eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
162 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#رمان_ضحی ❤️ #قسمت_صد_و_نودوسوم بلند شدم و هنوز گیج خواب تا سرویس رفتم و وضو گرفتم سردی و تری آب خ
❤️ رضوان با لبخند گفت: ضریح آروم ازش پرسیدم: تو تونستی زیارت کنی؟! _آره من دیشب رفتم ولی امشب انگار شلوغتره کتایون که تا اون لحظه ساکت بود رو به ژانت گفت: رفتن اون جلو با نگاه کردن از این فاصله چه فرقی داره؟ _فرقش توی حس نزدیکیه دلم میخواست نزدیکتر برم فوری گفتم: خب حالا که مقدور نیست اشکالی نداره همین هم زیارته ژانت من خودم بعد از ده سال اومدم! ولی خب معلومه که نمیشه از این نزدیکتر شد _آخه چرا؟ کتایون کلافه گفت: خطرناکه یه لحظه نگاه کن ببین چه خبره _یعنی تومیگی من با ۱۷۰ قد اونجا خفه میشم؟ بیشتر خانومایی که اون جلوئن قدشون از من کوتاه تره میبینی که اونا هم حتی مشکلی ندارن رضوان فوری گفت: آخه تو اولین بارته گلم اذیت میشی _اذیت نمیشم مطمئنم که میتونم آروم میرم جلو رضوان نگاهی به من کرد و ناچار گفت: پس ضحی من که زیارت کردم با کتایون میریم توی شبستان اونجایی که آینه کاری سقف تموم میشه میشینیم تا شما بیاید و بعد به طرفة العینی میان جمعیت گم شدند پشت سر ژانت قرار گرفتم و بازوهاش رو گرفتم تا ازم جدا نشه و آهسته رو به جلو حرکت کردیم راحتتر از اون چیزی بود که فکر میکردم چند دقیقه بعد مقابل ضریح قرار گرفتیم ژانت نگاهی داخل ضریح انداخت و با ذوق پرسید: یعنی واقعا امام علی اینجا دفن شده و الان اینجاست؟ و من تونستم بیام پیشش؟ لبخندی زدم و قبل از اینکه جوابی بدم با موج جمعیت از کنار ضریح به درب خروجی رانده شدیم برگشتم و نگاه کوتاه و حسرت باری که نشان دلتنگی بود انداختم و با ژانت به دنبال آدرسی که رضوان داد به شبستان رفتیم پیداشون کردیم همونجایی که رضوان گفته بود نشسته بودن و نمیدونم از چه موضوعی حرف میزدن که با رسیدن ما متوقفش کردن بجاش رضوان پرسید: تونستید زیارت کنید؟ ژانت جواب داد: آره ولی خیلی کوتاه چه اتفاق عجیبیه زیارت شبیه هیچ اتفاق دیگه ای توی دنیا نیست! بعد راحت نشست و گفت: خیلی آرومم اینجا اصلا انگار هیچ فکری توی سرم نیست رضوان توضیح داد: میدونی ژانت جان حرم اهل بیت هر کدومشون یه حسی دارن حالا ان شاالله برسیم کربلا و بریم بین الحرمین میبینی اونجا کاملا فرق میکنه تو حرم آقا امیرالمومنین آدم آروم میشه ولی تو حرم امام حسین یه حرارتی تو وجودته که عجیب و غریبه حالا باز خودت میبینی نگاهی به کتایون که ساکت و سربه زیر نشسته بود انداختم و پرسیدم: چیه تو فکری؟ سر بلند کرد: هیچی داشتم فکر میکردم که چی میشه یه آدم در طول تاریخ انقدر معروف میشه که یه همچین بنایی دور مزارش بسازن جز درباره امامهای شیعه بی سابقه ست لبخندی زدم: چی بگم! به نظر خودت چی میشه؟ لب برچید: چه بدونم به هر حال اینکارو محبینشون میکنن دیگه! رضوان بجای من جواب داد: خب چی میشه که فقط همین افراد خاص همچین محبینی دارن که حاضرن انقدر خرج کنن و این بناها رو کاملا مردمی بسازن و بعد به این حجم اینجا حضور پیدا کنن لابد یه چیزی توی این آدمها دیدن دیگه!! _خب منم نمیگم اینها آدمهای خاصی نبودن قطعا بودن که انقدر جاذبه ایجاد کردن ولی در این حدش به نظرت افراط نیست؟ _کدوم افراط؟ اینکه ما یه بنایی میسازیم که خودمون میایم توش میشینیم و لذتش رو میبریم افراطه؟ ژانت که همچنان در جمله ی قبلی رضوان جامونده بود متعجب پرسید: یعنی پول این ساختمونها رو مردم میدن؟ با بودجه دولت ها و کشورها ساخته نمیشه؟ _تقریبا ۹۰ درصدش رو مردم میدن _چقدر جالب! کتایون فوری گفت: خب به چه دردی میخوره چرا اینهمه پول رو خرج نیازمندا نمیکنید؟ پرسیدم: تو چرا ماشینت رو نمیفروشی خرج نیازمندا کنی؟ چند ثانیه مکث کرد و بعد حق به جانب گفت: ماشینم علاقه و نیاز منه حق دارم از پول خودم برای خودم خرج کنم لبخندی زدم: ممنون که خودت جواب خودتو دادی این فضا علاقه و نیاز ماست نیاز روحی ما اصلا مقایسه دو فضای جداگانه و بی ربطه مگه ما به فقرا کمک نمیکنیم؟ چرا حتما این پول باید خرج فقرا بشه؟ هرچیز به جای خودش رضوان خودت بگو که هیئت محل ما که شمام خادمش هستید ماهی چقدر ارزاق تهیه میکنه میبره ته شهر؟! با شیطنت خندید: خب حالا تف به ریا‌! لبخندی زدم و ادامه دادم: تازه ساخت حرم دقیقا عمومی کردن امکاناته چه کسی از این حرم و زیبایی هاش استفاده میکنه؟ مردم با هر سطح توان مالی حرم یه فضاییه که مردم بدون هیچ هزینه ای میتونن واردش بشن رایگان خدمات بگیرن و تا هر وقت بخوان اونجا بمونن این فرش نفیسی که خریداری میشه زیر پای زائر پهن میشه این وسایل سرمایشی و گرمایشی رو مردم استفاده میکنن مردم از تماشای اسن آینه کاری ها لذت میبرن پس تمام این امکانات داره خرج مردم میشه مردم به معنای واقعی کلمه چون در ورود به حرم هیچ منعی وجود نداره هر نوع انسانی میتونه واردش بشه مگه نه؟! _آره ولی با پوشش _این که قانونشه همه جا قانون داره همه میتونن پوشش رو رعایت کنن منظور من از منع منع ماهیتی بو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبرم همچو‌نگینی بر انگشتر در کل دنیا میدرخشی☺️ کور شود هرآنکس که‌نتوان دید🙏لبیک یاخامنه ای✊
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
✴️استغفار هفتاد بندی مولا امیرالمومنین علی علیه السلام ✅بسم الله الرحمن الرحیم استغفار هفتاد بندی م
✴️روز سی ام مناجات امیرالمومنین ۵۹-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَكُونُ فِي اجْتِرَاحِهِ قَطْعُ الرِّزْقِ وَ رَدُّ الدُّعَاءِ وَ تَوَاتُرُ الْبَلَاءِ وَ وُرُودُ الْهُمُومِ وَ تُضَاعُفُ الْغُمُومِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند ۵۹: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در ارتکاب آن قطع روزی، و رد شدن دعا و پی درپی آمدن بلا و روی آوردن ناراحتی ها، و مضاعف شدن غم هاست، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! ۶۰- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُبْغِضُنِي إِلَى عِبَادِكَ وَ يَنْفِرُ عَنِّي أَوْلِيَاءَك‏ أَوْ يُوحِشُ مِنِّي أَهْلَ طَاعَتِكَ لِوَحْشَةِ الْمَعَاصِي وَ رُكُوبِ الْحُوبِ وَ كَآبَةِ الذُّنُوبِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند۶۰: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا نزد بندگانت مبغوض میدارد و اولیایت را از من متنفّر میسازد، یا اهل طاعتت را به جهت وحشت از معاصی و ارتکاب و اندوه جرائم، از من به وحشت می اندازد، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان
⛔️ *دیدن کلیپ به همه توصیه نمیشود*⛔️ ⭕️ میخوام *زنده بمونم* 😢😢 ❗️روزانه بیش از ۱۰۰۰ *اسقاط جنین عمدی در ایران* 🔸 *باَیً ذَنْبٍ قُتِلَتْ* 🔶 طلاب محترم ...لطفا احکام شرعی سقط جنین را برای مردم بازگو کنید😓 ✅ *نشر حداکثری این کلیپ جهت جلوگیری از حتی یک سقط جنین عمدی !!!* ♻️ جهت هماهنگی سخنران با موضوع فرزندآوری با شماره زیر هماهنگ‌کنید👇 📞 ۰۹۱۰۴۴۴۱۴۱۲ 🔶 کانال محتواهای جمعیتی👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3788177457C1c24ab6741 🔶 کانال نهضت مردمی جمعیت👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2386952243Ca908266e74
دوشنبه ۲۳ اسفند ماه 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 میلاد سراسر نور و سرور حضرت علی اکبر علیه السلام ساعت سه و نیم تا پنج و نیم
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#رمان_ضحی ❤️ #قسمت_صد_و_نود_وچهارم رضوان با لبخند گفت: ضریح آروم ازش پرسیدم: تو تونستی زیارت کنی؟!
❤️ مثلا بگن فلان نژاد یا طبقه اجتماعی نیان! همچین شرطی که نداریم پس همه اگر بخوان، میتونن بیان رضوان نگاهی به ساعتش انداخت: تا اذان چیزی نمونده بریم تو صحن بشینیم؟ فوری گفتم: آره آره بریم بلند شدیم و با همون شرایط قبلی خودمون رو به در ورودی صحن رسوندیم و از غلغله جمعیت گذشتیم تا بالاخره گوشه صحن اندک جایی برای نشستن پیدا کردیم همین که نشستیم ژانت با حسرت گفت: کاش دوربینمو نمیگرفت میخواستم عکس بگیرم از اینجا گفتم: عزیزم اینجا حریمیه که مردم با خیال راحت توش تردد میکنن دوربین متفرقه راه نمیدن اگر وقت دیگه ای از سال بود شاید میتونستیم اجازه بگیریم ولی الان زیادی شلوغه سکوت شد و نگاهم به ایوان طلا گره خورد کمی که گذشت کتایون آهسته پرسید: تو واقعا تصور میکنید کسی که از دنیا رفته میتونه بهت کمک میکنه؟! نگاهم دوباره برگشت روی ایوان: مرده کسیه که اثرگذاری نداره یکم چشم بگردون این وقت صبح اینهمه آدم به عشقش بیخواب اینجا نشستن آخه مگه میشه یه مرده اینهمه محبت بازنشر کنه؟! چیزی که دیدم رو که نمیتونم منکر بشم دوباره پرسید: چی دیدی؟! _اثرش رو بارها و بارها همین خود تو کتی چرا اصلا از خودت نمیپرسی من اینجا چکار میکنم؟ هیچ وقت تو زندگیت فکر میکردی پات یه همچین جایی باز بشه؟ خانوم BMW سوار لاکچری پوشِ لاییک! تو اینجا چکار میکنی این وقت صبح؟! تو حرم امیرالمومنین؟ کی تو رو تا اینجا آورده؟ کلافه نگاهش رو ازم گرفت و به ایوون داد: بیخود اوهامتو تو مغز من فرونکن من با اختیار خودم اومدم خندیدم: مثل اختیار یه بچه وقتی دستش تو دست پدرشه! ورجه وورجه هاش رو میکنه و فکر میکنه مختاره ولی مسیر حرکت از پارک تا خونه رو پدرش انتخاب میکنه تو با اختیار خودت برای چی اومدی اینجا؟ بجای جواب دادن به سوالم گفت: تو گفتی اون پدر شماست نه پدر من لبخندی زدم: پدر کائناته حتی چوب و سنگ و خاک لقبش ابوترابه چون پدر خاک و حیات خاکیه تو هم یه خاکی هستی مثل ما مگه جز اینه؟ _من اگر پدری داشتم باید حضورش رو حس میکردم _گیرنده های حسی روح با جسم فرق دارن شاید نبینی و نشنوی و لمسش نکنی ولی اثرش رو حس میکنی... تو چجوری اومدی اینجا؟ به واسطه آشنایی با من من از کجا با تو آشنا شدم؟ تو یه اتفاق خیلی خیلی خیلی بعید! چند درصد احتمال داشت من توی نیویورک دقیقا خونه رفیق تو رو اجازه کنم چند درصد ممکن بود رفیق تو با وجود داشتن دوست پولداری مثل تو عزت نفس به خرج بده و بجای پول قرض گرفتن ازت علی رغم میل باطنیش خونه رو اجاره بده چند درصد ممکن بود اون روز تو دقیقا ژانت رو بیاری بیمارستان ما و بعد راه بیفتی بیای بانک خون و هیچکسم جلوتو نگیره و بعدم من عدلی همونموقع پاشم بیام اونجا؟ اگر نمونه م اون لحظه تموم نشده بود یا کار آخرم خراب نمیشد و نیاز به تکرار نبود، تمام این هشت ماه پاک میشد و تو الان تو آمریکا توی قصر پدریت زندگیتو میکردی مثل بقیه ی این ۲۵ سال حتی اون آرزوی پیدا کردن مادرت هم محقق نمیشد! اصلا من فکر میکنم مادرت رو برات پیدا کرد تا تو فقط تا اینجا بیای و ببینیش رو گرفت و سرش رو روی پاهاش گذاشت: بیخود احساساتیم نکن اینا همش اتفاقه اتفاق همین... _چقدر این احتمالات اپسیلونی رو بهم گره میزنی و خودت رو گول میزنی و بعد میگی ندیدم نبود؟! واقعا همه این اتفاقات سلسله وار پشت هم طبیعیه؟! من اصراری به پذیرش تو ندارم فقط دیگه نمیتونی بگی کسی به من چیزی نگفت یا کمکم نکرد این اتفاق نادر بود تو رو از آمریکا آورده عراق فقط بخاطر اینکه ببینی و باورش کنی! اگر نمیخوای ببینی در این مورد مختاری اما دیگه خودتو به در و دیوار هم نزن و گله نکن! همونطور زانو بغل کرده پرسید: یعنی همین دلیل برای باور کردنش کافیه؟! _دلیل باور کردنش منطقشه این چیزی که تو داری میبینی محبت پدرانشه که شامل حالت شده که برای هرکسی یه شکلیه ولی من که تاحالا این شکلیش رو ندیده بودم! شاید تلافی اینهمه سال بی مادری بود‌! نمیدونم شایدم... صدای اذان توی صحن پیچید و جمله ی بعدی توی دهنم ماسید چشمهام رو بستم و اولین دعایی که از دلم گذشت رو از خدا خواستم و بعد دومی و سومی و چهارمی اینجا جایی بود که تمام دعاها مستقیم به دست خدا میرسید... رو به رضوان که با ژانت مشغول صحبت درباره معماری گنبد و گلدسته بود پرسیدم: تو صحن هم جماعت میخونن؟ _آره... یعنی فکر کنم! *** با حال خوش پیاده روی توی خنکای سحر وارد اتاقمون شدیم و لباس عوض کردیم توی تختهامون که دراز کشیدیم حنانه گفت: حاج آقا گفت صبح ساعت ۸ دیگه راه بیفتیم ژانت با هیجان گفت: آخ جون پیاده روی و من ساعدم رو عصای سرم کردم و روبه حنانه با لبخند پرسیدم: حاج آقا صداش میکنی شوهرتو؟ با لبخند خجولی گفت: خب حاجیه دیگه چی بگم؟ رضوان فوری گفت: آره بابا این دوتا اونقد پاستوریزه ان که نگو البته تو روی ماها!
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#رمان_ضحی ❤️ #قسمت_صد_و_نودوپنجم مثلا بگن فلان نژاد یا طبقه اجتماعی نیان! همچین شرطی که نداریم پس ه
❤️ حنانه با شیطنت گفت: حالا شما بله رو بده عروس خانوم هرجور خواستی شوهرتو صدا کن به ما چه؟ و بعد چشمکی به چهره ی خندان من زد رضوان حرف رو عوض کرد: راستی کتایون تو گفتی پروازت چه ساعتیه؟ کتایون متفکر نگاهش رو از سقف گرفت: ده صبح... _خب پس باید بعد از ما بری مشکلی نداره ما این اتاق رو تحویل نمیدیم تو هر وقت خواستی بری تحویل بده میخوای همین الان ساعت دقیق حرکتتو بگو بگم رضا با هتل هماهنگ کنه برات تاکسی بگیرن کتایون کمی مکث کرد و بعد تکرار کرد: ساعت حرکتم؟ نمیدونم _نمیدونی؟ _نه... یعنی...راستش دو به شک شدم توی رختخوابم نیم خیز شدم: بیخود کردی! تا اینجا اومدی که لوس بازی دربیاری؟ مامانت منتظره چشمهاش گرد شد: یه دقیقه منو نزن! ‌منظورم شک سفر به ایران نیست دیوونه که نیستم تا اینجا اومدم که برم ببینمش برای رفتن با این پرواز دو به شکم! رضوان با لبخند گفت: آها منظورت اینه که میخوای با ما بیای؟! سری تکون داد: نمیدونم یعنی به نظرم اینم یه سفره دیگه ژانت هست ضحی هست شماها هستید تا اینجاش که خوش گذشته شاید حیف باشه از دستش بدم چشمهای گردم رو که دید توجیه کرد: چیه؟ تمام بهره سفر که زیارتی و معنوی نیست یه سفره اونم با دوستان من هیچوقت سفر خانوادگی نرفتم نمیدونم گفتم شاید رضوان فوری گفت: خیلی هم خوبه خوشحالمون میکنی عزیزم خیلی سفر خوبیه حتما بهت خوش میگذره! فوری گفتم: چی چی رو خوش میگذره فوری! این سفر به ما که با هدف میایم خوش میگذره وگرنه خیلی ام سفر سختیه پیاده تو این گرمای هوا با کلی بار بدون اسکان لوکس و مجهز برای تو شاید خیلی سخت باشه کتایون مخصوصا که به چشم یه سفر توریستی دوستانه بهش نگاه میکنی برای ما چون با اعتقاد اومدیم سختی هاش هم شیرینه ولی به نظرم تو نتونی تحمل کنی! فوری و حق به جانب جواب داد: تو نگران من نباش من نازپرونده نیستم بی تجربه هم نیستم یه بار یه هفته با تور رفتم کوه نوردی امکاناتشم از اینجا خیلی کمتر بود رضوان چشم غره ای حواله من کرد و با لبخند گفت: چه عالی پس دیگه اصلا سختت نمیشه پس نمیری دیگه درسته؟! کتایون دستی به صورتش کشید: نمیدونم اخه من چندان مجهز نیستم برای این سفر چمدونمو چکار کنم؟ رضوان فوری راهکار داد: چمدون تو چرخ داره از کوله حملش راحتتره تازه بار خانوما رو اکثرا آقایون برمیدارن نگران نباش کتایون فوری گفت: نه من به کسی زحمت نمیدم! ژانت بالاخره زبانش باز شد: کتی واقعا میخوای بیای؟ _تو چی دوست داری؟ بیام یا نیام؟ لبخندش شکفت: معلومه که دوست دارم بیای! رو به رضوان گفت: خب اگر بخوام بیام؛ من نمیخوام متمایز باشم یا مثلا تو عرف شما بدحجاب محسوب بشم که شما بابت همراهی با من خجالت بکشید میخوام مثل بقیه باشم برای همین اگر اشکالی نداره چادرتم پیشم بمونه! پرسیدم: سختت نیست؟ با افتخار گفت: هیچ کاری نیست که من از پس انجام دادنش برنیام تازه این چادرا که همه دوخت دارن! نظرات قبلیش درباره حجاب رو یادآوری نکردم! فقط گفتم: باشه لباستم که جور شد حالا بگیر بخواب نگاهی به ساعتش انداخت: ساعت شیش صبحه دیگه چه خوابی! رو به رضوان که خیره نگاهش میکرد کرد گفت: آقایونتون مشکل ندارن با اومدن من؟ _وا چه مشکلی _منظورم اینه که برنامه ای نداشتید که تعداد رو لحاظ کنید یا... گفتم: نه برنامه ای نیست اونا اصلا نمیدونستن تو قراره فردا بری فکر میکردن توام مثل ژانت اومدی پیاده روی سری تکون داد: خوبه فقط فردا قبل رفتن یه سر بریم صرافی من یکم پول چنج کنم! رضوان پرسید: برای چی میخوای پول؟ _برای کرایه و خرید و... من و ژانت الان فقط دلار داریم من که میخواستم برم ایران تبدیل به ریال کنم ولی الان باید یکم اینجا چنج کنم رضوان_ نجف خیلی کم صرافی داره اونم غلغله اس الان نمیرسیم خرجی نداریم تا کربلا در حد یه کرایه ست که اونم رضا مادرخرجه قراره بعدا همه باهاش حساب کنن دیگه حرفی نمونده بود ولی خوابمون هم نمی اومد رضوان نگاهی به ژانت خوابیده کرد و گفت: دیگه میتونیم فارسی حرف بزنیما بچه ها!
8.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 السَّلاَمُ عَلَى شَمْسِ الظَّلاَمِ وَ بَدْرِ التَّمَامِ... 👈 سایز مربّع (مناسب پست اینستاگرام)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حمله بزرگ با موشک‌های بالستیک به پایگاه‌های اسرائیل در ساعت ۱:۲۰ 🔹ساعت ۱:۲۰ بامداد، انفجارهای بزرگی در اربیل عراق به‌وقوع پیوست. چندین راکت ۱۲۲ میلی‌متری گراد به ۲ مرکز آموزشی پیشرفته متعلق به موساد اسرائیل اصابت کرد. رسانه‌های عراقی نوشتند: این پایگاه‌ها زیر باران موشک‌ها بود. 🔹دقایقی بعد رسانه‌ها نوشتند که درمیان موشک‌های شلیک‌شده چند موشک بالستیک نیز وجود داشت. همچنین با پرواز پهپادهای ناشناس در آسمان اربیل، صدای تیراندازی‌های شدید به گوش رسید. 🔹سازمان ضدتروریسم منطقه کردستان عراق اعلام کرد: ۱۲ فروند موشکی که به اربیل برخورد کردند، از جایی در خارج از عراق و جهت شرق این کشور شلیک شده‌اند.
هشدار سپاه به صهیونیست: تکرار هرگونه شرارت با پاسخ‌ سخت مواجه می‌شود 🔹روابط‌عمومی کل سپاه پاسداران: در پی جنایات اخیر رژیم جعلی صهیونیستی و اعلان قبلی مبنی بر بی پاسخ نگذاردن جنایت‌ها و شرارت‌های این رژیم منحوس؛ شب گذشته «مرکز راهبردی توطئه و شرارت صهیونیست‌ها» مورد هدف موشک‌های قدرتمند و نقطه‌زن سپاه قرار گرفت. 🔹بار دیگر به رژیم جنایتکار صهیونیستی هشدار می‌دهیم، تکرار هرگونه شرارت با پاسخ‌های سخت ، قاطع و ویرانگر مواجه خواهد شد. 🔹به ملت عظیم‌الشأن ایران نیز اطمینان می‌دهیم امنیت و آرامش میهن اسلامی، خط قرمز نیروهای مسلح ایران بوده و به احدی اجازه تهدید و تعرض به آن را نخواهند داد.