eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
6.1هزار دنبال‌کننده
603 عکس
168 ویدیو
12 فایل
سلام ✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خوشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 خاطره‌ای شگفت‌انگیز از مادر شهید اسلامی‌خواه: " بعد از شهادت، به من سر زد" |بعد از شهادت سیدمهدی خیلی بی‌تابی می‌کردم. يه شب که خیلی غصه‌ی نداشتنش به سراغم اومد، خوابش رو دیدم. تا بخاطر رفتنش گلايه کردم و بهش گفتم: تو یادی از،من نمی‌کنی و سراغمو نمی‌گیری؛ گفت: مادر! من می‌تونم بهت سربزنم؛ ولی جلوی چشم مردم نه. ناراحت نباش، چند روز ديگه میام پیشت... از خواب بیدار شدم و به فکر فرو رفتم که چطور قراره خوابم تعبیر بشه. تا اینکه يک بعدازظهر که توی خونه تنها بودم، با کمال تعجب ديدم سيدمهدی در حاليکه لباس روحانی به تن داره و یه چیزی شبيه شعر رو زمزمه می‌کنه، به طرفم میاد. من از شوق به گریه افتادم و شروع کردیم به صحبت و دردِدل... وقتی گریه‌م شدید شد، تا به خودم اومدم دیدم سید مهدی نیست... یه بار هم در حال خوندن نماز مغرب و عشاء بودم که سيدمهدی وارد اتاق شد و جلوی من به نماز ايستاد. هر جور من نماز می‌خوندم، ایشونم می‌خوند. نمازم رو طول دادم که بيشتر کنارم بمونه، او هم نمازش رو طول داد. بعد فکر کردم نمازم رو تندتر بخونم تا بعد از نماز بهتر ببينمش و باهاش حرف بزنم. تا اینکه به سجده رفتم و چادرم روی صورتم افتاد. وقتی سرم رو از روی مهر برداشتم، ديدم کسی جلوم نيست و پسرم رفته... 👤خاطره‌ای از زندگی طلبه شهید سیدمهدی اسلامی‌خواه 📚منبع: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان خراسان رضوی 🔸۱۴ آذر؛ سالگرد شهادت سیدمهدی اسلامی‌خواه گرامی‌باد 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
۱۰۳ 🔸به فکرِ جانِ بچه‌ها؛ حتی بعد از شهادت... |بعد از شهادتش؛ توی محله‌ای‌ که مدتی اونجا تحصیل‌ کرده بود، مدرسه‌ای رو به نامش کردند. یه شبِ بارونی اومد به خوابِ مدیر مدرسه و بهش گفت: پاشو برو مدرسه! مدیر از خواب پرید و دید هوا هنوز تاریکه. برا همین اعتنا نکرد و مجدد خوابید. اما باز سیروس به خوابش اومد و گفت: من سیروس مهدی پور هستم که مدرسه‌تون به نامم هست. بلند شو تا بچه‌ها نیومدند، برو مدرسه! خلاصه این اتفاق سه چهار مرتبه تکرار شد و با اینکه هوا هنوز کاملاً روشن نشده بود، مدیر راه افتاد سمت مدرسه. وقتی وارد مدرسه شد، دید یه چاه عمیق وسط حیاط ایجاد شده و فقط یه لایه‌ی نازک آسفالت دورش رو گرفته... تازه حکمت اصرار شهید توی خوابش رو فهمید 👤خاطره‌ای از زندگی معلّم شهید سیروس مهدی‌پور 📚 منبع: خبرگزاری حوزه به نقل از خانواده‌ی شهید 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی _____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
12.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای عاشق شدنِ طلبه‌ی جوان و پادرمیانی شگفت‌انگیز یک شهید... خاطره‌ی زیبای شهیدی که در خواب؛ عروس خانوم رو راضی کرد 🔸سوم دی‌ماه؛ سالروز شهادت سردار شهید عبدالرحمن رحمانیان گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸رویای صادقه‌ای که بعد از ۳۶ روز تعبیر شد... خاطره‌ای از زبانِ خودِ شهید رحمانیان |توی جنگ دوستم سیامک، که از جان بهتر و از برادر واسم عزیزتر بود، شهید شد. خیلی دلتنگش بودم و دوس داشتم به خوابم بیاد. یه روز وقتی داشتم از ایلام برا مرخصی برمی‌گشتم، توی اتوبوس يادِ رفقایِ شهيدم افتادم و چند قطره اشک از چشمام جاری شد. با خود گفتم: یعنی بچه‌هایی كه شهيد شدند، الان اون دنیا پيش هم هستند؟!!! تا اینکه دو روز بعد، سيامک رو كه مدتها آرزو می‌كردم توی خواب ببينمش، به خوابم اومد. خیلی شگفت‌زده شده بودم و هر دوتامون اشک می‌ریختیم. بغلش کردم و پرسيدم: ▪️آيا به فكر ما رفقاتون هم هستيد؟ ▫️سيامک گفت : بله! ▪️گفتم: آيا اون دنیا با شهدای دیگه کنار همید؟ ▫️سيامک جواب داد: بله و در آخر ازش پرسیدم: ◾️آيا من رو هم می‌برید پيشِ خودتون؟ كه سيامک این بار هم گفت: ▫️بله!: جالبه که بدونید یحیی رحمانیان؛ ۳۶ روز بعد از دیدن این رؤیای صادقه، توی یکی از عملیات‌های مناطق برفی ایلام، به شهادت رسید... 📚منبع: نویدشاهد"بنیاد شهید و امور ایثارگران" 🔸 ۱۸‌دی‌ماه؛ سالروز شهادت پاسدار شهید یحیی رحمانیان گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
۱۱۶ 🔸خواب‌های عجیبِ آقا مصطفی... |مصطفی خوابهای خوب زیاد می‌دید. یه روز صبح بلند شد و دیدم چهره‌اش برافروخته‌ست.گفتم: چی شده؟ اولش چیزی نمی‌گفت. اما وقتی اصرار کردم، گفت: امام زمان(عج) رو توی خواب دیدم؛ آقا بهم فرمود: من از شما راضی‌ام... بعد از مدتی خواب دید تویِ صحرایِ کربلا، پشتِ سرِ امام حسین(ع) نماز صبح می‌خونده... یه بار هم تعریف کرد که: خواب دیدم پیامبر(ص) قبری رو بهم نشون داده و فرمودند: جایگاه تو اینجاست... 👤خاطره‌ای از زندگی دانشمند شهید مصطفی احمدی‌روشن 📚منبع: کتاب “من مادر مصطفی” صفحه ۵۹ و ۶۰ به نقل از همسرشهید 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی __________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸چند بُرش از زندگی فرمانده‌ی ۱۸ ساله؛ شهید مجید افقهی‌فریمانی... 🌼 |۱۵ساله بود که با دایی و برادر شهیدش رضا، می‌رفتند روستاهای محروم برا کمک به مردم. از دروِ گندم گرفته تا لوله‌کشی حمام و ... 🌼 |توی جبهه مجروح و پاش قطع شد؛ اما نه تنها ناراحت نبود، توی بیمارستان هم دست از شوخی بر نمیداشت. به خانومش گفت: طوری نشده؛ پام رو فرستادم اون دنیا برام نگه دارن. 🌼 |بهش گفتم: با یه پا میری جبهه چیکار؟ چه کاری از دستت بر میاد؟ گفت: برا رزمنده‌ها آب می‌برم؛ مهمات بهشون میرسونم... نگو همون موقع هم فرمانده گردان بود و حاضر نبود به من که پدرشم بگه. 🌼 |بسیار اهل شوخی بود؛ اما شوخی حلال... یه روز یکی از بچه‌ها حرف ناجوری زد؛ مجید اخماش رفت توی هم، بهش تشر زد و گفت: ارزش انسان بالاتر از این حرفاست. 🌼 |خانواده رفته بودند مشهد و چند روزی خونه تنها بود؛ اون چند روز نان خشکهای تمیزی که دور ریخته بودند رو می‌خورد و نونِ تازه نخرید. تا این حد مراقب بود اسراف نشه. 🌼 |رضا زودتر از مجید شهید شد. یه روز پدرم خواب دید رضا توی یه باغ سرسبز قرار داره و مجید داخل یه قفس... رضا گفت: داداش مجید باید مزدش رو بگیره؛ دو سه روز دیگه میاد پیش من... بابام میگه یهو دیدم درِ قفس باز شد و مجید رفت پیش رضا... چند روز بعد از این خواب بود که خبر شهادت رضا اومد 📚منبع: مجموعه ایثارنامه؛ جلد ۷۰ 🔸۳بهمن؛ سالروز شهادت سردار مجید افقهی گرامی‌باد ‌‌‌‌___ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸خاطراتی از زندگی سید طاهره هاشمی؛ دخترِ لایقِ شهادت... 🌼 |اهل مطالعه بود و همیشه می‌گفت: اگر برادران ما در جبهه‌ها می‌جنگند، جنگ ما با قلم است. 