#پسرک_فلافل_فروش
#قدمهاي_آخر
اين اواخر كمتر حرف ميزد. زماني كه از تهران برگشته بود بيشتر مشغول خودسازي بود. از خودش كمتر ميگفت. به توصيه هاي كتب اخلاقي بيشتر عمل ميكرد.هادي عبادتها و مسائل ديني را به گونه اي انجام ميداد كه در خفا باشد.كمتر كسي از حال و هواي او در نجف خبر داشت. او سعي ميكرد خلوت خود را با مولاي متقيان اميرالمؤمنين علیه السلام حفظ كند.هادي حداقل هر هفته با تهران و دوستان و خانواده تماس ميگرفت و با آنها بگوبخند داشت، اما در روزهاي آخر تغييرات خاصي در او ديده ميشد. شماره ي همراه خود را عوض كرد.آخرين بار با يكي از دوستانش تماس گرفت. هادي پس از صحبتهاي معمول به او گفت: نميخواي صداي من رو ضبط كني؟! ديگه معلوم نيست بتوني با من حرف بزني!
به يكي از دوستان طراح هم گفته بود: من چهره ي جذاب و خوبي ندارم،اگه توانستي يه طرح قشنگ از عكسهاي من آماده كن! بعدها به درد ميخوره!با اينكه بارها در عملياتهاي گروههاي مردمي از طرف سپاه بدر عراق شركت كرده بود، اما وصيتنامه اش را قبل از آخرين سفر نوشت!درست در روز 19 بهمن 1393 ،يعني يك هفته قبل از شهادت.وصيتنامه ي كاملي نوشت كه توصيه هاي بسيار خوبي در آن داشت.عجيب اينكه بيشتر درخواستهايي را كه او در وصيتنامه آورده بود به طرز عجيبي اجرا شد.او بعد از تكميل وصيتنامه راهي مقرّ نيروهاي مردمي شد. آنقدر عجله داشت كه سجاده اش در اتاقش همينطور باز ماند! بعد هم با دوستانش عازم سامرا گرديد.آنها در عمليات پاكسازي مناطق اطراف سامرا و ديگر مناطق حضور فعال داشتند.نيروهاي مردمي در چند عمليات قبلي با كمك مشاوران ايراني توانسته بودند مناطق مهمي نظير جرف الصخر را از دست داعش پاكسازي كنند.هادي به همراه ديگر مدافعان حرم، حدود بيست کيلومتر جلوتر از حرم عسکريين در سنگرها حضور داشتند.آنها بيشتر شبها را به حرم ميآمدند و آنجا ميخوابيدند.هادي هم كه موقعيت خوبي پيدا كرده بود، از فضاي معنوي حرمين سامرا به خوبي استفاده ميكرد
#رفاقت_با_شهدا
#شهدای_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذولفقاری_۴۳
@khakriz72