه‌هایمان را دوباره پیدا کند؟... می‌شود بیایید پدر؟...🏝 ⚘سَلامٌ عَلى آلِ یس َّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا داعِىَ اللَّهِ وَ رَبّانِىَّ آیاتِهِ سلام بر آل یاسین سلام بر تو اى دعوت کننده به خدا و عارف به آیاتش
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت 27 و دستش را می‌
🔰 🔰 📙رمان امنیتی 🌾 ✍️به قلم: قسمت 28 مطمئنم ریز جزئیات را در جریان بودم. قرار نبود تا خود همایش بین‌المللیِ بانوان شهید، خون از بینیِ منتظری بیاید و در سخنرانی‌ها و جلساتی که می‌رود، حتی یک فندک روشن شود؛ چه رسد به بمب و حمله تروریستی. کدام خری این اتفاق را رقم زده؟ چرا به من نگفته بودند؟ من این وسط چکاره‌‌ام؟ حس گس و تلخِ تردید، همراه اسید معده‌ام بالا می‌آید تا حلقم. اسید معده را قورت می‌دهم؛ اما تردید خودش را می‌رساند به مغزم و زنگ هشدار را روشن می‌کند. نکند لو رفته‌ام؟ نکند... نکند اصلا از اول قرار بود من بشوم قربانی و سپر بلا، تا یک احمق دیگر کارش را بکند؟ نکند اصلا این عملیات اصلی ست و من عروسک خیمه‌شب‌بازی‌ام؟ دانیال احمق... اگر واقعا چنین چیزی باشد، با دستان خودم خفه‌اش می‌کنم. فکر کرده من حاضرم به همین راحتی قید زندگیِ نازنینم را بزنم و بروم زندان؟ اگر واقعا به من خیانت کرده باشد، هرطور شده از چنگ نیروهای امنیتی ایران فرار می‌کنم و از زیر سنگ می‌کشمش بیرون... من به ماموریتی آمده‌ام که آن دانیال بزدل حتی حاضر نبود بهش فکر کند. با این وجود شاید هنوز نفهمیده من نه آن دخترِ لالِ پنج ساله‌ام که زورش به پدرِ وحشی‌اش نرسد و نه آن دختر شانزده ساله احساساتی که خشمش را سر وسایل خانه تخیله می‌کرد. من الان آریلم؛ یک ماده‌شیرِ عصبانی. بیش از آن که از انفجار قریب‌الوقوع یک بمب در سالن بترسم، نگرانم که این ظاهر آرامم، به چشم ماموران امنیتی بیاید و مشکوک‌شان کند؛ مخصوصا همان مرد کچل که فارغ از خطر انفجار، هنوز با آرامش بالای سن ایستاده و انگار کاری جز کاویدن میان جمعیت ندارد. دست می‌گذارم روی دست آوید و فشارش می‌دهم: آ... آوید... ن... می... تو... نم... ن... ف... س... ب... ک... شم... *** -بمب‌گذاری دو روز گذشته در سالن همایش دانشگاه اصفهان، بدون آسیب به هیچ‌یک از هم‌وطنان خنثی شد. هنوز هیچ گروهی مسئولیت این حمله تروریستی را بر عهده نگرفته است. از اخبار چیز بیشتری در نمی‌آید. مثل مار به خودم می‌پیچم در تخت. تف به شرف نداشته‌ات دانیال... نمی‌دانم پیام بدهم یا نه. می‌ترسم تحت نظر باشم. نگاهی می‌اندازم به افرا که خزیده زیر پتویش و مثل یک پریِ معصوم، دستانش را گذاشته زیر سر. نگاهم را می‌کشانم تا آوید که صورتش میان موهای فرفری و پرپشتش گم شده و بالشش را بغل کرده. حسرتشان را می‌خورم که می‌توانند راحت بخوابند و به لو رفتن و دستگیر شدن و کوفت و زهرمار فکر نکنند. چرا همیشه، در هر جمعی، من بدبخت‌تر از همه‌ام؟ از جا بلند می‌شوم. تخت برای بی‌قراری‌ام کوچک است. قدم می‌زنم اتاق را، طول... عرض... صدای ساعت رفته روی اعصابم. چهار و نیم صبح است، من فردا کلاس دارم، دارم از خستگی می‌میرم و خوابم نمی‌برد... اه. چنگ می‌زنم میان موهایم. کدام گوری دیده بودم آن محافظِ کچلِ خونسرد را؟ چرا انقدر آشنا بود؟ چرا به من نگاه کرد؟ بدبخت شدم. حتما همین الان هم تحت نظرم. پرده را کمی کنار می‌زنم و پایین را نگاه می‌کنم؛ کسی نیست. حاضرم تا ته جهنم بروم، ولی قدم به زندان‌های امنیتیِ ایران نگذارم. هجوم می‌برم به سمت کمد. کیف خاکستری سر جایش هست؛ وسایل داخلش هم. نکند افرا یا آوید آن را دیده باشند؟ اصلا شاید یک ریگی به کفش یکی از این دوتا هست. شاید همین‌ها آدم‌فروشی کرده باشند که اگر اینطور باشد، خودم می‌کشمشان. معده‌ام تیر می‌کشد. در کیف خاکستری را می‌بندم و به متر کردن طول و عرض اتاق ادامه می‌دهم. از خستگی، خودم را می‌اندازم روی تخت. صفحه چت دانیال را باز می‌کنم. گور بابای همه‌چیز... دوست دارم هر فحشی که بلدم را بنویسم و بفرستم برایش. اصلا اگر تحت نظر بودم، باید تا الان یک اتفاقی می‌افتاد دیگر... عملیات تروریستی پریروز ناکام ماند و خنثی شد؛ بدون آسیب به هیچ‌کس. خب دیگر منتظر چی هستند؟ باید دستگیر می‌شدم تا الان. من حواسم به همه‌چیز بوده. هیچ‌کس تعقیبم نکرده. هیچ حرکت اضافه و خطرناکی نداشته‌ام. نه در لبنان، نه ایران. اصلا هیچ سوءسابقه‌ای ندارم که کسی به من مشکوک شوند؛ مگر این که یک نامردی من را فروخته باشد. ... ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بیان جالب رهبر انقلاب در رابطه با نحوه‌ی تربیت در خانواده‌های چند فرزندی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️تو همان وعده‌ی حقّ خدایی که محقق خواهد شد. سلام ای وعده‌ی راستینِ خدا! ✨ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❤️ ⏳ ۲۱ روز مانده به نیمه‌ شعبان
مراسم شهادت امام موسی کاظم علیه السلام 🏴🏴🏴🏴 پنجشنبه ۲۷ بهمن ماه ساعت ۲/۴۵الی۴/۴۵ عصر سخنران،،، حجه الاسلام و المسلمین نامور ✅لطفا نشر بدین.