eitaa logo
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
417 دنبال‌کننده
936 عکس
403 ویدیو
0 فایل
ارتباط با مدیر کانال : ۰۹۱۹۰۲۶۵۴۵۷ برای تبادل نظرات با ادمین ارتباط داشته باشید @ShahidGomnaam313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 اینجا صحنه انقلاب است.. و صحنه انتخاب.. گاهی باید تصمیم گرفت تا.. یک پا را برداشت، انتخاب با شماست پایی برای رفتن به عقب ، و پایی برای رسیدن به اوج عزت مردان پاک سرزمینم زخم‌ها را به جان خریدند تا زخمی بر جان‌مان ننشیند..! انتخاب امروز، صحنه قدردانی است از کسانی‌که راه را برای عزت ما هموار کردند. رای همه ما: "جبهه انقلاب و خط امام و رهبری" ¤ قدم‌هایتان در مسیر راه شهدا https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴۶ تیرماه سالروز ترور نافرجام رهبر معظم انقلاب در مسجد ابوذر ات مستدام رهبرم❤️ https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🌷"بسم رب شهداء"🌷 ⚘️رفیق آسمانی تولدت مبارک ⚘️   « سالروز تولد شهید حمید حیاتی مبارک باد »❤️ تاریخ تولد : ۱۳۳۵/۴/۷ محل تولد : روستای چم شعبان از توابع هندیجان 🌷 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🌷"بسم رب شهداء"🌷 ⚘️رفیق آسمانی تولدت مبارک ⚘️   « سالروز تولد شهید عبدالهادی قدیری مبارک باد »❤️ تاریخ تولد : ۱۳۳۹/۴/۷ محل تولد : اروند کنار 🌷 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🌷"بسم رب شهداء"🌷 ⚘️رفیق آسمانی تولدت مبارک ⚘️   « سالروز تولد شهید بهروز بابایی مبارک باد »❤️ تاریخ تولد : ۱۳۴۳/۴/۱ محل تولد : هندیجان 🌷 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و هفتم بِسم
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و هشتم بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم تمام آشنایان و دوستان از دیدنم خیلی خوشحال شدند. در این مدت،به همه جا سر زدم.حالا عصر سه شنبه است.مهدی ابوعلی،عبدالرسول حیاتی و احمد درویشیان از هندیجان آمده اند سربزنند. الآن مهدی پهلویم نشسته و روزنامه می خواند. از صبح تابِحال درگیری شدید توپخانه با توپخانه است.دیروز به محض ورودمان،دو فانتوم به دشمنان حمله کرد و آنها را بمباران کرد و صبح زود هم یک فانتوم دوباره به آنها حمله کرد که ما بسیار خوشحال شدیم.من باز سرگروه بچه‌ها شده ام که از اين بابت رضايت ندارم و بین چند نفر بچه‌ها اختلاف پيش آمده است و من را خیلی ناراحت کرده‌اند و هر طوری برایشان حرف می زنی، قانع نمی شوند. من خیلی خوشحال هستم که دوباره به جبهه بازگشته ام. داریوش شولیان نیز سنگر بغلیمان است. صحبت زیاد است، ولی به علت حال نداشتن برای نوشتن، نوشته هایم را قطع می کنم. به امید الله بسم الله رب المستضعفین ۵۹/۱۰/۱۰ عصر روز چهارشنبه ساعت حدود ۵ است و باران نَم نَمَک می بارد. باران از ظهر شروع شده تا بحال ادامه دارد. سنگر ما از نظر مقاومت تابحال خوب بوده است و من از صبح تابحال بیشتر در سنگر بوده ام و کتابی از دکتر سروش را می خواندم. اول صبح که چراغ کوچکی را که از خانه دایی ام برایم تهیه کرده، آوردم اينجا و به درد ما خیلی می خورد و هنگامی که آن را روشن کرده بودم و کتری را برای چای روی آن گذاشته بودم، من و مهرداد که در سنگر بودیم و با هم شوخی می کردیم، من به چراغ خوردم و آن افتاد. آب ها روی پتو ریخت و با نفت قاطی شد و پتو آتش گرفت و چراغ هم سر تا پایش آتش گرفت. فوری چراغ و پتو را بیرون انداختیم و حسابی آتش گرفته بود. مهرداد یه گونی می خواست آن را خاموش کند که گونی هم آتش گرفت. من رفتم بیرون و هر چه آب بود روی آن ریختم و بالاخره زورکی آن را خاموش کردیم. بعد از خاموش کردن، من و مهرداد به جون هم افتادیم و من به شوخی سر به سر مهرداد می گذاشتم که او عصبانی می شد. بعد چراغ را کمی رو به راه کردیم. ظهر بود که می خواستم نماز بخوانم، یکدفعه دشمن به طرف ما شلیک کرد که چند گلوله‌ی آنها نزدیک ما خورد و من با سر، شیرجه آمدم داخل سنگر، پاهایم بیرون بود و کمرم داخل سنگر و مهرداد حسابی می خندید. من بالاخره خودم را کشیدم داخل که بعد از تمام شدن تیراندازی، حسابی خنده ام گرفته بود از حالت خودم که چه جور با این سرعت پریدم داخل سنگر. ⬅️ ادامه دارد... 📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحات ۱۰۵_۱۰۱ 📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr