#شریک_جهاد
🌸 سردار شهید ولیالله عباسی رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک میکنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند
🔹چند بُرش از زندگی شهید:
🌼#تولد|ولیالله در اولین روز پاییز ۱۳۴۳ در شیروان چرداول استان ایلام متولد شد.
🌼#اولدیگران|شام و نهار رو با دیگ میآوردند پادگان و نیروها برا گرفتن غذا باید یه صف طولانی تشکیل میدادند. معمولاً هم به نفرات آخر یا غذا نمیرسید یا مقدار کمی نصیبشون میشد. من شاهد بودم که ولیالله هنگام توزیع، آخرین نفری بود که برا تحویل غذا میرفت. توی صف هم اگه کسی بعد از ایشون برا گرفتن غذا میومد، ولیالله میرفت پشت سرش میایستاد و بهش میگفت: من مسئول منظم کردن صف هستم؛ برو جلو...
🌼#قرآن|دائماً توی اوقات فراغت، قرآن میخوند. حتى توی صف غذا هم یه قرآن کوچک از جیبش در میآورد و شروع به خواندن میکرد.
🌼#بيتالمال|یه بار که به اجبار میخواست بره مرخصی، ماشینی رو در اختیارش گذاشتند تا با ماشین از خط بره، قبول نکرد و با پای پیاده راه افتاد... مرخصی هم که میومد، از لباس سپاه استفاده نمیکرد. میگفت: توی مرخصی نباید از لباس سپاه که بیت الماله، استفاده کنم.
🌼#مرگبرآمریکا| یه ترکش به پای ولیالله اصابت کرد و بلافاصله خون جاری شد. با یه چوب کبریت ترکش رو از پایش در آورد و با خونی که بیرون میزد، روی پایش نوشت: مرگ بر آمریکا...
📚منبع: کنگره ملی سههزار شهید استان ایلام
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت پوستر با کیفیت اصلی
__
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
● واژهیاب:
#شهید_عباسی #شهدای_ایلام #مزار_امامزادهصالحآباد #گذشت #ایثار
#خاطره
💢 چند روایت از شهیدی که در سالروز تولدش به شهادت رسید...
🌼 #تولد|شهید مدافع حرم «حسن حزباوی» در تاریخ یکم آذر ۱۳۶۱ در محله کوت عبدالله اهواز چشم به جهان گشود و در تاریخ اول آذر ۱۳۹۳ توسط تروریستهای تکفیری در سوریه به شهادت رسید.
🌼 #رفتار_علوی| رفتار وکردارش سبب شد تا یکی از برادران اهل تسنن توی سوریه، بعد از دوستی با شهید حزباوی و تحت تاثیر رفتارِ او، شیعه بشه
🌼 #نجات_بهقیمت_جان|حدود ۷۵ نفر از مدافعانحرم در محاصره جبهه النصره بودند. حسن از فرمانده اجازه خواست تا برا نجات اونا بره، اما فرمانده اجازه نداد و گفت: حسن! ما در تیررس مستقیم دشمن هستیم و هر کس بخواد برای نجات این افراد اقدام کنه؛ احتمال شهادتش بالاست... اما حسن گفت: نمیتونیم بذاریم دشمن ۷۵ نفر از بچههامون رو راحت قیچی کنه...
خلاصه بالاخره فرمانده رو قانع؛ و قبل از رفتن غسل شهادت کرد. بعد هم رفت و نشست پشت تیربار؛ و یکسره اونقدر شلیک کرد، تا محاصره شکسته شد و بچهها موفق به خروج از محاصره شدند. اما خودش دقایقی بعد موردِ هدفِ تکفیریها قرار گرفت و به شهادت رسید.
🔸۱ آذر؛ سالگرد شهادت حسن حزباوی گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_حزباوی #رشادت #بی_تفاوت_نبودن #اخلاق_حسنه #شهدای_خوزستان #مزار_گلزاراهواز
#چند_روایت
🔸بُرشهایی از زندگی شهید رمضان عامل گوشهنشین
🌼 #تولد|از تاثیر دعا و مناجات روی بچه شنیده بودم. برا همین ایام بارداری میرفتم مسجد و سعی میکردم با ادعیه و زیارات انس داشته باشم. شاید تاثیر همین اعمال بود که شب اول ماه رمضان به دنیا اومد و اسمش رو گذاشتیم رمضان...
