eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
6.1هزار دنبال‌کننده
601 عکس
167 ویدیو
12 فایل
سلام ✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خوشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 چند بُرش کوتاه از زندگی طلبه‌ی شهید مدافع‌حرم محمدعلی قلی‌زاده 🌼 |زمستون بود و خانوادگی خونه‌یِ بنده‌خدایی توی روستا مهمان بودند. آقا محمدعلی وقتی متوجه میشه صاحبخونه یه بخاری داره و برا گرم کردن خونه‌شون کافی نیست؛ همون روز میره بروجن، از دوستش پول قرض می‌کنه، و یه بخاری به عنوان هدیه برای اون خانواده می‌خره... 🌼 |مسئول حوزه‌ی نمایندگی ولی فقیه توی یگان امنیتی سپاه قم بود؛ اما من كه يكى از دوستان نزديكش بودم، به والله از مسئولیت ایشون توی سپاه، اطلاعی نداشتم. يكى دو بار هم كه سؤال كردم، ايشون در كـمال تـواضع و فـروتنى می‌گفت: "سرباز كوچکِ امام زمان عج هستم" و بحث رو عوض مى‌كردند... 🌼 | حاج‌آقا خادم حرم حضرت معصومه( س) بودند. بعد از شهادتش یکی از خادمان حرم ایشون رو خواب دید و ازشون پرسید: اونجا به شما سخت نمی‌گذره؟ شهید هم جواب میده: نه! اینجا با همه‌ی شهدا جمع میشم و میرسیم خدمتِ امام زمان(عج) ... 📚 منابع: کتاب شیدای حرم | خبرگزاری حوزه 🔸۱۳بهمن؛ سالروز شهادت طلبه‌ی مدافع‌حرم، محمدعلی قلی‌زاده گرامی‌باد ‌‌‌_____________________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir
۱۳۰ 🔸شهیدی که دوران ابتدایی به معلمش درس زندگی داد |کلاس سوم یا چهارم ابتدایی معلّمِ ایشون بودم. هر وقت بچه‌ها تکلیف‌شون رو انجام نمی‌دادند، به تندی باهاشون برخورد می‌کردم. اما آقا محمد علی همیشه تکالیفش رو به خوبی انجام می‌داد. یه روز بهش گفتم: کاش یه بار شما هم تکالیفت رو انجام ندی؛ تا حسابی تنبیه‌ات کنم... فردای اون روز دیدم محمدعلی روی یه تکه کاغذِ کوچیک برام نوشته: درس معلم اَر بود زمزمه ی محبتی جمعه به مکتب آورد طفلِ گریزپای را... این‌کارِ شهید توی خردسالی؛ بسیار در من اثر گذاشت و تصمیم گرفتم تا آخر خدمتم، هم به بچه‌ها درس بدم؛ هم بهشون محبت کنم... 👤خاطره‌ای از کودکی روحانی شهید محمدعلی قلی‌زاده 📚منبع: کتاب شیدای حرم؛ صفحه ۱۱۰ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ______________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۳۱ 🔸سرداری که مردم‌دار بود... |جاده‌ی نیشابور به سبزوار، بخاطر برف و کولاک شدید بسته شده بود. سردار راه افتادند و برای کمک رفتند. وقتی رسیدیم، ایشون تا دیدند ماشینی توی برف گیر کرده؛ با همون لباس نظامی، بیل برداشت و مشغولِ کمک شد. راننده‌ی ماشین به‌محض دیدنِ درجه‌هاشون، با تعجب گفت: این آقایی که بیل میزنه، واقعا سرداره؟! بارها شده بود اگر کسی گوشه خیابون توی شرایط بدی ایستاده بود، می‌گفتند: نگه‌دار تا هر مسیری که می‌خواد، ببریمش... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محسن قاجاریان 📚منبع: مجموعه ایثارنامه؛ جلد ۵۹؛ صفحه ۲۱ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی 🔸۱۴بهمن؛ سالروز شهادت سردار محسن قاجاریان گرامی‌باد __________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 بُرش‌هایی از زندگی شهید مدافع‌حرم جواد محمدی‌منفرد 🌼 |خیلی شوق رفتن داشت، اما بهم گفت: خانوم! رضایت تو نباشه کارم پیش نمیره. بهش گفتم: لااقل بذار بچه‌مون بدنیا بیاد؛ بعد برو... تا اینکه خواب دوستان شهیدش رو دید. بهش گفته بودند: بچه‌ت هم که داره دنیا میاد؛ دیگه بهونه‌ت چیه؟ اینو که تعریف کرد، رضایت دادم و رفت. 🌼 |جفتمون آرزوی تشکیلِ یه زندگی ولایی و خداپسند رو داشتیم. برا همین در زندگی مشترکمون که ۵سال بیشتر طول نکشید، حتی توی انتخاب اسم بچه‌ها هم، دنبال اسمی بودیم که روی تربیت‌شون اثر مثبت بذاره و اونا رو با راه و خط امام حسین(ع) آشنا کنه. جواد می‌گفت: زمانی موفق میشیم که واسه امام زمان(عج) سرباز تربیت کنیم. 🌼 |بخاطر تولدِ فرزند دوم‌مون علی‌اکبر، از سوریه برگشت. اما فقط ۴روز موند و گفت: عملیات در راهه. باید برم... علی‌اکبر چهل روزه بود، که پیکر باباش برگشت. 🌼 |توی بین‌الحرمین به امام حسین(ع) گفته بود: من این سر و چشم رو که باهاشون گناه کردم، دیگه نمی‌خوام... وقتی شهید شد دیدیم سر و چشمش رو از دست داده. 🌼 |قبل از آخرین سفرش به سوریه، رفتیم بهشت رضا (ع). اونجا قبری دید و گفت: دوست دارم توی همین قبر دفن بشم تا مادرم راحت‌ بتونه بیاد سر مزارم... جالبه که قرار بود شهید دیگه‌ای اونجا دفن بشه، اما چون شناسایی نشده بود، دفنش نکردند. و اون قبر به جواد رسید. 🔸۱۵بهمن؛ سالروز شهادت جواد محمدیان‌منفرد گرامی‌باد ‌‌‌ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب: