⁉️انسان قوی
💪🏻جوانان مسلمان سرگرم زورآزمایی و مسابقه وزنه برداری بودند.سنگ بزرگی آنجا بود که مقیاس قوت و مردانگی جوانان به شمار می رفت ، و هرکس آن را به قدر توانایی خود حرکت می داد.
در این هنگام رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید و پرسید : ((چه می کنید؟))
- ((داریم زورآزمایی می کنیم. میخواهیم ببینیم کدامیک از ما قویتر و زورمندتر است.))
- ((میل دارید که من بگویم چه کسی از همه قویتر و نیرومندتر است ؟))
- ((البته ، چه از این بهتر که رسول خدا داور مسابقه باشد و نشان افتخار را او بدهد.))
🤔افراد جمعیت همه منتظر و نگران بودند ،که رسول خدا کدامیک را به عنوان قهرمان معرفی خواهد کرد؟ عده ای بودند که هر یک پیش خود فکر می کردند ، الان رسول اکرم دست او را خواهد گرفت و به عنوان قهرمان مسابقه معرفی خواهد کرد.
🔆رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : (( از همه قویتر و نیرومندتر آن کس است که اگر از یک چیزی خوشش آمد و مجذوب آن شد ، علاقه به آن چیز او را از مدار حق و انسانیت خارج نسازد و به زشتی آلوده نکند. و اگردر موردی عصبانی شد و موجی از خشم در روحش پیدا شد ، تسلط بر خویشتن را حفظ کند ، جز حقیقت نگوید و کلمه ای دروغ یا دشنام بر زبان نیاورد. و اگر صاحب قدرت و نفوذ گشت و مانع ها و رادع ها از جلویش برداشته شد ، زیاده از میزانی که استحقاق دارد دست درازی نکند.))
داستان راستان ـ متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#آقایان_بخوانند https://eitaa.com/khaneAram_Basir
بسم الله الرحمن الرحیم
🍁🍂🍁🍂🍁🍂
#آقایان_بخوانند:
✅ سه راهکار ابو علی سینا برای #مدیریت_منزل:
دانشمند بزرگ ابو علی سینا سه راهکار برای تدبیر منزل و مدیریت آن به مردها ارائه می دهد:
1️⃣هیبت و اقتدار مرد
2️⃣ تکریم زن
3️⃣ مشغول داشتن زن و اجتناب از بیکاری
شیخ الرئیس معتقد است هیبت مرد به این است که احترام خود را در خانه حفظ کند، از دین و مروت خود مراقبت کند و به وعده هایش عمل کند. همچنین در مورد تکریم زن میگوید: راه اداره زن، تکریم است و بس! اجبار و تهدید راه به جایی نمی برد!
📚تدبیر المنازل ص 32 - 38 به نقل از کتاب ( خانواده در نگرش اسلام و روان شناسی)
🌸💐🌸💐🌸💐
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#کودک
#تکنیک های تقویت صبر ⁉️⁉️راههای تقویت صبر به صورت مفهومی
🔆مامان من عروسک میخوام همین الان .پس کی میخری؟
🔅🔅برات میخرم اما تا دو هفته ی دیگه
🔅شما باید به تعداد روزهایی که فرزند شما قراره صبر کنه تا به خواسته اش برسه دایره .گل و یا هر شکلی که کودک دوست داره رو روی کاغذ نقاشی کنید ودربیارید تا او هر روز یکی از آنها را در قلک یا جعبه ای در بسته بریزد تا روزها برایش قابل شمارش وقابل تحمل شوند .
❌❌حواسمان باشد تا سر موعد مقرر به عهد خود وفا کنیم .
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#رنج_مقدس
#نرجس_شکوریان_فرد
#قسمت نهم
حقیقتاً دوست دارم بدانم نوشتههای دفتر علی، خیالی است یا داستان جوانی که از اصل قضیه کناره گرفته و حالا احساسش فروکش کرده، با تسلط و تحلیل، گذشتهاش را نوشته است. همیشه این دیر فهمیدنها چقدر زجر آور است؛ وقتی میفهمی که زمان گذشته است و دیگر نمیتوانی کاری انجام بدهی.
قالیچه را بر میدارم. کتابم را زیر بغلم میگیرم و در پناه سایهی دیوار حیاط دراز میکشم. اگر نمیترسیدم که اهل خانه بیدار شوند، فوارهی حوض را باز میکردم و از صدای آب لذت میبردم. در این فضا حال و حوصلهی خواندن دربارهی تاریخ آمریکا را ندارم. کتاب را بالای سرم میگذارم که نبینمش. دستم را زیر سر ستون میکنم. بوی ریحان و تره حالم را جا میآورد.
به قول مسعود: چینه دان احساسم پر از لذت میشود. خیره میشوم به قامت کشیدهی ریحانها و برگهایی که از دو طرف دستشان را باز کردهاند. ماچ صدا داری برایشان میفرستم که صدای خندهی علی متوقفم میکند:
_ حال میکنی ها.
لبم را تو میکشم و نگاهن را بالا میآورم، دمپایی میپوشد و میآید:
_عشقاند این ریحونها.
با تعجب چشمانش را گشاد میکند:
_دیگه نه به این غلظت.
این جنس مذکر، اگر کمی دلش را روغن کاری میکرد، دنیا خیلی قشنگتر میشد. اصلاً کجا ظرافت و لطافت را میشود حالی اینها کرد. هر چند که هروقت دلشان بخواهد، قوهی ادراکهی تشخیص زیباییشان بالاست. و الا که مثل بُلَها فقط نگاهت میکنند و تو باید ممنون باشی که قضاوتت نمیکنند.
مینشینم تا علی هم بنشیند. میگوید:
_ خوشمزگی و خوشبوییشو قبول میکنم، اما درک لذت عشق را باید دفاع کنی.
شانه بالا میاندازم و میگویم:
_ تو دراز بکش و از زاویهی دیدی که من داشتم چند دقیقه نگاه کن، بعد حست رو بگو.
بلند میشوم و کمی از قالیچه فاصله میگیرم تا تمرکزش بهم نریزد. علی دراز میکشد؛ حالا دارم از بالا ریحانها را میبینم. همهی دستها رو به آسمان بلند شدهاند. چه با نشاط ... یاد باغچهی طالقانمان میافتم. ظهرها و غروبها با چه ذوقی سبزی میچیدم. دلم برای آن روزها تنگ شده است. پدربزرگ وقتی سبزی میکاشت و به درختها رسیدگی میکرد، هم صحبتشان میشد، گاهی برایشان حافظ و سعدی زمزمه میکرد. گاهی همینطور که بیل میزد درد دل هم میکرد، زمانی خسته کنار جوی آبشان مینشست و تسبیحش را به یاری میگرفت و لذتمند نگاهشان میکرد. فرق آن میوهها و سبزیها را فقط موقع خوردن میفهمیدی.
ادامه دارد ..
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#کودک
#تکنیک های تقویت صبر
⁉️⁉️برای تقویت خویشتن داری فرزندتان برای او برنامه هدفمند کوتاه مدت طراحی کنید
🔅🔅مثلا به او چند دانه از یک نوع حبوبات بدهید وبا کمک شما آنها را در گلدانی کاشته واز آن مراقبت,کند در صورتی که گیاه رشد کرد و خوب از کار درآمد پاداشی دریافت خواهد کرد.
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#پیشنهاد_کتاب #سلام_بر_ابراهیم https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#پیشنهاد_کتاب
#سلام_بر_ابراهیم
«سلام بر ابراهیم» کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است. این کتاب زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار شهید ابراهیم هادی است. این کتاب علاوه بر زندگینامهای مختصر، ۶۹ خاطره از دوستان و اعضای خانواده این شهید بزرگوار و مفقودالاثر جمعآوری کرده است. این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.
شهید ابراهیم هادی در اردیبهشت سال ۳۶ متولد شد و در ۲۵ سالگی در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، در ۲۲ بهمن سال۶۱ به شهادت رسید و پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.
کتاب «سلام بر ابراهیم» تا سال ۱۳۹۵ به چاپ صدم رسید و در مجموع بیش از پانصد هزار نسخه از آن منتشر شده است. ویژگیهای خاص این شهید و خاطراتی که بعضاً خواننده را به تحیر وامیدارد از مشخصههای منحصربه فرد این کتاب است.
در بخشی از این خاطرات میخوانیم:
به همراه چند نفر از دوستان نشسته بودیم و در مورد ابراهیم صحبت میکردیم. یکی از دوستان که ابراهیم را نمیشناخت تصویرش را از من گرفت و نگاه کرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستید اسم ایشون ابراهیمه!؟
با تعجب گفتم: خُب بله، چطور
مگه؟!
گفت: من قبلاً تو بازار سلطانی مغازه داشتم. این آقا ابراهیم دو روز در هفته سَر بازار میایستاد. یه کوله باربری هم میانداخت روی دوشش و بار میبرد. یه روز بهش گفتم: اسم شما چیه؟
گفت: من رو یدالله صدا کنید!
گذشت تا چند وقت بعد یکی از دوستانم آمده بود بازار، تا ایشون رو دید با تعجب گفت: این آقا رو میشناسی!؟
گفتم: نه، چطور مگه!
گفت: ایشون قهرمان والیبال وکشتیه، آدم خیلی باتقوائیه، برای شکستن نفسش این کارها رو میکنه. این رو هم برات بگم که آدم خیلی بزرگیه! بعد از آن ماجرا دیگه ایشون رو ندیدم!
https://eitaa.com/khaneAram_Basir