📣#روایت_فتح | معاون اول رئیسجمهور: مواضع ترامپ روزانه چندبار تغییر میکند اما مواضع ایران باثبات و غیرقابل تغییر است
🎤روایت معاون اول رئیس جمهور از وضعیت مدیریت کشور در جنگ تحمیلی دوازدهروزه با رژیم صهیونیستی:
💬در جنگ، معمولاً حرفهایی میزنند که محتوا ندارد؛ شما دیدید مواضعی که میگیرند، بهخصوص ترامپ، گاهی در یک روز چندین بار عوض میشود. ما اینطور نیستیم؛ یک راهبرد باثبات و معیّن داریم، چهارچوب اقداممان منافع ملّی است و سه اصلی که همیشه در سیاست خارجی ما مطرح بوده ــ «عزّت»، «حکمت»، «مصلحت» ــ مبنای اقدام ما است. بنابراین، اگر قولی بدهیم، دبّه درنمیآوریم و اگر حرفی بزنیم، روی آن میایستیم؛ حرفی هم که میزنیم، مبتنی بر راهبردها و سلسلهمراتب حاکمیّتی است. این است که ما به خودمان اطمینان داریم و فکر میکنم دنیا هم ارزیابیای که کرده و میکند، این است که مواضع ایران مواضعی روشن، باثبات و غیر قابل تغییر است.
💬بنابراین، بنای ما این است که در این مسیر، رفتار و کردار و کارهایمان را انشاءالله دنبال کنیم.
🔍 متن کامل گفتوگو👇
farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=60659
📣#روایت_فتح | معاون اول رئیسجمهور: مردم در دوره جنگ اخیر در مورد کالاهای مصرفی، نمیگویم کمنظیر بلکه بینظیر عمل کردند/ اقتصاد ما آمادگی کامل داشت
🎤روایت معاون اول رئیس جمهور از وضعیت مدیریت کشور در جنگ تحمیلی دوازدهروزه با رژیم صهیونیستی:
💬اقتصاد ما آمادگی کامل داشت و مردم هم، بهخصوص با فرمایشات و پیامهای تلویزیونی رهبر انقلاب اسلامی، تمامقد به میدان آمدند.
💬 ما جز در مورد بنزین، هیچ جا صف دیگری نداشتیم که آن هم چون ناگهان تقاضا بالا رفته بود، طبیعی بود که تعداد پمپبنزینهایی که داشتیم برای پاسخگویی کفایت نمیکرد. در صف بنزین هم مردم همراهی و انسجامشان را نشان دادند؛ لذا کوچکترین مسئلهای پیدا نکردیم. تولید بنزین ما در روز، ۱۱۰ میلیون لیتر بود که با توسعهای که در این هفت هشت ماه دادیم، تقریباً به ۱۲۰ میلیون لیتر رسید؛ بااینحال، در روز اوّل جنگ، ۱۹۷ میلیون لیتر مصرف داشتیم.
💬واقعیّت این است که مردم در مورد کالاهای مصرفی بینظیر عمل کردند؛ نمیگویم کمنظیر. فروش فروشگاههای زنجیرهای، به طور متوسّط، ۱.۴ تا ۱.۴۵ همّت در روز است. در روز اوّل جنگ، این خرید به ۱.۹ رسید؛ یعنی تقریباً ۴۰ درصد اضافه شد. روز دوّم از متوسّط آمد پایینتر و روزهای بعد، یک رشد طبیعی داشت؛ یعنی عموم مردم صرفاً مایحتاج مورد نیازشان را خریدند. حالا ممکن است استثنائاتی هم باشد که طبیعی است، ولی مردم همراهی کردند. به همین دلیل، قفسههای فروشگاهها که پُر بود، پُر باقی ماند.
🔍 متن کامل گفتوگو👇
farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=60659
تحلیل و تبیین
#روایت_فتح | عارف: ما اهل تسلیم نیستیم/ دست برترمان در جنگ اخیر را نهتنها در موشکی بلکه در بقیه بخشها حفظ و تقویت میکنیم/برای سیلی محکمتر به اسرائیل، کارگروههای راهبردی مشغول بررسی و رفع کمبودها هستند
🎤روایت معاون اول رئیس جمهور از وضعیت مدیریت کشور در جنگ تحمیلی دوازدهروزه با رژیم صهیونیستی:
💬ببینید، واژهی «تسلیم» در فرهنگ سیاسی و دفاعی کشور ما هیچ جایگاهی ندارد. ما مردمی متمدّن، با سابقهی فرهنگی برجستهی چندهزارساله هستیم؛ ما جنگطلب نیستیم و جنگی را شروع نکردهایم، اعتقاد به صلح و آرامش داریم، اهل گفتوگو هستیم، امّا به هیچ وجه تسلیم نمیشویم. بله، بارها مطرح شده، در فرمایشات حضرت آقا هم بود که ما جنگ را شروع نمیکنیم امّا اگر جنگی شروع شد، ما تصمیم به اتمامش میگیریم. الان هم همینطور است. این دشمن ما، رژیم صهیونیستی، قابل اعتماد نیست. ما به آنها آتشبس ندادیم. در لبنان آتشبس شد، امّا میبینید که بیشترین شهدا را بعد از آتشبس داشتیم. رویکرد آنها با ایران هم همینطور است؛ یعنی اگر رژیم احساس کند که در یک زمینهای دست برتر دارد، حتماً اقدام به عملیّات میکند. بنابراین، برای اینکه این اتّفاق نیفتد یا سیلی محکمتری بخورد، ما باید دست برترمان را حفظ کنیم.
💬به همین دلیل، در همین مدّت کوتاه، کارگروههایی تشکیل شده و ما اقداماتی را در مسائل راهبردی شروع کردهایم. روشن است که در بعضی از بخشها کمکاری داشتیم یا باید بیشتر کار بکنیم؛ لذا امیدوار هستیم که در آن بخشها، طیّ زمان کوتاهی، برخی از نارساییها و کمبودهایی که ما در جبهههای مختلف و در میدانهای مختلف داشتیم رفع بشود تا دست برترمان نهتنها در بخش حملهی موشکیمان، بلکه در بخشهای دیگر هم انشاءالله حفظ بشود.
🔍 متن کامل گفتوگو👇
farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=60659
تحلیل و تبیین
📢#روایت | به کارگردانی خدا
✍ گزارشی از مراسم عزاداری شب عاشورای حسینی با حضور رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی؛ شنبه، ۱۴ تیر ۱۴۰۴؛ به قلم حجتالاسلام سید امید مؤذنی
▪️ مکان:
حسینیه امام خمینی (ره)؛ جایی که دیدارهای رهبر انقلاب با مردم در آن انجام میشود؛ جایی که به طور میانگین هر سال یک انتخابات در آن برگزار شده و آقا در اول وقت رأی خود را به صندوق انداختهاند و سپس همه مردم را به مشارکت فعال در سرنوشت کشور فرامیخوانند؛ جایی که فاطمیه و محرم هر سال میزبان عزاداران اهلبیت علیهمالسلام است.
▪️ زمان:
۱۴۰۴/۰۴/۱۴؛ سالگرد شمسی آغاز هجرت امام رضا علیهالسلام به ایران و سالگرد قمری عاشورا. دو هفته پس از توقف جنگ با رژیم تروریستی غدار و عهدشکنی که وزیر جنگش رسماً اعلام کرد در پی ترور صاحب این حسینیه بوده؛ در همان روزگاری که شهادت سیدحسن نصرالله را زیر ۸۵تن بمب آمریکاییِ هواپیماهای اسرائیلی شاهد بوده.
▪️ پیرامون:
ماشین جنگ روانیِ استکبار با صدها شبکه و هزاران کاربر و میلیونها محتوا مشغول به شلیک به ذهن جهان و انسان ایرانی است و میخواهد با گلولههای رسانهای دروغ و استهزاء و تمسخر و با طرح عملیات لجنپراکنی، فرمانده آنان را ترور شخصیتی کند تا با این کار روح و روان جامعه پیروز از جنگ بیرونآمده را شکست بدهد؛ شخصیتی که وجود و تدبیر او تنها در چند ساعت، طرح حمله تکنولوژیک و فوقامنیتی دو دیو اتمی را به ایران _این یگانه پایگاهِ مقاومت غرب آسیا در برابر تمدن استعماری و زورگوی غرب_ به شکست کشانده است.
▪️ رویداد:
رهبر انقلاب به حسینیه امام میآیند، مقتدر و استوار، آنقدر که حتی در ۸۶ سالگی عصا هم به دست نگرفتهاند! حسینیه بلافاصله غوغا میشود، نه از دهها بمب چندتنی آمریکا و اسرائیل، بلکه از فریاد «حیدر حیدر» هزاران عزادار حسینی که از حضور حماسی و شجاعانه رهبرشان، شور و شعفی شگفت در شریانهای وجودشان شعله گرفته است و شعارهای بیوقفهشان را چون بیرقهای بیعت برافراشته نگه میدارند.
▪️رهبری، مداح مجلس را که برادر شهید دفاع مقدس هشت ساله است، فرامیخوانند و در گوش او چیزی میگویند...
▪️مداح روی منبر که میرود شروع میکند به خواندن:
ای ایران خدایی!
▪️و گویی ناگهان یادش میآید که باید آنچه رهبر انقلاب به او گفته را به گوش همه ایرانیان خدایی برساند:
««#ای_ایران» بخوان»!
مرثیهای حسینی بر بستر سرودی ملی!
▪️کدام کارگردانی میتوانست چنین تصویر رازواره، پر اشاره و نشانه و بینهایت خلاقانهای را به صفحه تمام رسانههای جهان بکشد؟!
▪️و تمام...
▪️دوباره عملیات سنگین دشمن شکست خورد. رهبر انقلاب، با یک تصویر صامت و نه حتی با سخنرانی و تبیین، هفتهها جنگ روانی پیچیده دشمن را چنان زمینگیر کردند که همه آن رسانهها ناخواسته تبدیل به سربازان گوش به فرمانش شدند و صدای اقتدار ایران اسلامی را به گوش و دل نه فقط ایرانیان که همه جهان رساندند!
▪️و حالا هر چقدر آرامش در جان مردم مهربان و استوار ایران بیشتر میشود، شعلههای آتش خشم و حسرت در جان دشمنانشان زبانه میکشد...
▪️هوش راهبردی، شجاعت در اقدام و محبوبیت مردمی رهبر انقلاب، البته بر پایه سرمایه توحیدی و مایههای معنوی اندوخته ایشان و مردم که از پی قرنها عزای حسینی در جان میهن نهادینه شده، چنین پیروزی شگفتی را رقم زده است؛ دومین پیروزی این بار در برابر غولهای جنگ روانی!
▪️اینکه هویت ملی ایران اسلامی دههها بیهیاهو و غوغا توسط ولی فقیه تثبیت و تقویت میشود تصویری واقعیتر و نمادی روشنتر از این نمیتوانست داشته باشد.
▪️اکنون «ای ایران بخوان» دیگر صرفاً یک رویداد شکوهمند و شوقانگیز نیست؛ سرمایهای فرهنگی است که میتواند و باید سرچشمه معنابخشی به چیستی و چگونگی هویت ایرانی و مانایی آن باشد!
🔎 مطالعه متن کامل روایت:👇
farsi.khamenei.ir/others-report?id=60652
تحلیل و تبیین
📢#روایت | کشوردوستترین ایرانی
✍ روایت روز چهارم مراسم سوگواری حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در حسینیه حضرت امام خمینی با حضور رهبر انقلاب اسلامی ۱۴ تیر ۱۴۰۴ به قلم خانم زینب فروزنده
▪️با دوست چند روزهام در حسینیه امام خمینی نشسته بودیم و از زندگی و کار و آنچه بر ما گذشته تعریف میکردیم و این صحبت چنان به من خوش میگذشت که عطای شنیدن سخنرانی را به لقایش بخشیده بودم. از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان!؟ جنسش جنس خودم بود و او را به چشم خواهری که نداشتم نگاه میکردم. مشغول بودیم که ناگاه ولوله شد.
▪️مردم را دیدم که به سمت بالکن میدوند. چشمهای دوست تازهام روی تلویزیون میخکوب شد و نمیتوانست سر بگرداند. نگاهش را دنبال کردم و چشمانم همانجا که چشمانش میخکوب شده بود از حرکت ایستاد! آقاجان با لبخندی بر لب برای مردم دست تکان میدادند. شعار و هیاهو و اشک و خنده باهم درآمیخته شده بود. نفسها حبس. آقا روی صندلی میزبانی مجلس اباعبدالله نشستند.
▪️حاج آقای عالی اعلام کرد: «آقا جانمون هم تشریف آوردند.» و بعد با گرفتن یک صلوات تلاش کرد که مجلس را منظم کند. اما نظم آخرین چیزی بود که از این همه اشتیاق میتوان توقع داشت. مجلس دم گرفت: «حیدر حیدر، حیدر حیدر» رهبر انقلاب با صلابت حیدری و طمأنینه و لبخندی بر صندلی نشسته بودند.
▪️ تراکم جمعیت بانوان اطراف نردههای بالکن حسینیه دیدنی بود. هرکسی در طبقه بالا بود تلاش میکرد خودش را به پشت نردهها برساند. خادمین حسینیه که خودشان هم ذوقزده بودند، برای حفظ نظم ضابطهها را بر رابطهها مرجح کرده و با جملات «خانمها هول ندهید!»، «خانم مراقب باش!»، «خانم برو تو صف!» تلاش میکردند که فضا را تا جایی که میشود آرام نگه دارند. اما مگر میشود جلوی این هیجان و حس و حال را گرفت؟
🔎 مطالعه متن کامل روایت:👇
farsi.khamenei.ir/others-report?id=60648
تحلیل و تبیین
📢#روایت | شبِ روشن خیابان فلسطین جنوبی!
✍ گزارشی از حال و هوای شرکتکنندگان در مراسم سوگواری شب عاشورا در حسینیه حضرت امام خمینی با حضور رهبر انقلاب اسلامی؛ ۱۴ تیر ۱۴۰۴؛ به قلم خانم زهرا رحیمی
▪️ساعت نه و بیست دقیقه شب است و وارد خیابان فلسطین میشوم و منتظر بقیه دوستانم تا کارمان را شروع کنیم... چند شبی قرار است که مهمان خیابان فلسطین جنوبی باشم! برای معاشرت با مردم، مصاحبه با مهمانان حسینیه امام خمینی، یا شاید هم بهتر است بگویم برای خودم و دل خودم که همیشه از همکلامی با این مردم انقلاب لذت میبرم! شبهای قبل گزارشهای مراسم را از شبکههای اجتماعی پیگیری کرده بودم و کم و بیش از احوالات حسینیه و عزادارانی که اندوه نیامدن میزبان مجلس را داشتند با خبر بودم. اما از لحظه خروج عزادارها احساس کردم احوالشان متفاوت است! برق ذوق در چشمانشان تاریکی خیابان فلسطین را روشن کرده بود...
▪️به دنبال سوژه بودم که یکباره یک نفر جلوی من ایستاد و با بغض گفت: «دیدید؟ دیدید؟ آقا اومده بود... من فداش بشم الهی...» همین یک جمله برای به خودم آمدن از سردرگمی این میزان شعف و ذوق عزادارها در شب عاشورا کافی بود! جستوجویی کردم و کمتر از چند دقیقه فیلم ورود آقا منتشر شد و پشتبندش بازارسالهای همان فیلم از طرف دوستان: آقا به حاج محمود کریمی گفتند اگر خسته نمیشوی ای ایران بخوان! حالا اصلاً لازم نبود دنبال سوژه بگردم! مردم دوربین را که میدیدند خودشان را میرساندند و با ذوق و شوقی وصف نشدنی از لحظه ورود آقا میگفتند!
▪️چشمم افتاد به مادری که اشک چشم پسرش را پاک میکرد و به رویش لبخندی میزد از ته دل. به سمتشان رفتم و پرسیدم: «چرا گریه؟» مادر گفت: «از لحظه ورود آقا دارد اشک ذوق میریزد.» پرسیدم: «شما نمیدانستید آقا قرار است بیاید، اصلاً به تصور شبهای گذشته آقا نمیآمدند... اما آمدید و مهمان مجلس اباعبدالله بودید، بدون حضور میزبان مراسم! چرا؟ به چه انگیزهای؟» مادر دستان پسرانش را در دستانش فشرد و خندید و گفت: «راستش را بگویم؟ ما از استان فارس آمدهایم! میدانستیم آقا تشریف نمیآورند اما آمدیم در هوایی که شهدای زیادی در آن نفس کشیدهاند و در مکانی که سردار سلیمانی عزیز اشک ریخت و شهادتش را گرفت؛ نفس بکشیم... میدانید آقا در این حسینیه چقدر نماز خواندهاند؟ ما آمدیم در این حسینیه زیر پرچم امام حسین علیهالسلام برای فرزندش دعا کنیم...»
▪️به پسرک گفتم: «اگر میتوانستی یک جمله به آقا بگویی، چه میگفتی؟» نگاهی با ذوق به مادرش کرد و انگار جملهای را بارها تمرین کرده باشد یا شنیده باشد، گفت: «بأبی أنت و أمی و نفسی و مالی...» و رفت! و من تا پیچیدنش در خیابان اصلی نگاهش میکردم که چه مرد بزرگی بود این پسرک دهه نودی!
▪️ناگهان سه نفر از کنارم رد شدند که صمیمیت رفاقتشان با ذوقی که داشتند ترکیب شده بود و حاصلش شده بود بلند بلند خواندن شعر حاج محمود: «در روح و جان من میمانی ای وطن!...» لبخندی زدم و گفتم: «مصاحبه میکنید؟» جملهام تمام نشده مثل گروه سرود ایستاده بودند تا جواب سوالاتم را بدهند! پرسیدم: «متولد چه سالی هستند؟» یکیشان گفت: «دهه هشتادی هستیم دیگه! معلوم نیست؟!» لبخندی زدم و پرسیدم: «احساستون از لحظه ورود آقا چی بود؟» یکی از جمع در جواب دادن پیشدستی کرد و گفت: «قلبمون پروانهای شد! یعنی من واقعا به لحظه ظهور ایمان آوردم! واقعا بنظرم اومد لحظه ظهور امام زمان (عج) میتونه چقدر نزدیک و چقدر دوستداشتنی باشه! تا حالا تصور نمیکردم ظهور چه شکلی هست اما از لحظهای که آقا وارد حسینیه شد فهمیدم ظهور چقدر قشنگه!»
▪️خانومی که کنارم ایستاده بود و به صحبتهای دخترک نوجوان گوش میداد، پرسید: «من هم میتوانم به آقا یک جمله بگویم؟» گفتم: «حتماً چرا که نه؟» گفت: «چادر سرم نیست، اشکال نداره؟» خندیدم و گفتم: «بفرمایید دختر ایران! هرچه میخواهید به دوربین نگاه کنید و بگویید...!» چشمانش پر از بغض شد و گفت: «همون که حاج محمود گفت: من جونمم برات میدم... به علی قسم...» بغض و ذوق چشمانش پر از نور بود... نوری که به جمال آقا روشن شده بود…
▪️ امشب چشم خیابان فلسطین جنوبی روشن شده بود… امشب چشم یک ایران روشن شده بود...
🔎 مطالعه متن کامل روایت:👇
farsi.khamenei.ir/others-report?id=60649
تحلیل و تبیین
📢#روایت | یک قطره از این معنی
✍ گزارشی از حال و هوای شرکتکنندگان در مراسم عزاداری ایام شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام در حسینیه امام خمینی در شب هفتم محرم ۱۴۴۷؛ چهارشنبه، ۱۱ تیر ۱۴۰۴؛ به قلم خانم مریم دوستمحمدیان
▪️ساعت ۳ عصر است. آفتاب هنوز روی گردهی زمین سنگینی میکند. هُرم هوا، جلوی چشم موج میاندازد. از دو سوی خیابان منتهی به حسینیه، سر و کله آدمها پیدا میشود. محل استقرار، مشخص میشود. دوربین فیلمبرداری روی پایه سوار میشود. فقط کافیست دست آدمها را بگیری؛ توی چشمهای مشتاقشان نگاه کنی و زبان به خواهش بگشایی که بیا و برایمان بگو. از ۱۲ روز جنگ؛ از تجاوز دشمن صهیونی به خاک مقدس ایران اسلامی؛ از آنچه که این روزها بر مردم و جامعه گذشته؛ از مردم قبل جنگ و مردم بعد جنگ؛ از فرماندهان شهید؛ از دانشمندانی که تنها جرمشان علمشان بود؛ از کینهی دشمن که بمب شد و آوار ریخت بر سر مردم عادی؛ از کودک شهید؛ از نوجوان و زن و مردی که شهادت شده بود روال زندگیشان؛ از امروز، روز ۱۱ تیرماه سال ۱۴۰۴ که در تقویم اسلامی ثبت شده به هفتم محرمالحرام. روزی که در خاطره جمعیمان ثبت شده به اولین روز شروع مراسم عزای حسینی در حسینیه امام خمینی(ره) به میزبانی رهبر معظم انقلاب اسلامی.
▪️از همه شهرها آمدهاند. از شیراز، گیلان، سبزوار، کرمان، قم، شاهرود، شمال و جنوب و شرق و غرب تهران. همه شکل آدمی هستند. فرمانده بسیج، معلم، استاد دانشگاه، خانهدار، محصل، روحانی، فعال اجتماعی و فضای مجازی. از همه سنین هستند. پیر، جوان، کودک و نوجوان. دستهدسته از دو سوی خیابان میآیند. بعضی خانوادگی و بعضی با گروه دوستان.
▪️به سراغ یک خانواده میرویم. مرد و زن و سه بچه قد و نیمقد. کوچکترینشان در آغوش مادر، مدام پیچ میخورد. پدر خانواده از شجاعت فرماندهان ایرانی در وعده صادق ۳ میگوید. میگوید روز اول جنگ کمی جا خورده بودند. نزدیکی خانهشان را زده بودند و بهشان شوک وارد شده بود. اما وقتی شب همان روز، پیام آقا را در قاب تلویزیون میبیند سجده شکر به جا میآورد و وقتی خبر اولین حملات تلافیجویانه موشکی ایران را به سرزمینهای اشغالی میشنود صدا به تکبیر بلند میکند. از او میخواهیم پیامی به فرماندهان ایرانی بدهد. با صلابت مردانهاش میگوید کف پای شما سلحشوران ایرانی را میبوسم. دست روی سر تکتک بچههایش میگذارد و میگوید خودم و نسلم فدای ایران و رهبرم. با خانوادهاش راهی حسینیه میشوند.
▪️مادر شهیدی منت به سر ما گذاشت و با ما همصحبت شد. صدایش خَش داشت و محکم حرف میزد. میگفت یک پسرش را برای دفاع از دین و کشور سالها پیش تقدیم کرده و دیگر فرزندی ندارد. میگفت اما خودم حاضرم هزاران بار جانم را فدای دینم و کشورم کنم تا دل رهبرم بارانداز غمی نشود. قربانصدقه فرماندهان شهید رفت و گفت تمام مدت ۱۲ روز، در تهران مانده برای آرامش خاطر آدمهایی که چشم به او داشتند. ازش پرسیدم اگر آقا امشب در مجلس، حضور نداشته باشند چه حسی پیدا میکند؟ بغضش شکست و بین گریههایش گفت: فدای سر سید علی! امن و آرام باشد هر جا که هست. دستبردار نبودم و پرسیدم: اگر آقا امشب نیاید باز هم فردا شب میآیی؟ پرشور جواب داد: روز و شبش، وقف آقاست. لیاقت داشته باشد هر ساعت و هر زمان برایش غنیمت است.
▪️دمِ هوا با نرمهبادی گرفته شد. تب زمین با قطرههای عرق آدمها شکست. سرخی غروب که به دل آسمان سرمهای نشست کار ما هم تمام شد. سرمان پر شده بود از کلمات عشّاق صبور مقاومی که آمده بودند دلی سبک کنند در عزای پسر فاطمه به میزبانی رهبرشان. فقط رشحهای از دریای حضور، روایت شد. دریایی که ما را غرق در خود کرد.
🔎 مطالعه متن کامل روایت:👇
farsi.khamenei.ir/others-report?id=60646