#شریک_جهاد
🌸 شهیدان حاجعباس نجفی و صادق عدالتاکبری رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک میکنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند
انشاءالله امروز از این شهدای عزیز نیز؛ براتون خواهم گفت
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت پوستر مشخصات شهدا با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
● واژهیاب:
#شهیدعدالتاکبری #شهیدنجفی #شهدای_آذربایجانشرقی #شهدای_مرکزی #مشخصات_شهید #جانباز #مدافع_حرم
🔅#چراغ_راه ۲۱
✍ سردار شهید محمدجعفر سعیدی:
#کلام_شهید|امروز روزِ یاریِ اسلام و لبیکگویی به هل من ناصرِ امامحسین علیهالسلام است. امیدوارم راهی را که به رهبریِ امام خمینی در پیش گرفتهاید، تا انقلاب مهدی(عج) ادامه دهید. این انقلاب حاصلِ خونِ هزاران شهید است و شما در حفظ و حراست از آن تکلیف شرعی دارید...
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت چراغراه(۲۱) با کیفیت اصلی
___
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهدای_بوشهر #شهیدسعیدی #امام_زمان #انقلابیگری #مبارزه #انقلاب_اسلامی #دفاع_از_اسلام #آمریکا #اسرائیل
#معلم_شهید
🔸چند روایت از شهیدی که نوجوانان در تشییع او غش کردند/قسمتاول
🌼 #معرفی|حاجعباس نجفی معلم بود و توی جنگ از ناحیهی سر مجروح شد؛ و ۱۸ ترکش تا پایان عمر مهمون سرش بود.
🌼 #تا_چهل_سالگی|پروفسور سمیعی بعد از معاینه حاجعباس و موقعیت حساس ترکشها گفت: یا این ترکشها حرکت میکنند و آرومآروم روی پوسته مغز اومده و با عمل ساده جراحی خارج میشن؛ یا سر جاشون میمونن و نهایتاً تا ۴۰ سالگی زنده میمونی... و دقیقاً اتفاق دوم افتاد و تا ۴۰سالگی بیشتر زنده نموندند.
🌼 #دعا_کن_کم_نیارم|میدیدم که درد میکشه و کم نمیاره. به برادراش هم گفته بود: این مدت اونقدر درد کشیدهام که حد نداره؛ ولی نخواستم کسی بفهمه و بهم ترحم کنه... معتقد بود درد و رنج روح آدم رو جلا میده. توی بیمارستان همسرش رو صدا زد و گفت: دعا نکن درد نکشم؛ دعا کن کم نیارم.
🌼 #نماز_اول_وقت|نیمهی شعبان قرار بود برا تهیهی وسایل آذینبندی با حاج عباس بریم جایی. نماز ظهرم رو نخونده بودم.گفتم:حاجی!بریم وقتی برگشتیم نمازم رو میخونم. حاجعباس گفت: نه! هیچوقت واجبت رو به مستحب ترجیح نده
🌼 #پول_قرضی|عدهای مییومدند و از حاجعباس پول قرض میگرفتند. یه بار بهش گفتم: حاجی! یه جا بنویس کیا اومدند و چقدر ازت قرض گرفتند؛ تا بدونی چی به چیه و از کیا طلبکاری... حاجعباس گفت: نمیخواد! اونی که داره؛ هر وقت تونست میاد و قرض رو پس میده. اونی هم که نداره؛ نداره دیگه؛ نمیشه به زور رفت و ازش پول گرفت که...
>> ادامه دارد...
🔰 دانلود عکس با کیفیت اصلی
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدنجفی #شهدای_مرکزی
#معلم_شهید
🔸چند روایت از شهیدی که نوجوانان در تشییع او غش کردند/قسمتدوم
🌼#پول_نزول|رفته بود یه اداره برا دیدن دوستِ کارمندش. اونجا آقایی رو دید که از حرفاش معلوم بود بخاطر مشکل مالی میخواد از جایی نزول بگیره. حاجعباس با اینکه اون آقا رو نمیشناخت، بهش کمک کرد و نذاشت کار به جایی برسه که اسیرِ پولِ نزول بشه. اونقد هم مخفیانه اینکار رو کرد که پسرش میگه: ما تا مدتها بعد از شهادتش هم از این ماجرا خبر نداشتیم.
🌼#دوربین|حاجعباس فوتبالیست بود و با هم میرفتیم فوتبال. اون ایام توی مدرسه یکی از دوستای دخترم بهش گفته بود که پدرش دوربین داره و توی خونه ازشون فیلم گرفته. دخترم هم اومد و این قضیه رو برام تعریف کرد... یه صبح جمعه که داشتیم با حاجعباس میرفتیم زمین چمن؛ ترک موتورش این قضیه رو براش تعریف کردم... از فوتبال که برگشتیم، حاجی بهم گفت: یکی دو ساعت دیگه میام دنبالت بریم نماز جمعه...
ظهر داشتم آماده میشدم که حاج عباس اومد.گفت: یا الله بگو میخوام یه سر بیام توی خونه... دیدم حاجی رفته دوربین فیلمبرداری جور کرده. دخترم خیلی خوشحال شد و شب براش جشن تکلیف گرفتیم و فیلمبرداری کردیم
🌼#فرزندان_شهدا|وقتی فرزند شهیدی میخواست کنکور بده؛ انگار خود حاجی کنکور داشت؛ دنبال جزوه میدوید و... همسر شهید میگه: روزهای آخر دائم سفارش بچههای شهدا رو میکرد و میگفت: نگران بچههای خودم نیستم، چون تو هستی؛ اما بچههای شهدا امانت همرزمان ما؛ و نورچشم هستند.
🌼#عشق_به_معلم|اونقد دانش آموزا دوستش داشتند که تشییعش پر بود از دانشآموز. حتی چند تا دانشآموز توی تشییعش غش کردند.
#شهدای_مرکزی #شهیدنجفی
11.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#معلم_شهید
🎥 همیشه اینجوری نمیمونه آقا خوشکله...
روایتی کوتاه از عشق سرشارِ شهید نجفی و همسرش
🇮🇷 چهارم اردیبهشت؛ سالگرد شهادت معلم شهید حاجعباس نجفی گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدنجفی #جانباز_شهید #شهدای_مرکزی #مستند #عشق #شهدای_معلم
#شهیدعدالتاکبری
🔸 برخورد جالب صادق با پسربچههای سوری که به مدافعانحرم سنگ میزدند
#متن_خاطره|در موقعیت ابوحامد در «روستای عسان» چند خانواده ساکن بودند؛ که وقتی از جلوی خونهشون رد میشدیم، پسری تقریبا شش ساله به طرف خودروها سنگ پرتاب میکرد. یک روز هم سر و صورت چند نفر از بچهها رو با سنگ زخمی کرده بود.
صادق وقتی مطلع شد، از فرمانده اجازه گرفت تا برای خرید بره به شهر... فرمانده هم اجازه داد و با چند نفر از بچهها رفتند...
وقتی برگشتند، دیدم صادق داخل ماشین رو پر کرده از بادکنک و توپ پلاستیکی. میخواست با این روش بچههایی که سنگ میزدند، رو جذب کنه. اونقد باهاشون بازی کرد و بهشون هدیه داد؛ که بالاخره همون بچههای مخالفِ ما؛ جای سنگ زدن، باهامون دوست شدند...
صادق همیشه جیبهایش پر از شکلات و بادکنک بود. یه بار هم از جایی بر میگشتیم که چشمش خورد به چندتا بچه. رفت پیششون؛ بادکنکها رو باد کرد و یکییکی داد دستشون. بعد باهاشون از ته دل خندید و شادی میکرد...
صادق میگفت: «تقصیر اینها چیه؟ ما باید بهشون برسیم تا کمبودی احساس نکنن. هر کاری از دستمون بر میاد، باید بکنیم. حتی اگه خانوادههاشون با ما در حال جنگ باشند. این بچهها هیچ گناهی ندارند، ما باید به این بچهها برسیم.»
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدعدالتاکبری #کارفرهنگی #شهدای_آذربایجانشرقی
#شهیدمدافعحرم
🔸 دعای خاص همسر شهید عدالتاکبری برای شهادت همسرش
#متن_خاطره|اوایل نمیتونستم برا شهادت صادق دعا کنم و برام سخت بود، اما میدیدم که توی این دنیا عذاب می کشه. بعدها متوجه شدم که من خودخواه شدم و صادق رو فقط برا خودم میخوام، تا اینکه تصمیم گرفتم کمی هم صادق رو برای خودش بخواهم.... خلاصه وقتی صادق برا اولینبار رفت کربلا؛ من دو تا نامه نوشتم. یکی برا خودش بود که گفتم توی بینالحرمین رو به حرم حضرت ابولفضل(ع) بایست و از طرف من بخون؛ یه نامه رو هم گفتم نخون، فقط بعد از اربعین بنداز توی ضریح امام حسین(ع)...
با اینکه مطمئن بودم نمیخونه، اما نمیدونم چرا اون دفعه نامه رو خوانده بود. من توی نامه شهادت صادق رو از آقا خواسته و نوشته بودم: «آقا جان تو رو به جان خواهرت زینب(س) قسم می دهم که تمام مسلمانان مشتاق رو به نهایت سعادت، ارج و قرب واسطه شوی در نزد حق تعالی. صادق، پاره تنم در مسیر تو قدم گذاشته و به تو میسپارمش! آقا جان آرزوی شهادت در سر دارد؛ من نیز عاشق شهادتم، اما آتشم به اندازه عشق و علاقه صادق تند نیست. آرزویی همچون برادرزادهی شیرین زبانت قاسم را دارد و شهادت شیرین تر از عسل است برایش.» صادق وقتی برگشت، خوشحال بود و میگفت: «باور نداشتم که اینگونه از ته دل برایم بخواهی تا شهید بشم»
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدعدالتاکبری #آرزوی_شهادت #امامحسین #کربلا #شهدای_آذربایجانشرقی #مدافع_حرم