eitaa logo
خانواده موفق
1.7هزار دنبال‌کننده
21.6هزار عکس
9.3هزار ویدیو
789 فایل
ارتباط با مدیر کانال : @adminkhanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 📜 ✍🏼از کنار صف نماز جماعت رد شدم دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته. رد شدم اما تو صف نرفته برگشتم آمدم رو به رویش نشستم. دستش را گرفتم و پیشانیش را بوسیدم. التماس دعا گرفتم و رفتم. انگار مردم تازه فهمیده بودند که حاج قاسم آمده حرم از لابه‌لای صف های نماز می‌آمدند پیش حاجی. آرام و مهربان میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار ضریح ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند زیارت کند وقت رفتن گفت: «آقای خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو شهید هستم. شما امانت برادر های من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «خدا شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود قاطی شهدا..... 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز @khanevadehmovafagh13
📚خاطره اے از حاج آقا قرائتے رفتم خونه پدر سه تا شهید، یه خرده احوالپرسی کردم. گفتم کجا وضو بگیرم؟ گفتش که دو سه تا پله باید بری پایین. رفتم وضو گرفتم، دیدم پیرمرد حوله آورده.🙂 گفتــ: حوله آوردم دستــ و صورتت رو خشک ڪنی. ☺️ گفتم: حدیثــ داریم اگر وضو گرفتید و [جای وضو رو] خشک نکنید، ثوابش سی برابره!😌 پدر سه تا شهید جواب داد: حدیث نداریم که اگر یه پیرمرد با درد پا براتــ حوله آورد خیطش نکن؟!😂 گفتم من علم دین دارم فهم دین ندارم.✋ @khanevadehmovafagh13
📖 🔹خانم دباغ روایت می‌کند: ‌‏وقتی غذای امام را داخل اتاق می‌بردم وارد اتاق که می‌شدم می‌دیدم قرآن را باز‌‎ ‌‏کرده‌اند و مشغول قرائت قرآن هستند مدتی این مسئله (کثرت قرائت قرآن) ذهنم را‌‎ ‌‏مشغول کرده بود تا اینکه روزی به امام عرض کردم: «حاج آقا شما سراپای وجودتان قرآن‌‎ ‌‏عملی است دیگر چرا اینقدر قرآن می‌خوانید؟» 🍃 امام مکثی کردند و فرمودند: «هر کس‌‎ ‌‏بخواهد از آدمیت سر در بیاورد و آدم بشود باید دائم قرآن بخواند.‌‏» 📝راوی: ‎مرضیه حدیدچی (دباغ)، پابه‌پای آفتاب، ج ۲، ص۱۵۷ رحمة‌الله‌عليه
✅هشت درس زندگی برای بیشتر که باید قبل از ۴۰ سالگی بیاموزیم! ✅مواردی که مطرح میشود همگی کسانی است که به میانسالی رسیده‌اند و آن‌ها را با ما در میان گذاشته‌اند: 👈۱. چیزی به نام خیلی یا خیلی وجود ندارد. 👈۲. شرایط شما در زمان از آن چه که فکر می‌کنید، مهم‌تر است. 👈۳. بهتر است به جای جمع کردن چیزها، بسازید. 👈۴. چیزهای کم‌ اهمیت همیشه همان چیزهای بزرگ پراهمیت زندگی شما هستند. 👈۵. هر لحظه از سلامتی فیزیکی و پوست بدن خود، بیشتر از چیزی که دیگران به شما می‌گویند اهمیت دارد. 👈۶. بهترین زمان برای تحقق اکنون است. 👈۷. هیچ کسی برای شما از خودتان و زندگی‌تان نخواهد آمد. 👈۸. هر شخصی برقراری ارتباط دوستانه با شما نیست (و بالعکس). @khanevadehmovafagh13
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ببینید | امام خمینی(ره) از شجاعت آیت‌الله هنگام تهدید نظامی دشمن 🗓 ۱۰ آذر، سالروز شهادت آیت الله 🕊شادی روح بلندش صلوات
‍ 🧡 راهکارهایی که ا رو تقویت می‌کند: 💚ما چند تا فعالیت بهتون می‌خوایم معرفی کنیم که این‌ها خیلی کمک می‌کنه که شما صداقت رو تو خودتون تقویت کنید. 🤍 یکیش بازیه برای اکثر ما تو زندگی موقعیت‌های پیش اومده که ترجیح دادیم دروغ بگیم یکی از موقعیت‌ها رو که تو اون دروغ بزرگی گفتید و لو رفتید رو به یاد بیارید بعد به این پرسش‌ها پاسخ بدهید. 🤎 راستگویی یا مسئله‌ای است فرد یا افرادی که به او یا آنها دروغ گفتم دروغی که گفتم چی بوده ؟ 🤍وقتی لو رفته چیکار کردید؟ 💛موقعیت دوم شما به کدوم فرد یا افراد آسیب رسونده و چگونه ؟ 💚 فردی که باعث آسیب و ناراحتی شدید کی بوده ؟ 💙نمونه‌ای از نحوه به اون فرد را بیان کنید تو این موقعیت مورد نظر رفتارتون به خودتون چه آسیبی رسونده ؟ 💛توی اون موقعیت چه احساساتی رو تجربه کردید و چطور با این احساسات کنار اومدید ؟ 💜 🧡 احساستون اون موقع چی بود؟ 💙 شیوه کنار اومدن با احساساتتون چه جوری بود؟ توی اون موقعیت مذکور چه مانع یا موانعی باعث بی‌صداقتیتون شد. ❤️ فرض کنید که توی یه موقعیت مورد نظر یه عملکرد داشتید آیا اون صداقته برای شما و دیگران پیامد مثبتی هم داشت؟ اگر نه چرا ؟ اگه بله چه پیامدهایی ممکن بوده که داشته باشد؟ 🤍 اگه تو یه موقعیت آنچنانی دوباره قرار بگیری بازم میگی ؟چرا؟ 🧡 اگه بازهم تو چنین موقعیتی قرار بگیری چه اقداماتی تو همون لحظه که ممکنه راستگوییت رو بیشتر کنه انجام میدی؟ @khanevadehmovafagh13
🔰 | روایت آیت‌الله خامنه‌ای از روز اول مدرسه 📝 «روز اوّلی که ما را به بردند، روز خوبی بود؛ روز شلوغی بود. بچه‌ها بازی میکردند، ما هم بازی میکردیم. اتاق ما کلاس بسیار بزرگی بود - باز به چشم آن وقتِ کودکی من - و عدّه بچه‌های کلاس اوّل، زیاد بودند. حالا که فکر میکنم، شاید سی نفر، چهل نفر، بچه‌های بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقی بود... مدیر دبستان ما آقای «تدّین» بود... من در زمان ریاست جمهوریم ارتباطات زیادی با او داشتم. مشهد که میرفتم به دیدن ما می‌آمد... عدّه‌ای از معلّمین را یادم است؛ بله، تا کلاس ششم - دوره دبستان - خیلی از معلّمین را دورادور میشناختم.» ۱۳۷۶/۱۱/۱۴ + به مناسبت آغاز سال تحصیلیِ جدید