eitaa logo
خاکریز زمان
44 دنبال‌کننده
166 عکس
14 ویدیو
10 فایل
مسجد مقدس حضرت صاحب الزمان(عج) انجمن اسلامی یاوران حضرت مهدی(عج) کانون فرهنگی هنری رهروان شهدا با ما در ارتباط باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️ ⛔️ ✍ نویسنده: « » قم _ اداره مرکزی زنه حتی اجازه نداد یه کلمه از طرف من حرفی زده بشه یا جوابش بدم. فورا قطع کرد و دیگه تموم. نگران سید بودم. هر چند ذهنم درگیر زنه هم بود اما تپش قلبم بیشتر به خاطر نگرانیم از وضعیت سید رضا بود. به خاطر همین، فورا بیسیمو برداشتم و با بچه ها ارتباط گرفتم: حرم اعلام موقعیت؟ همکارم گفت: موقعیت آسید رضام. گفتم: حالش چطوره؟ گفت: الحمدلله مشکلی نیست. دسپاچه شده و نتونسته آسیب جدی بزنه. گفتم: شک نکرد؟ گفت: نه قربان. از قبلش شلوعش کرده بودیم و فاصلمون باهاش کمترین ثانیه ها بود. گفتم: میتونه صحبت کنه؟ گفت: بله بنظرم. اجازه بدید. آسید رضا اومد پشت بیسیم و گفت: سلام حاجی. خاکم. خا‌ک. گفتم: به به آسید رضا. خوبی سید جان؟ مشکلی نیست؟ گفت: نه حاجی. فقط یه کم جاش رو گردنم میخواره. گفتم: مشکلی نیست. میگم بچه ها برات بخوارونن! زد زیر خنده و بعدش گفت: حاجی شیفتت شدم. چه سناریوی قوی نوشتی! گفتم: خب الحمدلله که بهتری. حواست باشه که نباید بری خونه فعلا. تا بعد بهت بگم. هر جا بچه ها گفتند باهاشون برو و ولشون نکن. گفت: چشم. فقط دوباره کی میتونم ببینمتون؟ گفتم: حالا دیر نمیشه. شاید خودم اومدم سر وقتت. یاعلی. .................................. خطو عوض کردم و رفتم رو اون خطم و گفتم: داوود جان! کجایی داداش؟ جواب داد: سلام حاج آقا. هستم. تحت کنترله. گفتم: فاصلت باهاش چقدره؟ گفت: حداقل پونصد متر. گفتم: بسیار خوب. گوشی که به سید رضا داده بودیم و زنه برداشت و برد، کجاست الان؟ گفت: ننداخته بیرون. اما سیگنالی هم ازش نداریم. زحمتش کشیدن و همه چیزش غیر فعالش کردن. دقیقا همونطور که پیش بینی کردی. ................................. اون یکی همکارم که با آسید رضا بود، اومد پشت خطم و گفت: حاج آقا یه مشکل پیش اومده! گفتم: میشنوم. گفت: من هستم و دو تا از بچه ها و آسید رضا. تو راه خونه امن بودیم که حس میکنم یه ماشین دنبالمونه. گفتم: میبینیش؟ گفت: نه. چون نمیبینمش نگرانترم. گفتم: ببین داداش! جونت و جون سید! خیلی خیلی برام مهمه. طبق صلاح دید خودت اما با رعایت تمام نکات ایمنی عمل کن. گفت: حدس شما چیه؟ گفتم: چون نمیبینیش، یه کم نگران شدم اما جرات عملیات ندارن. حتی شده تا شب معطل کن اما .... حواست هست دیگه؟ گفت: چشم. توکل بر خدا @mohamadrezahadadpour @khakriz72