5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ هیچکس خیال نکند که گسترش شیعه و اعتقاد تشیّع و استحکام ایمان شیعی به این بدوبیراه گفتن و به این [طرز] حرف زدن است؛ نخیر؛ اینها عکس عمل میکند. وقتی شما بدوبیراه گفتید، دُور او یک حصاری کشیده میشود از عصبانیّت و احساسات، و دیگر حرف حق هم برایش قابل تحمّل نیست.
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم ۱۳۹۵/۰۶/۳۰
🌿@khalvat_h
🔴دادگاه دانشآموزی در مدرسهفرهاد!
در طول دورهی مدرسه، دو یا سه مورد شد که بچّهها مجبور شدند، دادگاه کوچکی تشکیل بدهند.
من شاهد یکی از این دادگاهها بودم. یکی از پسرها را آوردند که خیلی کتککاری کرده بود. برای من خیلی جالب بود. من شنونده بودم و تنها آنجا نشسته بودم.
نمایندههای کلاس های دیگر هم بودند و تصمیم میگرفتند. فکر میکنید دادگاه برای این دانشآموز چه تصمیمی گرفت؟ به او گفتند: «سه روز به تو وقت میدهیم. خودت تنبیه خودت را معیّن کن!» من هاج و واج مانده بودم. مدّتی نگاهش کردند که چه خواهد کرد. گفت: «نمیشود زودتر تکلیف من را مشخّص کنید تا من زودتر خلاص شوم؟» گفتند: «نه!».
تا روز سوم نتوانسته بود معیّن کند. آمد و گفت: «من هرچه فکر کردم، نتوانستم راه تنبیه خودم را پیدا کنم. هیچ کس هم هیچ کمکی به من نکرد که چه تنبیهی را به شما پیشنهاد بدهم.» بچّهها مدّتی نگاهش کردند و گفتند: «تنبیهت تمام شد. همین تنبیه تو بود!» خیلی جالب بود برای من. خیلی ابتکار میخواهد! از دور هم مراقب بچّهها بودم؛ ولی دیگر هم ندیدم که آن بچّه کتککاری کند.
📚برشی از کتاب در جستوجوی انسان وارستهی امروز: مصاحبهای با توران میرهادی پیرامون تجارب مدرسه فرهاد
#پادکست_تختهسیاه👇👇
@takhtesiah_podcast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✴️#جنگ مهمان ناخوانده ای بود
که ما را در کشور خودمان غریب و آواره کرد...
به همین راحتی میشه برای درد #غزه مرهم بود. یک اثر کوتاه خلاقانه ایتالیایی ..
🌿@khalvat_h
🪶خشمِ بیش از حد گرفتن، وحشت آرد و لطفِ بیوقت، هیبت ببرد!
نه چندان درشتی کن که از تو سیر شوند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.
#سعدی
🌿@khalvat_h
عصر سه شنبه ای که گلوله ها پایشان را از گلیمشان درازتر کرده بودند توی بازار «مندوی کابل» «قاپلی پلو»می فروختی.
من و مادر ختم نادی علی را در زیارتگاه «سخی»گره انداخته بودیم .بعد خبرت را صاف کف دست مادر گذاشتند و از تمام بابا تنها دوچرخه ات را به خانه آوردند. آن شب اولین شبی بود که خانه مان مرد نداشت.
بعد ترها دلم به اندازه ی تمام شب هایی که مادر نمازش را نشسته خواند دلتنگ تو شد.اندازه ی تمام روزهایی که دلم میخواست واژه ی بابا،که پشت دندان هایم قایم شده بود را رها کنم دلتنگ تو شد.
چاره ای نبود جنگ پشت در خانه مان نشسته بود،پشت در خانه ی میرزا مسعود،حتی دست «پدر کلان»ماهور راهم گرفته بود و با خودش برده بود.حالا یکی در میان زن های همسایه بدون شوی شده بودند و دخترانشان بدون بابا.
چند شب پیش مادرم میخواند(یا ابوالقاسم یا رسول الله ...)خواست اشک هایش را از من و خواهرم قایم کند اما نتوانست.لعبا خواهر کوچکم پرسید:راستی مادر این ابوالقاسم که میگویی کیست ؟مادرم گفت:پدر ماست جان مادر!قند توی دلمان آب شد.به !پدر ...چه قدر دلم برای اینکه این حروف در خانه مان بپیچد تنگ شده بود .زیر لب زمزمه کردم یا ابوالقاسم یعنی ما یتیم دخترکان کابلی را هم پدری میکنی؟
آن شب قبل تر از مادرم برای نماز بیدار شدم و در قنوت نمازم یکریز پیامبر را صدا زدم.تا شاید از سمت حجاز کسی مرا «دخترم»صدا بزند.پیامبرجان! بابا میگفت شما رحمت هستید.معلممان گفته بود:آرزوها قبل از اذان صبح برآورده میشوند،چیزی تا صلاة صبح نمانده بابای مهربان ما!از تمام آرزوهای دنیا فقط همین یک سلام را امشب پیش خدا ببرید و بگویید:دختران امت من جنگ را دوست ندارند...
حالا موذن به «اشهد ان محمد رسول الله» رسیده .من خیال میکنم سرم روی زانوی شماست و شما با هر بابا گفتن مرا دخترم صدا زده اید.
.بیا خیال کنیم همین طور است من خیال بافی را دوست دارم بابا.
*زیارتگاه سخی:در بین کابلی ها به قدمگاه حضرت علی معروف است
*پدر کلان:پدر بزرگ
✍زهرا شرفی
#کابل
#غزه #جنگ #افغانستان
9.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک #طنز مهم از رهبر معظم انقلاب...
👈 مردهشور جذبتون رو ببره😂😅
🎬 آنتی سلبریتی
https://eitaa.com/joinchat/2067791886C00959371cb
#روایت_نویسی📝
🔖صبح تازه ای است. در دنیای بدون مادر معنای زندگی متفاوت است. کتری را روشن می کنم. نخود لوبیا ها را آب می کشم و داخل دیگ سنگی سرازیر می کنم. همزمان به محتوای لقمه ی دانش اموز نو مدرسه ام فکر می کنم. تدارک ناهار دیده ام. قوت غالبی که تا یادم می آید همیشه بعد صلاه صبح مهیا می کرد.
دور نیست!
همان سالها که همگی صبح زود پی کاری روانه می شدیم و مادر می ماند و فکر های امروز من!
اصل اول آشپزی تنوع است؛ نکند این اصل را زیر پا بگذارم؛ تره هایِ مش عباسِ میوه فروش درشت و بلا استفاده است باید از وانتی سبزی بهتری تهیه کنم؛ عطر قرمه سبزی به شنبلیله است؛ حواسم باشد که شنبلیله اش کم نشود. ...
خدا می داند که فکر ناهار و شام بیش از طبخش یک خانم خانه دار را به زحمت می اندازد.
عطر آبگوشت هایش هنوز در مشامم می پیچد. عطر قرمه سبزی ، که دم عصر مرا از دانشگاه به خانه می کشاند. عطر پیراهن یادگارش که تمامی ندارد.
فکر می کنم چطور می شود آدمی نباشد و عطرش بماند؟
چطور می شود این همه در همه چیز حل شد؟
صدای خرد کردن سبزی ، جاروی چوبی که روی قالیچه می رود و می آید، استکان هایی که به هم تنه می زنند. زندگی ام چقدر از او حرف برای گفتن دارد.
حرفهایی که کهنه نمی شود.
عطرهایی که از دهان نمی افتد.
حنجره ای که هنوز مرا صدا می زند.
و مادرانی که به یک آن همه شبیه او می شوند.
انگار پای همه چیز امضای مادرم افتاده است.
این چرخه سلسله وار ادامه دارد. او در من آمیخته است و من روزی معنای عمیق زندگی فرزندانم خواهم شد.
من یک مادرم !
به فرزندانم چشم انتظاری،مهر بی دریغ، خانه ی سبز، خنده های بدون انقضا ، امنیت، عاطفه، و حتی عطر آبگوشت و قرمه سبزی بدهکارم....
✍بهار ایمانی راد
#روز_مادری_که_تمام_نمیشود
#مادری_بدون_فیلتر #خانه_سبز
#خنده_های_بدون_انقضا