eitaa logo
خانواده چند فرزندی🇮🇷
6.7هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
745 ویدیو
88 فایل
#خانواده_چند_فرزندی یک مادر در حال یادگیری مشاور و تسهیل گر متولد ۶۷ و مادر چهار فرزند مزیات چالش ها و راهکارهای چند فرزندی خادم کودکان و نوجوانان در کانون پرورش فکری @asheri110
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا سلام برهمگی تواین چندروز خیلی فکرکردم که درمورد پذیرش آقایون چی بنویسم که بحث یا یا حتی 😅 نباشه... توپست قبل راجع به و وضعیت نامطلوب گفتم، خب میدونید رشته من تودانشگاه مقطع کارشناسی ارشد مطالعات زنان با گرایش حقوق خانواده هست... راستش این مسئله باور غلط و فرهنگ اشتباه هیچچچچ ربطی به دین واسلام و...نداره کمااینکه دوستمون مثال زدند که فامیلشون توایتالیا اگه اشتباه نکنم ، پدر بچه ها اصلا همکاری نمیکنه و پذیرش نداره... اتفاقا اسلام برای زنها خیلییییی حق وحقوق معنوی ومادی در نظر گرفته از خدمت به همسر که بهشت جزاشه و حق مادی اشم اجرت المثله ، از و گرفته که تمام گناهان مادر پاک میشه تا شیربهایی که برای زن در نظر گرفته در ازای شیردادن، بماند که بحث شیربها و موضوعیتش کلا دچار انحراف شده تو فرهنگ ما، بماند که جایگاه این حقوق مسلم به جایی رسیده که اگر زنی بخواد طلب کنه باید بحث از جدایی و....پیش بیاد، مرد مسلمان باید بدونه که اینها دین وبدهی ای هست که درمورد زنش بر گردنش هست و روز قیامت حتما ازش سوال میشه ، خلاصه نمیخوام بحثو جنجالی کنم فقط بدونید که ایراد از اسلام وجایگاه زنان دراسلام نیست چون اتفاقا اسلام تنها دینیه که انقدر به زنها بها داده ، ایراد از مسلمونی ماست، من ازاین بحث رد میشم و 👈جدا خواهش میکنم که زیر این پست این بحث رو ادامه ندید واگر خواستید بیشتر مطالعه کنید تو پی وی ازم بخواید بهتون کتاب معرفی کنم.👉 ازبحث حقوقی و شرعی وعرفی و...میگذرم، همسرم من هم مثل تو یک انسانم ، ظریفتر، توان محدود دارم، کم طاقت تر، اما ضعیف نیستم، من نیازبه حمایت تودارم، این بچه ها حاصل زندگی مشترک ماهستند و ماهردو نسبت به اینها مسئولیم... توبار مادی رو به دوش میکشی منهم چندمدل بار به دوش میکشم....رسیدگی به بچه ها ، رسیدگی فیزیکی ،معنوی ، جسمی و.... کار خونه، آشپزی، مریض داری، بچه به بغل آویزون،حتی اگر نمیتونی یابلد نیستی فیزیکی کمکم کنی، حمایتم کن.... من اگر بدونم که تو میدونی ودرک میکنی که من درچه شرایط سختی هستم، تو اگر یک جمله حمایت کننده به من بگی ، تمام این سختی ها برای من آسون و آسون تر میشه.... من هم مثل تو یک انسانم ، نمیخوام بابچه ها احساس اسارت کنم، نمیخوام ازپاره های جگرم احساس بیزاری کنم ، نه، من فقط کمی خودم رو میخوام...خود خودم....خودم که به حال خودم کمک کنم... کامنت اول http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9
ازنکات خوب کلاس دیروز چسبوندم آشپزخونه که یادمون باشه
بازی امروز ما آتیش بازی بود من سعی میکنم تو هرفصل از طبیعت اون فصل برای بازی ها الهام بگیرم و اینجوری باهم دنیارو قشنگتر ببینیم... قبلا که حیاط نداشتیم تو بالکن ازاین بازیا میکردیم و قبلترش که بالکنم نداشتیم تو حمام... سعی میکنم بجای اینکه دائما تذکر بدم یا بگم جیزه یا خطرناکه تو بازیهای سالم با نظارت خودم ، خودشون به این نتیجه برسند... اینجوری برای استقلال آماده تر میشند... همه چیز به خود ما برمیگرده، برای من محدودیت به معنای مانع پذیرفتنی نیست، همیشه لازم نیست اسباب بازی گرون بخریم یا جاهای لاکچری بریم تااسمش بشه بازی و تفریح... چهار پنجم اسباب بازی بچه های من ،هدیه هستش وگرنه من اعتقاددارم طبیعت و وسایل خونه به قدری قابلیت بازی دارند که اصلا نیازی به اسباب بازی صنعتی نیست .... من دائما بچه هامو تشویق میکنم به ریسک و تحرک وتجربه...ان شاءالله که مفید باشه برا آینده شون... تو دل این بازیها یه عالمه کشف و تجربه یادگیری هستش http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9
به نام خدا پسرم یکساله بود ، دراوج مریضی،ویروس اسهال و...جوری که حتی پوشک و شلوار و جوراب هم کفایت نمیکرد وباز زمین کثیف میشد...ومن، هرروز، باکوهی ازلباس که حتما هم باید بادست شسته میشد مواجه بودم،ازصبح تازمانیکه همسرم بیاند پیش بچه باشند همینجور تلنبار میشد...وقتی برای شستن لباسها میرفتم حال بدی داشتم و در همون حین متوجه شدم که فرزند دومم رو باردارم...خوشحال بودیم وشاکر ... خلاصه مادر بارداری که باید به بچه کوچکش شیر میداد،بغلش میکرد،مراقبت میکرد و هم مراقب جنینی که در وجودش بود... ازاینجا آغاز شد... لازم بود برای آزمایش،سونو وچکاپهای لازم، پسرم رو میسپردم ومیرفتم ... اما باید مدیریت میکردم...نمیشداورو ببرم چون بغل کردنش ضرربود ونه اونقدری بزرگ بود که مستقل باشه وبمونه،سعی میکردم اکثراوقات پیش پدرش بمونه تا آسیبی نبینه ازلحاظ روحی.... اما اگر گاهی لازم میشد که پیش مادرم یا مادرشوهرم بمونه حتما حتما ازش خداحافظی میکردم و هیچوقت با کلک و حواسشو پرت کن از پیشش نرفتم چون میدونستم که سن حساسی داره وتواین مرحله به وجود میاد...حتی گاهی ساکت بود ومشغول بازی و باخداحافظی من گریه میفتاد ومن یکربع کنارش میموندم تا آروم بشه...جوری که مادرم اعتراض میکرد که برا چی بچه رو متوجه کردی ؟مرض داری😅😅 آخرین هفته های بارداری ،بیشتر اوقات رو باپدرش سپری میکرد وعمدا این کاررو میکردیم که برای یکی دوروزی که میرم احساس ناامنی نکنه و پیش پدرش در آرامش باشه... آخرین هفته ها میگرفتمش در ،از مجله و کتابهایی که داشتم عکس داخل شکم مادر رو نشونش میدادم وهم عکس نوزادهای کوچولو رو ، وباهاش صحبت میکردم تا آماده ورود _فرزند_جدید و عضو جدید خانواده باشه ... روز آخر براش ساک بستم،لباسهای راحتی که دوست داشت ،پوشاک،شیشه،شیر،اسباب بازیهایی که دوست داشت و تنقلات مورد علاقه اش رو براش گذاشتم و باکلی سفارش به پدرش سپردم .... اینکه چجور ازشیر گرفتم و شیشه رو نمیپذیرفت،و بالاخره به نتیجه رسید رو توبحث میگم ان شاالله خلاصه مدیریت ازهمینجا شروع میشد،ازاینجایی که بچه اول ،کمترین آسیب رو ببینه و یااصلا آسیبی نبینه،ما با او دقیقا مثل یک انسان بالغ رفتار میکردیم و خداروشکر او خیلی خوب ،پذیرای خواهر کوچولوش بود قسمت اول تمام شد.ادامه درپستهای بعد... http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9
وقتی همه خوابند،کل خونه رو زیر و رو میکنی وشیشه بچه رو پیدا نمیکنی،مجبوری دست به همچین کارایی بزنی😅😅
هدایت شده از 💕 مادرانه 💕
معمولا رشد جسمی کودکان به غذا بستگی دارد، رشد هوشی و حرکتی کودکان به بازی بستگی دارد، رشد عواطف کودک به محبت والدین بستگی دارد، و در واقع رشد همه اینها به حال خوب #مادر بستگی داره. ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @madaranee
ادامه مطلب ... حالا فرزنددوم بدنیااومده...چیزی که من تصور میکردم باچیزی که الان میدیدم خیلی متفاوت بود،اونموقع من به یه بچه رسیدگی میکردم و اونی که باردار بودم نیاز بیرونی نداشت. 💐💐💐 حالا باید به دوتا بچه کوچک زیر دوسال رسیدگی میکردم،دوتا بچه رو پوشک کن دوتا بچه رو بخوابون،دوتابچه رو آروم کن ،بغل کن....خلاصه کارم دوبرابر شده بود. 🌹🌹🌹 ضمن اینکه باید مراقبت میکردم که یوقتی اولی به دومی آسیبی نزنه...خودم بچه رو بغلش میدادم و حساسیت بیجا اصلا به خرج نمیدادم... 🌱🌱 چیزی که تواین مرحله خیلی کمک کرد استفاده از ابزاربود...تاب ،ننو...یکی رو ،رو پام میذاشتم یکی ام تو یا ، و اونم تو اتاق میزاشتم که این یکی آسیبی نرسونه...البته میدونستم که اینم بچه اس وشاید دلش بخواد...یوقتایی ام اولی رو تو ننو یاتاب میزاشتم یوقتایی ام هر دورو...یوقتایی هم مسولیت تکون دادن رو میدادم به بزرگتره البته با نظارت و کنترل خودم تا حس مثبتی به بچه پیداکنه و نسبت به او مسئول باشه... 🐾🐾🐾🐾 یااینکه نوزاد رو شیرمیدادم آروغ میگرفتم میزاشتم رو پام و اولی رو صدا میکردم کنارم باهم بازی میکردیم. 🐣🐣🐣 یه چیزاساسی که تو این چندسال خیلی به من کمک کرد بود. 🐐🐐🐐 ،بزرگترین دستیار من بود.چون میدونستم بهترین ابزار ،برای توجه و به بچه ها بازیه . 🐒🐒🐒 با ،بازی به هرکدومشون میشد، و وقتی که هر بچه توجه لازم رو دریافت کنه ،دیگه اذیتی نداره. 🐥🐥🐥 بیشترین چیزی که منو تواین چندسال خسته میکرد ،رسیدگی فیزیکی به بچه ها بود،مثل تعویض پوشک،دستشویی بردن،تعویض لباس،مریض شدنشون ،کارهای خونه،غذا درست کردن،مهمون داری....که دیگه راه حل خاصی نداشت....من صبر میکردم همسرم ازسر کاربیاند،بچه کوچکترو به ایشون میسپردم و مشغول کارها میشدم‌...معمولا شام بیشتر میزاشتم تا برا نهار فردا بمونه... 🌷🌷🌷 البته جهت حفظ روحیه همسر جان سعی میکردم سالن و ورودی خونه تمیز باشه و لباس همگی مرتب و تمیز 😊😊😊 یه مطلب مهم دیگه اینکه تو ، بچه قبلی هنوز اونقدر بزرگ نشده و لازم رو یاد نگرفته...برای ارتباط گیری بابچه کوچکتر ممکنه از ، و اعمال شاقه 😉 دیگه استفاده کنه چون فکر میکنه باید از تمام اجزای بدنش برا ارتباط استفاده کنه. اینجا ما بجای اینکه سریع به بچه بزنیم باید روش صحیح رو یاد بدیم. http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9