🌼 #احترام_به_والدین|خیلی مراقب بود که ذرهای پدر و مادرش رو ناراحت نکنه و نگران نبینه. حتی وقتی موتورش رو دزد بُرد، بهشون نگفت تا نگران نشن. بعدها اهل خونه از همسایه شنیدند که موتورِ رمضان رو دزد برده
🌼 #اخلاص|هر مأموریتی که بهش محول میشد، با جدیت انجامش میداد. کارهاش رو از همه حتی پدرش هم پنهان میکرد؛ تا این اواخر حتی کسی از پاسدار بودنش خبر نداشت. هیچوقت با لباس سپاه توی شهر و محله ظاهر نمیشد. میگفت: هنوز باید خودسازی کنم، ممکنه خطایی ازم سر بزنه و خوب نیست مردم نسبت به سپاه بدبین بشن...
🌼 #درس_اخلاق|این توصیهاش رو هیچوقت فراموش نمیکنم. میگفت: "هر چه داریم از قرآن داریم. برا انس با محبوب باید قرآن خواند. اگه ما خواسته باشیم نیروی موفقی در جبهه و جمهوری اسلامی باشیم، باید با قرآن بیشتر انس بگیریم و ازش بهرهمند بشیم."
🌼 #شهادت|یکی از همسایهها خواب دیده بود توی حرم امام رضا(ع) ایستاده و اونجا رو چراغانی کردند. یکی از خادمها میگه: اینجا عروسیه. میپرسه: مگه توی حرم برا کسی عروسی میگیرن؟ خادم به رمضان اشاره میکنه و میگه: برا ایشون مجلس عروسی گرفتیم... سه روز بعد، خبر شهادتش اومد.
📚 منبع: مجموعه ایثارنامه؛ جلد ۲۶
_______________
@khakriz1_ir
#شهید_عامل #شهدای_خراسانرضوی #مزار_حرمامامرضا
#چند_خاطره
🔸بُرشهایی از زندگی شهید حجتالله رحیمی
🌼 #تولد|روز تولد امامزمان عج بدنیا اومد و اسمش رو گذاشتیم حجتالله. بزرگ که شد مداحی هم میکرد. میگفت: چون روز تولد آقا بدنیا اومدم و مداح شدم، کاش اسمم رو مهدی میذاشتین... دانشجوی رشتهی کامپیوتر بود و ۶ روز مونده به جشن تولدِ ۲۲ سالگیاش شهید شد...
🌼 #عاشق|عاشقِ شهادت بود و مدام میگفت: دعا کنید شهید بشم... حتی وقتی بهش پیشنهاد ازدواج دادم، گفت: مامان! من که شهید میشم، دیگه زن بگیرم برا چی؟! ... اتاقش رو کرده بود پُر از عکس شهدا، سر درش هم نوشته بود: شهید حجت رحیمی...
🌼 #همتِنسلسوم|رفیقاش بهش میگفتند شهید همتِ نسل سوم... خودشم میخندید و میگفت: مامان! من شبیه شهید همت هستم... یه روز بعد از سالگردِ شهادت شهید همت هم به شهادت رسید. حاجابراهیم همت ۱۷ اسفند؛ حجتالله ۱۸ اسفند...
🌼 #شهادت|ساعت ۸ صبح ۱۸ اسفند سال ۹۰؛ جلوی پادگان دژ خرمشهر، توی لباسِ خادمی شهدا داشت اتوبوسهای راهیاننور رو راهنمایی میکرد برا رفتن به سمت یادمان اروند، که اتوبوسی بهش میخوره و از روی پیکرش رد میشه. پهلوش شکست مثل مادرش حضرت زهرا (س) و به آرزوش که شهادت بود، رسید..