🌼 |هنوز به سن قانونی برا رأی دادن نرسیده بود، اما یه صندوق توی خونه درست کرد. بعد هم‌سن و سالهاش رو آورد؛ به صف شدند و رأى دادند. شاید می‌خواست از بچگی خودش و دوستاش رو توی مسیر انقلابیگری حفظ کنه. 🌼 |فرمان خودسازی امام برا رعایت مسائلی مثل نماز اول وقت، روزه‌های مستحبی، پرهیز از غیبت و دروغگویی، حفظ حجاب و... که صادر شد؛ طاهره یه جدول خودسازی برا خودش کشید و اونا رو انجام می‌داد. 🌼 |مادرش می‌گفت: طاهره بدون اینکه به کسی بگه دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها روزه می‌گرفت و فقط لحظه‌ی اذان مغرب بود که همه متوجه می‌شدند روزه بوده. 🌼 |یه کتابخونه توی مدرسه راه‌اندازی کرد، با هدف رسوندن کتابهایِ مناسب به دستِ هم سن و سالهاش. اونقدر هم خوب کار کرد که منافقین تحمل نکردند و کتابخانه رو آتش زدند. اما طاهره دوباره با جمع‌آوری پول از کسبه و اهالی شهر کتابخونه رو راه انداخت. 🌼 |تنها دختر چادری مدرسه بود. یه بار توی کوچه بازی می‌کردیم و با چادر نمیشد اون بازی رو انجام داد؛ حاضر نشد چادرشو در بیاره. وایستاد و بازی ما رو مدیریت کرد. شهید هم که شد هنوز چادرش محکم سرش بود. 🌼 |یه شب قبل از شهادت؛ خوابِ شهید بهشتی؛ یارانش و دو شهید دیگه رو دید. اونا بهش مژده شهادت دادند. 🔸۶بهمن؛ سالروز شهادت سیده طاهره هاشمی گرامی‌باد @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸 از بریده شدن سرش نگران بود؛ تا اینکه خواب امام حسین (ع) آرومش کرد... چند بُرش کوتاه از زندگی شهید مدافع‌حرم رضا اسماعیلی 🌼 |عاشق شهادت بود؛ برا همین توی ۲۱سالگی، حتی خبرِ بابا شدنش هم باعث نشد دست از جهاد بکشه... مادرش میگه: رضا عکساش رو قاب کرده و زده بود به دیوار. بهم می‌گفت: اگه من شهید شدم؛ همه میگن چه شهید خوش‌‌تیپی! مامان! وقتی من شهید بشم، تو افتخار می‌کنی که مادر شهید رضا اسماعیلی هستی! 🌼 |خواهرش همیشه ازش می‌پرسید: رضا! از شهادت نمی‌ترسی؟ رضا هم جواب می‌داد: نه! فقط نگران یه چیز هستم؛ توی اینترنت دیدم که داعشی‌ها سرِ مسلمونا رو از تن‌شون جدا می‌کنن. فکر می‌کنم چقدر سخته، چقدر دردناکه. اینا یه ذره انسانیت ندارن که اینکار رو می‌کنن؟! همیشه می‌گفت: دعا کنین من اسیر نشم. 🌼 |رضا شب قبل از شهادتش خوابی دیده‌ و همه رو بیدار کرده بود. گفته بود: بیدار شید! بیدار شید! من می‌خواهم شهید بشم. دوستانش گفته بودند حالا نصف شبی چه وقت این کارهاست؟! کو شهادت؟ رضا هم گفته بود: امام حسین(ع) به خوابم اومد و گفت: رضا تو شهید میشی! اگه سرت رو بریدند، نترس؛ درد نداره... 🌼 |توی درگیری با داعشی‌ها زخمی و به دلیل جراحاتِ شدید نتونست برگرده عقب و اسیر شد. از اونجایی که بی‌سیم همراهش بود، دوستانش صداش رو می‌شنیدند که تا لحظات آخر «یا علی» می گفت... 📚 منبع: گفتگوی رجانیوز با مادرشهید 🔸۸بهمن؛ سالروز شهادت رضا اسماعیلی گرامی‌باد ‌‌‌ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸عنایت شهید به تنها فرزندش که دکترها او را جواب کردند... |۲۱روز بعد از شهادتش، پسرمون به دنیا اومد. یادمه ۶ ماهه بود که بیماری سختی گرفت؛ دکتر جوابش کرد و بهم گفت: فرزندت زنده نمی‌مونه... سر همین یه شب با همسر شهیدم درد و دل کردم و با طعنه بهش گفتم: اگه منم مثل شما رفته بودم بهشت، معلومه که دیگه زن و بچه‌ام رو یادم می‌رفت... همون شب شهید اومد به خوابم. کنارم نشست و بخاطر طعنه‌ام‌، با ناراحتی بهم تلنگر زد و گفت: من به فکر شما نیستم؟ بعد ادامه داد: علت مریضی پسرمون ماست خوردنه... آخر سر هم بهم یاد داد که چطوری برا فرزندمون غذا درست کنم تا خوب بشه... خلاصه بعد از این خواب طبقِ دستورالعمل شوهر شهیدم عمل کردم و پسرمون شفا گرفت؛ جواب آزمایش‌هایش هم دیگه بیماری رو نشون نمی‌داد... 📚منبع: خبرگزاری دفاع مقدس وابسته به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس 🔸۸ بهمن؛ سالروز شهادت سردار سید محمد ابراهیمی سریزدی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸 چند بُرش کوتاه از زندگی طلبه‌ی شهید مدافع‌حرم محمدعلی قلی‌زاده 🌼 |زمستون بود و خانوادگی خونه‌یِ بنده‌خدایی توی روستا مهمان بودند. آقا محمدعلی وقتی متوجه میشه صاحبخونه یه بخاری داره و برا گرم کردن خونه‌شون کافی نیست؛ همون روز میره بروجن، از دوستش پول قرض می‌کنه، و یه بخاری به عنوان هدیه برای اون خانواده می‌خره... 🌼 |مسئول حوزه‌ی نمایندگی ولی فقیه توی یگان امنیتی سپاه قم بود؛ اما من كه يكى از دوستان نزديكش بودم، به والله از مسئولیت ایشون توی سپاه، اطلاعی نداشتم. يكى دو بار هم كه سؤال كردم، ايشون در كـمال تـواضع و فـروتنى می‌گفت: "سرباز كوچکِ امام زمان عج هستم" و بحث رو عوض مى‌كردند... 🌼 | حاج‌آقا خادم حرم حضرت معصومه( س) بودند. بعد از شهادتش یکی از خادمان حرم ایشون رو خواب دید و ازشون پرسید: اونجا به شما سخت نمی‌گذره؟ شهید هم جواب میده: نه! اینجا با همه‌ی شهدا جمع میشم و میرسیم خدمتِ امام زمان(عج) ... 📚 منابع: کتاب شیدای حرم | خبرگزاری حوزه 🔸۱۳بهمن؛ سالروز شهادت طلبه‌ی مدافع‌حرم، محمدعلی قلی‌زاده گرامی‌باد ‌‌‌_____________________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir
🔸 بارها خدا حفظش کرد؛ برای شهادت... اتفاقات عجیب در زندگی شهید سامانلو 🌼 |خواب دیدم شخصی اومد و بهم گفت: این امانت پیش‌ شما بمونه؛ از او خوب مراقبت کنید و سالم نگهش دارید؛ به موقع او را می‌خواهیم... خوابم رو برا یه عالم تعریف کردم. پرسید: تو راهی دارین؟ گفتم: بله. گفت: ازش مراقبت کنید... چند ماه بعد سعید متولد شد... 🌼 |بعد از تولد بیماری سختی گرفت و دکترها ازش قطع امید کردند. تقریبا دو سالی درگیر بیماری‌اش بودیم و هر لحظه منتظر بودم خانومم بیاد و بگه سعید تموم کرد. حتی توان خوردن نداشت و با سرم تغذیه میشد. آخرین بار که بیمارستان بستری بود، مظلومیت رو توی صورتش دیدم و منقلب شدم. اومدم توی حیاط و با دل شکسته به امام‌رضا ع گفتم: پسرم رو از شما می‌خوام... همون روز شفا گرفت و دکتر با تعجب گفت: بچه‌تون رو دوباره بهتون هدیه دادند... 🌼 |یه روز از بالای پشت‌بوم افتاد پایین؛ اما هیچیش نشد؛ حتی خراش هم برنداشت... 🌼 |یه روز توی خیابون ماشین بهش زد. حتی یادمه ماشین از رو سعید رد شد؛ ولی باز سالم موند 🌼 |خلاصه حوادث زیادی برا سعید رخ می‌داد، اما خدا حفظش می‌کرد. جالب‌ترینش سال ۹۳ ( وقتی حدودا ۳۳ ساله بود) اتفاق افتاد. توی طبقه‌ی سوم مشغول به کار بود، که از ارتفاع ۲۵ متری افتاد و هیچ طوریش نشد. حتی بیمارستان هم نرفت... انگار نگهش داشتند برا شهادت... 📚 منبع: کتاب "فقط برای خدا" 🔸۱۶بهمن؛ سالروز شهادت سعید سامانلو گرامی‌باد 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رؤیای صادقه‌ای که باعث تحول ویژه‌ی شهید شد... به روایت 🔸۲۸‌بهمن؛ سالروز شهادت سردار علی‌اکبر شجره گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب: