eitaa logo
خاکریز زمان
44 دنبال‌کننده
166 عکس
14 ویدیو
10 فایل
مسجد مقدس حضرت صاحب الزمان(عج) انجمن اسلامی یاوران حضرت مهدی(عج) کانون فرهنگی هنری رهروان شهدا با ما در ارتباط باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️ ⛔️ ✍ نویسنده: « » قم_ شب_ اداره مرکزی وقتایی که مجردی هستم، دلم خیلی نمیخواد برم مهمانسرا و خوابگاه و بگیرم بخوابم و تلوزیون نگا کنم و ... بلکه دوست دارم تا دیر وقت کار کنم و حتی در دفتر کارم استراحت کنم. اما اون شب مثل اینکه خیلی هم نمیخواست معمولی و بی چالش بگذره... حدودای 10 و نیم بود که پی ام بازی ها تو گروهی که تشکیل داده و حدودا ده نفر بودند شروع شد و تا حدودای ساعت یک بامداد ادامه داشت. همه خطوط عراقی بود و اسم آیدی همشون هم پسر نوح بود! بعضیاشو براتون مینویسم: ✔️ [آقا امسال برنامه چیه؟ آره . راست میگه. منم دو سه شبه میخواستم همینو بپرسم اما فرصت نشده! آسید نیستی؟ هستی؟ کجایی؟ سلام. هستم. هنوز برنامه خاصی اعلام نشده. آقا فرمودن امسال دوست دارن با هم بگیرن! ینی چی؟ ینی جلساتمون یکی باشه؟ اینجوری فرمودن. حالا چی بشه و بعدش برنامه عوض بشه یا نه، خدا میدونه! سلام علیکم. این خیلی خوبه اما ظرفیتمون محدوده. چیزی درباره جا و مکان نفرمودن؟ سلام از ماست. نه. اتفاقا منم همینو گفتم. اما فرمودن صاب مجلس یه کسی دیگه است. خوبه خودشون درست کنند. پس از حالا باید به فکر جا باشیم؟ نه. اصلا. آقا فرمودن همون جاهای قدیمی و خودمونی. فقط امسال و شاید از امسال به بعد، کلا با هم جلسه بگیریم. آقا سید سلام علیکم و رحمت الله. و علیکم السلام و رحمت الله. کم پیدایی! هستم. یکی دو روز بازداشت بودم. به خیر گذشت! سر چی؟ چیزیت نشده؟ نه . حاشا بتونن به شیعه علی زور بگن. ماشالله. جان؟ میخواستم بپرسم از شب دوم تا شب ششم فاطمیه دوم، قابل میدونی هیئت درخدمتت باشیم؟ منم دوست دارم بیام گرگان اما نمیشه. ینی نمیتونم. امسال مسافرم. کجا به سلامتی؟ کجا آقا سید؟ سید جان کجا؟ همین دور و بر ... یه کم پایین تر ... چه قدر پایین تر؟ کویت! آسید من پارسال همون جا بودم. عالیه. اگه بتونی مجردی بری، خیلی بهترم میشه. ای کلک! چطور؟ بالاخره. خودت برو میفهمی! سلام به همگی سلام سلام. چطوری؟ سلام دیوانه! چه خبر؟ چکت پاس شد؟ میشه ایشالله. نگران اون نیستم. نگران جا هستم؟ چطور؟ چی شده؟ امام جمعه اینجا گیر داده سه پیچ. سپاه هم حساس شده. میخوان زمین هیئتمونو بگیرن. دیگه کجا برم خیمه بزنم؟ اوه اوه. امام جمعه اونجا را میشناسم. خدا نکنه سوزنش به کسی گیر کنه. سپاه چی میگه این وسط؟ چه میدونم. بذار دهنم بسته باشه. در اومده رک تو چشمام نگا میکنه و میگه شماها منحرفین! پرسیدم چطور؟ میگه همه میدونن. میبینی خداوکیلی اوضاعمون به کجاها کشیده شده؟ مگه زمین مال خودتون بود؟ خب اگه مال خودمون بود که امام جمعه و سپاه نمیتونستن حرفی بزنن. ینی چی؟ ما که نفهمیدیم بالاخره به خاطر زمینش گیر دادن یا به خاطرت به اصطلاح انحرافت؟! خودمم نمیدونم. اینا برای من زمین و مکان خیمه فاطمیه امسال نمیشه. یه فکری کنین! آقا سید رضا نظر شما چیه؟ چی بگم؟ به نظرم برو یه امامزاده متروک و بی نام و نشون پیدا کن و آبادش کن. بعدش اگه اوقاف دست گذاشت روش و حرفی زد، مردم جوابش میدن و بالاخره جلسه پا میگیره! آره. بد فکری نیست. اینجا خیلی امامزاده نیست. اما باشه. میگردم دنبالش. بچه ها پس شد چی؟ حواستون به مهمونامون باشه. قراره امسال تجمیعی بگیریم. سید جان کی میری شما؟ پس فرداشب پرواز دارم. قرار شده ده شب قبل از فاطمیه برم که بتونم اونجا را جمع و جور کنم. شنیدم سفارت ایران تو اونجا یه کم سوسه اومده و بچه ها اذیتن. بخاطر همین لازمه زودتر برم که هم بچه های خودمون جمع و جور بشن و هم ببینم میشه بچه های اونا را هم دور هم جمع کنیم؟ ... ] ما کلی دنبال اون ضمیر غایبی گشتیم که قراره مهمونشون بشن و از قرار معلوم، جمعیت زیادی هم دارن و جوری که حتی باید فکر پذیرایی زیاد و مکان بزرگتر و کلی اسباب و پذیرایی دیگه هم باشند. اما متاسفانه نشد و نتونستیم بفهمیم که مهموناشون کین؟ ✔️ از چند جهت برای ما اهمیت داشت: یکی اینکه داره نوعی اجتماع و گردهمایی و هم دلی دو یا بیشتر جریان رخ میده که این خودش در قابل توجه هست. دوم اینکه اینقدر زیادن که تامین جا و سایر ملزومات هیئت، براشون تبدیل به یه فکر اساسی شده. سوم اینکه قراره احتمالا از حالا به بعد این دو سه تا جریان با هم کار کنند و این خودش ینی یه جریان سازی و موج آفرینی قوی و بزرگ به نام مذهب! و چهارم اینکه در همین شرایط، باید یکی از اصلی ترین مهره های میدانی را از بازی ایران خارج کنن و بفرستن کویت دنبال نخود سیاه! و ده تا چیز دیگه ... همون لحظه که حدودا ساعت 2 بامداد بود، یکی از بچه ها بیسیم زد و گفت: قربان! سوژه از هیئت خارج شد و به همراه دو تا خانم و یه دختر بچه، به طرف منزل رفتند! @mohamadrezahadadpour @khakriz72
💐🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐🌸 نشستم روی کاناپه و زار زار گریه کردم. همش به این فکر میکردم که چی شد به اینجا رسیدم،یه ارتباط غلط و بی دلیل!!! توی همین فکرا بودم که کیوان زنگ زد _الو +الوسلام _سلام،خوبی؟ +خوبم _دارم میام خونه چیزی نمیخوای؟ +نه...منتظرتم بیا! _باشه،خداحافظ! یه بغض و خشم خاصی توی صداش حس کردم،نمیدونم چرا ناخودآگاه تنم لرزید..!😥 میز شام رو چیدم،منتظر شدم تا بیاد! کمی دیر اومد؛حالت آشفته و بهم ریخته ای داشت! گفتم حتما خستگی کاره... بدون اینکه نگاهم کنه،نشست سر میز! گفتم دست وصورتتو بشور تا غذا رو بکشم گفت میخوام باهات حزف بزنم گفتم باشه حالا شام بخوریم بعد.. سرم داد زد گفت مگه کری!!😡 گفتم میخوام باهات حرف بزنم! خشکم زد.. 😥😰 کیوان تا حالا اینجوری باهام حرف نزده بود! به اجبار نشستم روی صندلی،زل زدم به کیوان تا ببینم این چه حرفیه که بخاطرش سرم داد زده! شروع کرد.. _چند وقتیه حواست به زندگیمون نیست،هست؟! +چرا هست کیوان.... _مطمئنی؟! +با صدای لرزون گفتم آره _حواست بود و نفهمیدی چقدر از هم فاصله گرفتیم!؟ +یعنی چی کیوان _ساکت!حرف نزن..گوش کن فقط! حواست هست و نفهمیدی هفته پیش تصادف کردم! حواست هست که شبا تا دیروقت بیرون بودم و عین خیالت نشد! حواست هست که لوبیا پلو دوست ندارم الان بوش توی خونه پیچیده! حواست هست موهای ژولیده و شلختگی رو دوست ندارم؛اما دو هفته بیشتره اصلا به خودت نرسیدی؟! حواست هست ریش پرفسوری دوس نداری اما این ریش رو گذاشتم و تو غر نزدی!! حواست هست پیراهن چارخونه قرمز دوست نداری،الان با این پیراهن روبروت نشستم و هیچی نمیگی!؟ حواست هست کیوان جان،شد کیوان؟ حواست هست چند وقته بهم نگفتی دوستت دارم؟!! تو حواست کجا بوده که اینجا کنارم نبودی؟! جسمت اینجا بود،اما روحت... روحت معلوم نیست کجاها سیر میکرده.. ادامه دارد... @khakriz72