🌼 #خوابِشهید|شب جمعهای بعد از اینکه توی دعای کمیل خیلی بیتابی کردم، حجتالله به خوابم اومد. خندید و گفت: مادر! چرا ناراحتید؟ خداوند به وعدهاش عمل کرد. مادر! خداوند پروندهی شهادت من رو سال ۶۵ امضا کرده.... بعد از این خواب دیگه آروم و سبک شده بودم...
@khakriz1_ir
#شهید_رحیمی #راهیان_نور #شهدای_خوزستان #خادم_الشهدا #خاکریز_خاطرات #مزار_گلزارباغملک
هدایت شده از خاکریز خاطرات شهیدان
#شهیدِامروز
🌸 #متولدِسالِنو|سال تولدش کبیسه بود و ظهر روزِ سیام اسفند ۱۳۶۲ ؛ دقیقاً همزمان با صدای توپِ تحویل سال که از تلویزیون پخش میشد به دنیا اومد. پرستار بوسهای به صورتش زد و گفت: این بچه قدمِ خیری داره؛ چون هم سید است و هم توی این لحظه به دنیا اومده...
📚منبع: بنیادشهید و امور ایثارگران؛ به نقل از مادر شهید
🌼 سال نوِ همهی شما پر خیر و برکت، بحق امیرالمومنین علیهالسلام
🔸۳۰ اسفند؛ سالروز ولادت شهید مدافعحرم سید احسان حاجیحتملو
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_حاجیحتملو #تولد #عید_نوروز #شهدای_گلستان #شهیدحاجیحتملو #خاکریز_خاطرات
#چند_روایت
🔸گرهخوردن زندگی شهید رفیعی با حضرت عباس(ع)
🌼 #تولد|قبل از ابوالفضل، خدا هفت پسر بهم داد که همگی توی کودکی از دنیا رفتند. وقتی دوباره باردار شدم، شبی بین خواب و بیداری، نوایی شنیدم که گفت: اسم این پسرت رو ابوالفضل بذار، زنده میمونه... بعد از به دنیا اومدنِ بچه، همسرم گفت: اسم این پسر رو به یاد آخرین فرزندِ از دست رفتهمون که اسمش جواد بود، بذاریم جواد... این کار رو کردیم و خیلی زود بچه به شدت بیمار شد! به یاد ندایی که شنیده بودم افتادم. موضوع رو با یکی از اقوام که اهل علم بود در میان گذاشتم. ایشون تأکید کرد که: نام فرزند بیمارتون رو تغییر بدین... با تغییر نامش به ابالفضل بیماریاش هم خوب شد!
🌼 #شهادت|ابوالفضل ارادت خاصی به حضرت عباس(ع) داشت. تا نام حضرت میومد اشکش جاری میشد. آرزوش این بود کنار نهر علقمه شهید بشه. به رزمندهها هم میگفت: دعا کنین کنار نهر علقمه خادمیتون رو کنم...
گذشت و توی عملیات خیبر میگفت: من توی این عملیات شهید میشم... همینجور هم شد. عملیات پشتِ پل العزیز جریان داشت و آب دجله و فرآت از پل العزیز عبور میکرد. ابوالفضل رفت پایین پل، و با آب دجله و فرات وضو گرفت. با همون وضو هم به شهادت رسید...
📚منبع: ایثارنامه؛ جلد ۲۸ [کتاب شهید رفیعی]
🔸۱۱فروردین؛ سالروز ولادت شهید ابوالفضل رفیعی گرامیباد
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_رفیعی #حضرت_عباس #شهادت #شهدای_خراسانرضوی #شهیدرفیعی #خاکریز_خاطرات #مزار_دانشگاهفردوسی
#چند_خاطره
🔸حبیبالله کریمی؛ شهیدی که قید تحصیل به سوئد رو زد، بخاطر دفاع از اسلام و کشور
🌼 #تولد|پدرش رفته بود كربلا. همونجا تویِ حرم امام حسین(ع)، کنار مرقدِ حبیب از خدا یه پسر خواست و نذر کرد اسمش رو بذاره حبیب. سال ۳۶ بود که حبیب توی آبادان بدنیا اومد.
🌼 #سرباز_باشرف|سربازیش همزمان شد با اوج اعتراضات مردم به حکومت شاه. حبیب رو گذاشتند مسئول تعدادی سرباز که با مردم برخورد کنند. همون ابتدا به سربازهاش دستور داد که: مبادا به سمت مردم شلیک کنید؛ ما باید با اونا همدل و همراه باشیم. وقتی هم بعد از تموم شدنِ تظاهرات به اسلحهخونه رفت تا تفنگش رو تحویل بده، مسئول اونجا گفت: چرا خشابت پُره و شلیک نکردی؟ حبیب هم با جدیت و محکم گفت: در مقابل چه کسی باید استفاده می کردم؟ مردمی که برا احیا دین خودشون به خیابون اومدند؟
🌼 #سوئد|حبیب از نظر علمی با استعداد و باهوش بود. از یه دانشکده داروسازی در سوئد پذیرش گرفت تا داروساز بشه. کارهای پذیرشش انجام شد و ویزاش رو هم گرفت. آمادهی رفتن بود که عراق به ایران حمله کرد. چمدانش رو گذاشت زمین و همون روزای اول وارد جنگ شد. هرچه اطرافیان اصرار کردند که ادامه تحصیل بهتر از رفتن به جنگه؛ قبول نکرد
🌼 #جهاد|چند روزی اومد مرخصی. چشاش شده بود کاسهی خون. با اصرار بردیمش چشمپزشک. دکتر گفت: مویرگهای چشمش پاره شده... حبیب علت رو نمیگفت، اما اصرار که کردیم، گفت: اونقدر توی جبهه کار دارم که فرصتی برای استراحت نیست و چند روزه نخوابیدم.
______
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_کریمی #شهدای_خوزستان #شهدای_فارس #مزار_گلزارشیراز
#چندخاطره
🔸گره خوردنِ زندگیِ شهید با فاتحخیبر، امیرالمومنین علی علیهالسلام...
🌼 #تولد|قبل از تولدِ سیدعلی آرزو داشتم خدا بچهای بهم بده تا اسمش رو بذارم علی... الحمدلله خدا فرزندی شجاع و غیور بهم داد که وقتی بزرگ شد، خصلتهای مولا و مقتدایش علی(ع) رو داشت. بدنیا که اومد، هر وقت میخواستم بهش شیر بدم، وضو میگرفتم؛ سیدعلی هیچوقت بدون وضو داشتنِ من شیر نخورد...
🌼 #خصلت_امیرالمومنینی|چندتا بچه یتیم همسایهمون بودند. سیدعلی مدام نگرانِ زندگیشون بود و مرتب از اعضای خانواده میپرسید: سراغی از بچههای یتیم گرفتید؟ آیا شامی برا خوردن دارند؟ دائماً هم توصیه میکرد که ازشون خبر بگیریم... یه روز هم تمام پسانداز خودش رو داد به مادرِ بچههایِ یتیم...
🌼 #ادای_دین|یادمه سیدعلی با بغض میگفت: زمانی میتونیم دینمون رو به انقلاب ادا کنیم که بجنگیم و قطعه قطعه بشیم...
🌼 #رویای_صادقه|بیسیمچیاش میگه: شهید توکلی قبل از حضور توی عملیات لیلهالقدر بسیار خوشحال بود. علت رو که ازش پرسیدم، بهم گفت: میخوام به مهمونی برم. دیشب حضرت علی (ع) رو توی خواب دیدم که بهم فرمودند: شما سه روز دیگه مهمون ما هستی... همینطور هم شد و آقا سید علی ۲۱ ماه رمضان، در درگیری با کومله و منافقین به شهادت رسید و رفت به ملاقات امیرالمومنین علیهالسلام...
👤خاطراتی از زندگی شهید سیدعلی توکلی
📚 منابع: خبرگزاری دفاعمقدس و انجمن راویان فتح رضوی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_توکلی #کمک_به_فقرا #شهدای_خراسانرضوی #یتیم #همسایه #انفاق #مزار_بهشترضا #امام_علی