eitaa logo
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
440 دنبال‌کننده
1هزار عکس
450 ویدیو
0 فایل
ارتباط با مدیر کانال : ۰۹۱۹۰۲۶۵۴۵۷ برای تبادل نظرات با ادمین ارتباط داشته باشید @ShahidGomnaam313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۸ تیر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۸ تیر ۱۴۰۳
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـــ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🌹   « سالروز آسمانی شدن شهید عبدالعلی پورجمالی مبارک باد ».🇮🇷 تاریخ تولد : ۱۳۴۵/۱۰/۱۴ بندر ماهشهر تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۴/۱۸ محل شهادت : محور عملیاتی سر پل ذهاب 🌷 مزار شهید: شیراز 🌸 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
۱۸ تیر ۱۴۰۳
🕊⚘️ شهید عبدالعلی پورجمالی پورجمالی، عبدالعلی، فرزند عباس، در چهاردهم دی ۱۳۴۵ در بندر ماهشهر زاده شد. پدرش کارگر شرکت نفت آبادان بود و به همین سبب بعد از چند سال خانواده پورجمالی به آبادان مهاجرت کردند. دوران کودکی عبدالعلی در آبادان سپری شد و او تا پایان مقطع دبستان درس خواند. با شروع جنگ تحمیلی و آواره شدن مردم آبادان، خانواده پورجمالی به شیراز مهاجرت کردند. عبدالعلی برای شرکت در نبرد علیه دشمن بعثی عضو بسیج شیراز شد و به محور عملیاتی سر پل ذهاب استان ایلام اعزام گردید. او در هجدهم تیر ۱۳۶۳، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید پورجمالی را در گلزار شهدای شیراز به خاک سپردند (سن شهید: ۱۸ سال). 📚منبع: جلد سوم کتاب سرافرازان ابدی، صفحه ۶۰ 📝مؤلفان: عادل شیرالی_نرگس شامحمدی https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
۱۸ تیر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۸ تیر ۱۴۰۳
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و نهم الآن هم ب
🌷خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت چهلم ساعت در حدود ۷/۵ شب است و شمع روشن است و من و مهرداد نشسته‌ایم. مهرداد روزنامه می‌خواند و من تازه کتاب "چه کسی می‌تواند مبارزه کند دکتر سروش" را تمام کردم و آمدم چند نکته را در دفترچه بنویسم. بعد از ظهر بود که دشمن به طرف ما شلیک کرد و چند تیر آنها نزدیک سنگرهای ما خورد و ما همه، فوری روی زمین پهن شدیم و من که سنگری پهلویم نبود پشت چادر پریدم که بچه‌ها از این کار خیلی خندیدند. وقتی که بلند شدیم شنیدیم که منوچهر گفت حسن ترکش خورد، ما باور نکردیم، ولی وقتی پیش او رفتیم، دیدیم که ترکشی به کمر او اصابت کرده و زخمی سطحی در پشت او بوجود آورده و بحمدالله این حادثه به خیر گذشت و من بعد از آن، آمدم توی سنگر و خوابیدم تا غروب که بلند شدم و چند خبر خوب شنیدم که مهرداد گفت تانک‌هایمان انبار مهمات و سه تانک دشمن را زدند که آتش و انفجار آنها خیلی شدید بود. من هم که نگاه کردم، هنوز آتش آن معلوم بود. بعد نماز خواندم و بعد از آن یک مقدار خیلی کم، لوبیای کنسرو به عنوان شام خوردم و بعد از آن تا به حال کتاب می‌خواندم که کتاب را تمام کردم و آمدم سراغ نوشتن. من به علت خوابیدن عصر، حالا سر حال و خوابم نمی‌آید ولی مهرداد دارد کیسه‌ی خواب را آماده می‌کند که بخوابد و رادیو هم سرود می‌خواند، جلوتر از آن، سخنرانی استاد شهید مطهری بود که خیلی خوب بود. من هم فعلاً باید آماده خواب بشوم تا موقع پست نگهبانی که ساعت دو و ربع کم تا چهار است، بلند شوم. به امید نابودی مهاجمین به اسلام و کشور اسلامیمان به دست ما و پیروزی تمام مسلمین در همهٔ جبهه‌ها نوشته‌هایم را خاتمه می‌دهم والسلام بسم الله رب العالمین ۵۹/۱۰/۱۳ الآن ساعت در حدود ۹ صبح شنبه است. من باز به خواست پروردگار، دیروز را به سلامت گذراندم و همچنین دیگر برادران. وقتی صبح بیدار شدیم و نماز خواندم، رفتم در سنگر داریوش و حمزه و فوری پریدم روی آنها و آنها را زیر انداختم و با هم کُشتی گرفتیم. مقداری من بر آنها مسلط بودم ولی آنها چون که دو نفر بودند، مرا با زور به زیر انداختند و حسابی کتک زدند. داریوش خیلی به من مشت می‌زد که جماره هم آمد و یکی_دو مشت به من زد و همچنین مهرداد. ما حسابی گرم شده بودیم. به شوخی، همدیگر را می‌زدیم و در این مواقع که من زیر پای آنها بودم و داشتند مرا می‌زدند، ۳ عکس از ما گرفتند و برای اینکه آنها را به عنوان سند زدن من داشته باشند، گرفتند که بچه‌ها به شوخی می‌گفتند سند جنایت آمریکاست و بعد از صبحانه خوردن، من رفتم یکی دو مشت به داریوش زدم که داریوش دنبالم گذاشت و من کفشم را کندم و داخل شُل‌ها (گِل) شروع به دویدن کردم که پاهایم گِلی شدند و بعد از تمام شدن این جریان، آمدم پاهایم را شستم و آمدم داخل سنگر که کتاب بخوانم. ولی گفتیم اول این چیزها را بنویسم، بعد کتاب بخوانم و فعلاً نیز من دست از نوشتن برمی‌دارم و می‌خواهم کتاب بخوانم تا بعداً..... ⬅️ ادامه دارد... 📚 منبع کتاب:خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحات ۱۱۹_۱۱۳ 📝 مؤلفان:عادل شیرالی_نرگس شامحمدی 📍 انتشارات:قدرولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
۱۸ تیر ۱۴۰۳
◾️انالله واناالیه راجعون◾️ والده محترمه شهید عبدالخضیرهواهیان به فرزند شهیدش پیوست.
۱۸ تیر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۹ تیر ۱۴۰۳
🕊⚘️ شهید جعفر آلبو خنفرزاده آلبو خنفرزاده، جعفر،در دوازدهم مهر ۱۳۴۷ در بندر ماهشهر دیده به جهان گشود. پدرش مظلوم، کارگر کارخانه بود. تا پایان مقطع ابتدایی درس خواند. پیشه او بنایی بود. در ۱۳۶۳ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. آنگاه برای گذراندن سربازی به ارتش اعزام گردید و به کردستان رفت. او در نوزدهم تیر ۱۳۶۷ ، در بانه کردستان، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و پیکرش را در گلزار شهدای بندر ماهشهر به خاک سپردند (سن شهید: ۲۰ سال). 📚منبع: جلد سوم کتاب سرافرازان ابدی، صفحه ۱۴ 📝مؤلفان: عادل شیرالی_نرگس شامحمدی 📍 انتشارات:قدرولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
۱۹ تیر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۰ تیر ۱۴۰۳
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـــ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🌹   « سالروز آسمانی شدن شهید غلامرضا برزگری مبارک باد ».🇮🇷 تاریخ تولد : ۱۳۴۲/۱۰/۲ بندر ماهشهر تاریخ شهادت : ۱۳۶۰/۴/۲۰ محل شهادت : جاده آبادان_ ماهشهر 🌷 مزار شهید: ماهشهر 🌸 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
۲۰ تیر ۱۴۰۳
🕊⚘️ شهید غلامرضا برزگری برزگری، غلامرضا، فرزند حاتم، در دوم دی ماه ۱۳۴۲ ، در شهرستان ماهشهر متولد شد. شغل پدرش آزاد بود و در بندر ماهشهر سکونت داشت. او تا پایه دوم متوسطه درس خواند. در چهارم خردادماه ۱۳۵۹ ، به عضویت سپاه پاسداران بندر ماهشهر درآمد و با شروع جنگ تحمیلی، از طرف سپاه پاسداران، برای حضور در جبهه‌های نبرد علیه دشمن بعثی عراق، به منطقه عملیاتی جاده آبادان_بندر ماهشهر اعزام گردید. او در بیستم تیر ۱۳۶۰ در جاده آبادان بندر ماهشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید غلامرضا برزگری را به بندر ماهشهر منتقل کردند و در گلزار شهدای این شهر به خاک سپردند (سن شهید: ۱۸ سال). 📚منبع: جلد سوم کتاب سرافرازان ابدی، صفحه ۳۹ 📝مؤلفان: عادل شیرالی_نرگس شامحمدی 📍 انتشارات:قدرولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
۲۰ تیر ۱۴۰۳