#تجربه_من ۶۷۱
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#سبک_زندگی_اسلامی
#ساده_زیستی
#توکل_و_توسل
#قسمت_اول
۱۶ ساله بودم که دوست داشتم زندگی مستقلی تشکیل بدم. خودم خانم خونه خودم باشم با یه خونهی نقلی، با همسری که بهش علاقمند باشم.
دستم به جایی بند نبود، نه مادر و نه پدر و نه سبک زندگی مون، راضی به ازدواج در این سن نبودن.
تصمیم گرفتم در یک نامه، شرح حالی از خودم و آرزوهای به شدت دست نیافتنیم رو به خدای دانا و آگاه بنویسم. این شد که یک روز بعد از نماز صبح که اتفاقا دلم هم گرفته بود، نوشتم.
نامه ای دخترانه و رمانتیک که اگر بگویم هم میخندی و هم شاید مسخره کنی؛ گفتم:
"سلام خدایی که چشمان مرا سبز آفریدی خدایی که مرا فرزند آخر یک خانوادهی پر جمعیت قرار دادی تا همیشه مورد توجه همگان باشم. حتما میدونی چی میخوام.
-میشه خیر و صلاح من رو ای عزیز دلم در این قرار بدی که همسر من بور نباشه🙈.
-قد بلند و هیکلی با محاسنی بلند و البته مشکی. من به خاطر خودم نمیگم من میخوام نسلم قوی و خوش هیکل شن. (به چه چیزها که فکر نمیکردم😅)
-لطفا لطفا طلبه باشه ترجیحا آخوند.
-وضعشون خوب هم نبود فدای سرت هستی دیگه؟
من میخوام با همسری که به شدت مورد علاقمه هر شب جمعه برم هیئت.
اصلا میخوام بچههام تو هيئت بزرگ شن.
میدونی خدا جونم هرجا فک کردی حرفام، خواستههام، آرزوهام و دعاهام دور از تو و حرفاتِ کلا بیخیالش شو."
مبعث سال۱۳۸۴ زمانی که فقط و فقط ۱۶ سال داشتم، نامهی خواستههام رو نوشتم و در سفر مشهد، دلنوشته ام رو به ضریح امام مهربانیها انداختم با خیالی جمع و دلی محکم که به زودی عزیزم از راه میرسد یقین داشتم که به زودی همانی میشود که میخواهم.
چند روزی بود پِچ پچ افراد خانواده به راه بود و من مشکوک؛ خواهرهای بزرگتر یواشکی با مامان تو مطبخ پچ پچ میکردن. داداش بزرگم تلفنی با پدر صحبت و بحث. تا این که جریان خواستگاری از دختر کوچیک خانواده در حضور عروسها و دامادهای خانواده، مطرح شد.
و من صداها رو نمیشنیدم و به دنبال عدد و تاریخ نامهای که نوشته بودم و امضا کرده بودم و تصدقت، راضیه؛ میگشتم. آخه انقدر زود به درد دل من رسیدگی شد؟
نه خواستگار را دیده بودم و نه میشناختم ولی قطعا همونی بود که در نامه به او اشاره کرده بودم. خواستگار یه جورایی فامیل هم بود البته دور خیلی دور که اصلا رفت و آمدی نداشتیم.
خیلی زود دوم شهریور سال ۱۳۸۴ رسید و شد روزِ خواستگاری. با یه چادر خوشگل سفید که گلهای مات و کمرنگ یاسی هم داشت در اتاقی با صورتی گلی، منتظر صدای سلام آقای خدا فرستاده بودم.
قلبم در گوشم میزد و فقط منتظر صدای سلام یک مرد بودم، چون اون روز، قرار بود فقط با مادرشون بیان خواستگاری.
یک صدای رسا، محکم، بم و البته با اعتماد بنفس بالا را پشت درب اتاق شنیدم. قبل از چای ریختن با صدای بلند خواهرم که (راضیه جان بیا خواهر مهمان داری) وارد سالنی شدم که میدانستم که مهمانم، اول مهمانِ خداست. سلام کردم بلند ولی با لرزش، نشستم و به جورابهام زل زدم و منتظر...
همان بود، همان که در نامه قید کرده بودم، رشید و قد بلند و مشکی. چهره و صدا به شدت جدی. فقط ۵ سال از من بزرگتر بود اما زیادی بزرگ و عاقل بود.
اول از خط قرمزهایش گفت، از حلال و حرام الهی، که پدر و مادر هم شاملش بودن. منطقی و حساب کتابی بودنش را و خواستههایش را.
آیا دختر۱۶ سالهی تهتغاری که نامهاش زنده و مجسم روبهرویش نشسته بود، میتوانست حرفی از مهریه و عروسی و سرویس و خانه و ....بزند؟؟؟
بعد از پنج جلسه خواستگاری، ۱۴ عدد سکه و یک تمتع مهریه تعیین شد.
عقدمون هم در حضور رهبری بود. زمان مثل برق و باد گذشت روز میلاد چهاردهمین معصوم، من و روحالله به هم محرم شدیم.😍😍
روحالله برخلاف چهره و صدایش بسیاااار مهربان بود. این شد که من یک دل نه صد دل عاشق او شدم و به ماه نکشیده فهمید روحالله چه چیز دوست دارد و چه چیز دوست ندارد و تا الان که ۱۵ ،۱۶ سال میگذرد یک بار کاری که احتمال بدهم روحالله دوست نداره، ازم سر نزده.
روحاللهِ ۲۱ ساله
فوقدیپلم مکانیک
بدون کار و خانه
و بدون کارت پایان خدمت
شد همه چیز و همه کس راضیه.
دو ماه آموزشی روحالله در یزد بود. به راضیه چه گذشت را خودتون حدس بزنید هر چه بود، گذشت.
و خدا این وسط برای من سنگ تمام گذاشت، سنگ تمام... همه چیز همان طور که دوست داشتم شد، خدا برای راضیه حلقه خرید، سرویس خرید، لباس عروسی فاخر تهیه کرد و سالنی زیبا برای راضیه رزرو کرد. همه چیز به چشمم زیبا و بزرگ و عالی بود.
👈 ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
شادی و نکات مومنانه
#تجربه_من ۶۷۱ #ازدواج_در_وقت_نیاز #سبک_زندگی_اسلامی #ساده_زیستی #توکل_و_توسل #قسمت_اول ۱۶ ساله
#تجربه_من ۶۷۱
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سبک_زندگی_اسلامی
#معرفی_پزشک
#سزارین_هشتم
#قسمت_دوم
وقتی ۲۰ سالم بود اولین فرزندم رو خدا عنایت کرد اطرافیان همه ناراحت شدن که چرا انقدر زود؟ میذاشتی درس ت به یه جایی برسه بعد.
سال ۹۰ خدای متعال هدیهی شیرین دیگهای بهمون عطا کرد، درست زمانی که من از تهران به قم هجرت کرده بودم. باز برگشتن گفتن آخه چرا؟ هنوز اولی سه سالش نشده، تو سزارین بودی خودت هنوز کوچیکی، تازه تو شهر غربت بدون هیییچ فامیل و آشنایی چه جوری از پس کارها و بچهها میخوای بربیای؟
با کلی دعا از سر فضلش، سال ۹۲ بعد دوتا پسر روز میلاد خانم فاطمه زهرا دختر دار شدم. گفتن ببین دیگه بسه سه تا عالیه جنست هم که جوره دوتا پسر و یه دختر. اصلا اگه بعدی رو آوردی دیگه خونههای ما نیا.
دخترم شد سه سالش و دلم بچهخواست ولی نمیشد همه فکر کردن من گوش به حرف اونا دادم. البته که در عمل، به همه ثابت کردم به حرفهاشون احترام میذارم و واقعا اگر به شرایط زندگیم بخوره قطعا انجامش میدم.
به هوای اینکه دخترم خواهر داشته باشه از خدا چهارمی رو خواستم. از اونجایی که به هرکی دلش بخواد پسر و به هرکی عشقش بکشه دختر میده؛ به من سال ۹۵ یه پسر باهوش داد. دیگه فهمیده بودن دختر کوچیکهی خونه، گوشش بدهکار نیست. هروقت موفقیت و شادی و سرحالی منو میدیدن میگفتن به الانت نگاه نکن، وقتی شدی ۴۰ساله ولی شبیه ۶۰ سالهها بودی به حرف ما میرسی.
باز من بهشون لبخند زدم گفتم من دارم به وظیفهام عمل میکنم. خدا خودش حواسش هست.
خدای مهربونم از اونجایی که دوسم داشت و داره دلش خواست یه خدیجه بانو هم داشته باشم، سال ۹۷ خدیجه بانوی من خونهی منو به اسم مادر حضرت زهرا سلامالله نورانی کرد. اول چقدر سر اسمش بهم حرف زدن. میدونی چی گفتم: گفتم طرف اسم بچهاش میذاره......چقدر تو باطل خودش محکمه بعد من تو اسمِ به این حقی خجالت بکشم؟ و حالا با تاسف و یواشکی اسمش و صدا کنم؟؟؟ به عشق حضرت زهرا میذارم خدیجه.
اونجا بود که خواهرام گریه کردن و گفتن این خانم خیلی عزیزه ما هیچوقت جرات نمیکنیم و جسارتش رو نداشتیم که بذاریم خدیجه؛ شجاعت کردی.
ششمی رو تا ماه ۷ بارداری متوجه نشدن و وقتی فهمیدن فقط گفتن ما به تو که تهتغاری خونهای و تا سالها خودمون بند کفشت رو میبستیم، غبطه میخوریم که خدا انقدر تو زندگیِ تو پیداست.
هفتمی بهمن ماه ١۴٠٠ به دنیا اومد. سزارینی بودم، همشون کمر همت بستن که من با عافیت زایمان کنم. برنامه غذایی چیدن. برنامه تفریح برای بچه هام چیدن که وقتی من در دوران نقاهت هستم بچهها سرگرم باشن.
راضیه با روحالله بزرگ شد، از سال ۸۴ روز میلاد امام زمان عجالله تا الان که هشتمین فرزندم رو باردار هستم و فردا پس فردا وقت زایمانم هست هییییچ دلم نخواست روحالله که ولیِّ خونه ام هست رو ناراحت کنم.
الان ۳۴ ساله هستم و روحالله هم ۳۹ سالشه. احترام و محبت و گذشت سر لوحهی زندگی مونه. شعار زندگی مون هم هوای هم رو داشته باشیمه.
سختی و فشار و مریضی و کم آوردن گاهی هست ولی سایهی پدرانهی امام زمان همیشهی همیشهی همیشه بوده و هست و انشاالله خواهد بود.
تا امام زمان عجالله داریم؛
دیگه غصهی چی؟؟؟
دغدغهی چی؟؟؟
فکر و خیال چی؟؟؟
برای زندگیتون خط قرمزهایی تعیین کنید و به هیچکس اجازه ندین از خط قرمزهاتون عبور کنه. اطرافیان و فامیل و دوست، کسی رو که تو زندگیش محکم و مهربان هست رو دوس دارند و به نوع زندگیش احترام میذارن.
همه میدونن بچهآوردن خط قرمز زندگی من هست. من تو این جریان شمشیرم و از رو بستم.
زنگ خطر کمبود جمعییت خیلی وقته به صدا در اومده به فکر آینده باشید الان رو حضرت زهرا سلامالله براتون جبران میکنه قطعا.
برای راضیه که فردا زایمان داره خیلی دعا کنید منم، وقت زایمان به فکر *دوتاکافی نیست* های عزیز هستم انشاالله.
👈 راضیه خانم تجربه ی امروز ما، فردا سزارین هشتم شون هست ان شاء الله، ما دعاگوشون هستیم، ایشون هم قول دادند که دعاگوی ما باشند. برای عزیزانی که ممکنه سوال باشه، ایشون هفت تا سزارین اولی رو، پیش خانم دکتر مریم اشرفی در تهران انجام دادند و گفتند سزارین هشتم شون رو فردا خانم دکتر لباف عزیز انجام خواهند داد.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#حاج_آقا_مجتهدی_تهرانی
✅ زندگی خوش...
زندگی خوش، آن زندگی است که [زن و شوهر] هر دو خوش اخلاق باشند. اینها عمر طولانی هم میکنند. این تجربهی عمر من است. حدیث هم دارد که: «من حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِ بَیته، زادَ الله فی عُمرِهِ»؛ «کسی که با اهل بیتش خوبی میکند، خوش اخلاقی میکند، عمر طولانی میکند».
... [آقایی] نود سالش است، با عیالش به مسجد میآمدند. عیالش میگفت: «حاج آقا، نیفتی!» او میگفت: «حاج خانوم، دستت را بده به من لیز نخوری!» در نود سالگی با هم ماه عسل رفتند. اینها چون با هم خوب بودند، عمر طولانی کردند، ولی کسانی که بد اخلاق هستند ...
📚 بررسی گناهان کبیره
#آداب_همسرداری
#خانواده_مستحکم
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#آیت_الله_حائری_شیرازی
در سالگرد شهادت حضرت امام صادق علیه السلام شیعیان همیشه برنامهشان این بوده که این روزها را تعظیم کنند. از قدیمالایام، این روزها را مهم میشمردند و هر کسی در حد توانش جلسه روضهای ولو مختصر هم که بود میگرفت یا حالت عزایی در لباس یا امثال اینها نشان میدادند.
این قضیه بسیار کار سازندهای بوده. پدر وقتی که مثلاً آن روز یک پارچۀ مشکی به اتاقش اضافه کند، بچه سؤال میکند که پدر، این پردۀ مشکی فلسفهاش چیست؟ برای چه است؟ و او میگوید که مثلاً امام صادق چه شخصی بود و چه کارها کرد و ما به چه منظوری یاد ایشان را گرامی میداریم.
هر شهری که این مراسم مذهبی را بیشتر جدی بگیرند، بچههایشان سربهراهتر میشوند و اینطوری برای خودشان هم بهتر است و هرکه هم که این مراسم ها را سست بگیرد، این اثرش در بچهها بعداً ظاهر میشود!
به هرحال آثار این ایام در مغازهها و خانهها و ادارات باید دیده شود. نسل حاضر، بهتر از نسل گذشته است و لیاقت بهتری را نشان داده برای حفظ اسلام. مشغول شدن به امور دیگر موجب غفلت از این امور بسیار مهم نشود انشاء لله.
#سبک_زندگی_اسلامی
@haerishirazi
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۲۱
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#سبک_زندگی_اسلامی
#خانواده_مستحکم
#ساده_زیستی
#قسمت_اول
همیشه فکر می کردم تو سن ۱۸ سالگی ازدواج می کنم، همیشه حساب می کردم کی میشه ۱۸ سالم. تو فکر ۱۸ سال بودم که سال ۸۴ تو سن ۱۴ سالگی اولین خواستگار من اومد و من، هم ذوق داشتم هم استرس... خوب من تو ذهنم ۱۸ سالگی بود😜
یادمه بابا جونم خیلی بهم روحیه می داد، می گفت چیزی نیست اگه دوست نداری بگو نه... منم گفتم نه. دوباره با اصرار های مامان و مامان بزرگم راضی شدم و بعد چند روز اومدن خواستگاری.
شب خواستگاری که تموم شد یه انگشتر دست من کردن و فردای اون روز دایی مادر بزرگم من و همسر جونی رو عقد دائم خوندن و بعدش به ما گفتن برید با هم صحبت کنید😍 دیگه حرفی نداشتیم چون اگه به تفاهم نمیرسیدیم باید خطبه طلاق می خوندیم 😄
الان خیلی خوشحالم که هیچ صحبتی نکردیم چون اگر پایبند به اون حرفا نبودیم، همیشه می گفتیم خودت گفتی این کارو می کنم. فقط یادمه تنها کاری که کردیم خواهر شوهرم اون انگشتری که شب تو دستم کردن در آوردن دوباره همسرم گذاشتن تو دستم😍
اون موقع ها ما شهرستان بودیم، همسرم تهران. برا همین من هر موقع تعطیل می شد، میومد پیشم. یادمه یه بار عید فطر اومد، از یه شیرینی فروشی خوب تو تهران برام شیرینی خریده بود. دو تا النگو و یه روسری برام خریده بود که همون شب اومدم النگو رو دستم کنم دیدم یکیشون شکست و من همون طوری نگه داشتم نبینه ناراحت بشه آخه تو خالی بودن اما بعداً بهم گفت صدای شکستنش اومده اون موقع ها خیلی وضع مالی خوبی نداشتیم آخه تازه رفته بود سر کار.
اون موقع ها یادمه بهم قول داد که بعد عروسی یه سرویس طلا یک میلیونی برات می خرم. بعد ها که بهش میگفتم می گفت هنوز بعد عروسیه😄 اما الان میگه برو یه سرویس یک میلیونی پیدا کن تا برات بخرم.
اما خیلی خدارو شکر می کنم که تو سن کوچیک ازدواج کردم، خیلی راحت می گرفتیم و دنبال هیچ تجملاتی نبودیم. فقط به فکر خوش گذرانی بودیم. بعد از ده ماه دوران نامزدی رفتیم خونه خودمون تو سن ۱۵ سالگی 😍
عروسی ما شهرستان بود، عروسی که تمام شد، فرداش باید میومدیم تهران. دوست داشتم چند روز دیگه اون جا باشیم اما نشد موقع خدا حافظی خیلی سختم بود، موقعی که می خواستم با بابام خداحافظی کنم گریه امونم نمیداد.😭
بعد از ۶ ساعت به خونه مون رسیدیم و زندگی دو نفره رو شروع کردیم😍 یادمه اون اوایل گریه می کردم و دلم تنگ میشدم بعد یه مدتی بهتر شدم و به کلاس خیاطی رفتم و خودمو مشغول کردم چون که سنم پایین بود برام سخت بود برم مدرسه بزرگسالان آخه محیطشو دوست نداشتم و باید تا دیر وقت کلاس می رفتم. تصمیم به استخاره شد که زنگ زدم، گفتن استخاره تون خیلی بده و هلاکت داره.
دیگه بعد از سه سال که از زندگیمون می گذشت همه می گفتن بچه بیارید و ما هم می گفتیم کوچیکیم بعد از چهار سال از زندگیمون تصمیم گرفتیم که بچه دار بشیم.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ ماجرای حاجی الماسی و
امیرالمؤمنین علی علیه السلام
#عید_غدیر
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حجت_الاسلام_کاشانی
✅ میخوای دعات مستجاب بشه برای غدیر خرج کن...
#سبک_زندگی_اسلامی
#عید_غدیر
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
22.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راز طول عمر پیرمرد 170 ساله 😯
نخوردن ناهار و دو وعده خوردن
هر میوه را به فصل خوردن
گوشت کم خوردن
حرص نزدن برای دنیا
خواب قیلوله
خواب سر شب
#سحر_خیزی
مناجات سحر زیر سقف آسمان
#سبک_زندگی_اسلامی
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅🇵🇸 🇵🇸 🇵🇸 ❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
#آیت_الله_مجتهدی
کسانی که پدر و مادر از آنها ناراضی بودند، به هر دری می زنند، کارشان درست نمی شود، خبر ندارند به خاطر این است که پدر و مادر از آنها ناراضی بوده اند.
#نیکی_به_پدرومادر
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
1_445928619.mp3
3.35M
#حجت_الاسلام_دارستانی
✅ بچه بزرگ کنید برای امام زمان عج
💥سختی ها رو تحمل کنید...
⚠️نصف رئیس هیئت ها، هنوز ازدواج نکردند!! تو هیئت دارین چکار میکنید؟!
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها ...
که عشق آسان نمود اول،
ولی افتاد تالار و شام و عاقد و عکاس و آرایشگر و فیلم و لباس و تاج و کفش و کیف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجیر و سرویس طلا
... آنهم از آن سرویس خوشگلها... و از این جور مشکلها😅😅😂
💠💠💠💠💠
#رهبر_معظم_انقلاب
❌این روش اسلامی نیست...
از بعضیها وقتی میپرسیم که شما چرا برای دو نفری که میخواهند زندگی بکنند، بازار را میخواهید خالی کنید که جهیزیّه برای خودتان درست کنید؟! میگویند: خب ما داریم. چون داریم میخواهیم بکنیم. آیا این استدلال کافی است؟ چون داریم! نه... این استدلال به هیچ وجه کافی نیست. استدلال غلطی است. در یک جامعه همه جور انسان زندگی میکند. شما باید کاری کنید که آن دختری هم که ندارد، اگر خواست شوهر بکند، بتواند و الّا این جهیزیّهای که شما دارید برای دخترتان درست میکنید، این مهریّهای که شما دارید به عروستان میدهید، این دیگر دَرِ ازدواج را برای دیگران خواهد بست. این روش انسانی نیست. این روش اسلامی نیست.
#ازدواج_آسان
#سبک_زندگی_اسلامی
شادی و نکات مومنانه👇
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
@dotakafinist1
#استاد_عباسی_ولدی
✅ چطوری به همسرمون احترام بذاریم؟
1⃣ نحوهی صدا زدن
لحن صدا زدن همسر و کلمهای که براش استفاده میکنیم، یه پیام به همراه داره. اگه همسرمون رو با لفظ «خانم» یا «آقا» و لحنی محترمانه صدا کنیم، پیامی کاملاً متفاوت داره با زمانی که اونو بدون پیشوند «آقا» یا «خانم» و با لحنی سبُک، صدا میکنیم.
2⃣ شیوۀ درخواست کردن
هر درخواستی رو میشه با لحن تحکّمآمیز و آمرانه مطرح کرد، ولی چه قدر خوبه اگه همین درخواست رو با لحن دوستانه و همراه با خواهش بیان کنیم. لحن تحکّمآمیز، غیرمحترمانه است ولی ادبیات خواهشی، پیام احترامآمیزی را به همراه دارد.
3⃣ سلام کردن
سلام دادن، علاوه بر آثار مادّی و معنوی، پیامای تربیتی زیادی داره. جدای از توصیههای عمومی برا سلام کردن، تأکید خاصّی هم به سلام دادن توی محیط خونه شده که نشون میده جایگاه سلام تو خونواده ویژه است
یکی از اصلیترین پیامای سلام، احترامه. وقتی من به کسی سلام میدم و تو سلام هم پیشدستی میکنم، با این کار به اون شخص میگم که برات احترام قائلم. لحن سلام دادن هم خیلی مهمه. وقتی لحن سلام دادن، صمیمانه و به همراه کلمات محترمانه و محبّت آمیز باشه، پیام بیشتری رو به همراه داره.
4⃣ استقبال و بدرقه کردن
نوع رفتار ما وقتی که همسرمون از خانه بیرون میره یا وقتی به خونه میاد، میتونه پیام احترام یا بیتوجّهی داشته باشه. بدرقه کردن موقع بیرون رفتن و استقبال موقع برگشت، علامت احترام ما به شخصیّت همسرمونه.
5⃣ گوش دادن
توجّه به حرفای همسر، به این معناست که ما برا اون و حرفاش ارزش قائلیم. از اون طرف، بیتوجّهی به صحبتاش، این پیام رو در به همراه داره که من برا تو و حرفات ارزشی قائل نیستم.
6⃣ احترام گذاشتن به خانوادۀ همسر
معمولاً هر آدمی نسبت به خانوادۀ خودش، حسّاسیت ویژهای داره. برا همین، نوع برخورد ما با خانوادۀ همسرمون، به صورت مستقیم توی رابطۀ ما با خود اون تأثیرگذاره.
کسی نباید به خانوادۀ همسرش بیاحترامی کنه. بیاحترامی به خانوادۀ همسر، بیاحترامی به خودِ همسره. البتّه احترام گذاشتن به خانوادۀ همسر هم به معنای اجازه دادن به اونا برا دخالت تو زندگی مشترک نیست. از بین خانواده همسر، احترام به پدر و مادر همسرمون، از دو جهت جایگاه ویژهای داره:
اول این که پدر و مادر همسر، به جهت نقشی که توی تولّد و تربیت فرزندشون _ که همسر ماست _ داشتن، بر عهدۀ ما حقّی دارن که حدّاقل کاری که ما میتونیم در قبال اونا انجام بدیم، برخوردِ محترمانه با اوناست. دوم این که اونا به خاطر سنّ بیشتری که دارن، احترامشون بر ما واجبه.
📚 تا ساحل آرامش
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak