eitaa logo
🌷خانه ی سبزآبی🌷
2.1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
آیدی فقط جهت سفارش تبلیغات/ تبادل نداریم/ مزاحم مسدود خواهد شد @Raha_1975
مشاهده در ایتا
دانلود
_فلانی جراح بسیار عالی ومتبحری است... _استادمون خیلی باسواده... _دبیرریاضیمون خیلی خوب تدریس میکنه... _کارمهندسش حرف نداره... _دست فرمونش خیلی خوبه... وهزار جمله مثبت دیگر در مورد یک سوم شخص مفرد اکثر افرادی که این جملات را میشنوند .فورا در ذهن انها یک فرد مذکر تداعی میشود!! این نوع نگاه یک نگاه جنسیتی ودر واقع یک نوع بیماری است که از دیدگاه روانشناسان سکسیسم نامیده میشود!! نگاهی که متاسفانه در جامعه مثلا متمدن ما بسیار رواج دارد.. ای کاش یاد بگیریم نگاه جنسیتی را بسته وفقط بگوییم.:خوب, خوب است و بد, بد.... دلیل این نوع نگرش برمیگردد به گذشته های دور.آن زمان که میخواستند زن را خانه نشین کنند و بر سرش بکوبند .تا بتوانند تسلط بیشتری بر او داشته باشند...انقدر این طرز تفکرجلو رفت که شد باور اکثریت جامعه جنسی زده ما!! این شدکه اعتماد به نفس بعضی دختران سرزمینم پایین آمد وتاانجا پیش رفت که برای اثبات هویت خود راه را به خطا رفته وشدعروسک خیابانی!! ودیگر دیده نشدندبانوان متخصص همین اب وخاک . زن متخصص باید ابتدا تخصصش را ثابت کند ودر این راه سالهای زیادی بگذراند.با افکار پوسیده ,جاه طلبی ,نادانی و بیسوادی بعضی مدیران نابخرد ونالایق, همانهایی که روزگاری شاگرد تنبلهای مدارس بودند بجنگد.همانهایی که به این نوع نگاهها به علت کمبود اعتماد به نفس در خود دامن میزنند . ودر اخر پس از سالها تلاش بی وقفه وطاقت فرسا زن متخصص خسته وناامید خود را بازنشست می کند وبرای همیشه از کار کناره گیری میکند !! دخترکان دبیرستانی ای که پشت میزونیمکت های مدرسه شیفته اینندکه دبیرمرد داشته باشند.مربی مرد به انها آموزش رانندگی بدهد.بهنگام بیماری به سراغ پزشک مرد میروند.در دانشگاه استاد مرد را ترجیح میدهند و...خود قربانی قریب همین طرز تفکرجنسیتی یا سکسیسم میشوند. بیایید به دخترانمان از کودکی اعتماد به نفس هدیه کنیم. به انها بباورانیم که هوش تو با برادرت هیچ فرقی ندارد.هردو ازیک پدرومادر زاده شده اید.شرک نورزیم و عدالت خدا را زیر سئوال نبریم!! 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
در زندگی باید گاهی بعضی وسایل را کنار گذاشت تا بقیه چیزها دیده شوند و گاهی... باید بعضی افراد را گم کرد تا خودِ خودمان را پیدا کنیم.... ....در سکوت خیلی ها گم میشوند ...... 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
داستانک👌 کباب قورباغه‼️ سالها پیش خیلی قدیم ندیما یه عروس خیلی بدجنس موذی با مادر شوهر پیرش توی یه خونه زندگی میکردند.پسر صبح میرفت سر کار و عصر ازهمه جا بی خبر برمیگشت عروس اصلا به مادرشوهرش محبت نمیکرد . باهاش حرف نمیزد و حتی صداش هم نمیکرد.فقط بی محلی میکرد و با بچه های خودش مشغول بود.جلوی شوهرش یه جور رفتار میکرد و پشت سرش یه جور دیگه. القصه ...از اونجاییکه مادر شوهر پیرش نابینا بود و چیزی نمی دید عروس خانوم به جای کباب گوشت قورباغه ها رو سیخ میزد ,کباب میکرد و به مادرشوهرش میداد.هر چی مادر میگفت آخه این چیه؟مزه گوشت نمیده !مثل قورباغه میمونه.عروس توجهی نمی کرد و میگفت کبابه, بخور.....و چون مادر از پسرش خیلی می‌ترسید.عروس بهش میگفت صبر کن تا پسرت بیاد! تا اینکه عروس قصه ما صاحب یه عروس خوب , مهربون و ساده ی بی شیله پیله شد اینقدر خوب بود و بی دریغ محبت میکرد که مادر شوهر فکر میکرد عروسش کاسه ای زیر نیم کاسه داره و حتما کلکی تو کارشه که اینقدر محبت میکنه.هر روز یه بهونه میگرفت و ایرادشو در می آورد و به عروس بینوا طعنه و کنایه میزد.به اونم بی محلی میکرد.ولی جلوی پسرش ازش تعریف میداد و وانمود میکرد که دوستش داره. دل عروس از دستش خون بود و شکسته ولی صبوری میکرد و چیزی بهش نمیگفت..کاری هم نمی تونست بکنه.حتی براش گوشت کباب میکرد و بهش میداد تا شاید بتونه دل شو به دست بیاره تا کمتر اذیتش کنه.ولی مادر شوهرش هر بار که کباب گوشت میخورد همش میگفت این کبابا چرا طعم قورباغه میده؟!! نتیجه اخلاقی👈 هر چه کُنی به خود کُنی 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
داستانک👌 در روزگاران قدیم در جنوب کشور مرسوم بود که مردها و پسران خانواده به کویت میرفتند و در آنجا کار میکردند و دستمزد خوبی می‌گرفتند.با اینکه کار در کویت سخت و طاقت فرسا بود ولی چون درامد خوبی داشت خیلیا ازش استقبال میکردند و پولها رو برای خانواده شان می‌فرستادند تا برایشان خانه و زمین بخرند.بعد از چند سال کار و پول جمع کردن به شهر و دیار خودشون برمی گشتند. دو تا برادر که هر دو ازدواج کرده بودند و اول زندگی شون بود هم تصمیم گرفتند به کویت برن یکی از زنها هر چه که شوهرش می‌فرستاد جمع میکرد و باهاش وسایل زندگی و رفاه خانواده تهیه میکرد.به خونه و زندگی می‌رسید و به خودش سختی میداد تا روز به روز شکسته تر شد و زیبایی شو از دست داد ولی عروس دیگه اصلا به خونه و زندگی رسیدگی نمی‌کرد و فکر جمع کردن زندگی و خونه و امکانات نبود.حتی به نظافت منزل هم نمی رسید.فقط به خودش می‌رسید و استراحت میکرد.غصه نمی‌خورد و لباسهای گرون میخرید و میپوشید . خوب میخورد و خوب می‌گشت و به فکر هیچ چیز دیگه ای نبود.صبح تا شب هم در حال حرف زدن با مادر و خواهراش بود. خلاصه بعد از چندین سال این دو برادر برگشتند برادرها به خونه رفتند و با دیدن همسراشون هر کدوم یه چیزی بهشون گفتند اونی که خونه ی درست و حسابی ای نداشت ولی زنش خوب به خودش رسیده بود گفت به به چه جمالی؟چه بَری چه رویی؟ آفرین عزیزم چقدر خوشگل شدی؟ کار خوبی کردی تو این مدت که من نبودم به خودت رسیدی اونی که همسرش زندگی جمع کرده بود و به خودش زیاد رسیدگی نکرده بود گفت: چه خونه ی قشنگی! چقدر تمیز و کامله! حالا اگه بخوام تف بندازم جایی پیدا نمیشه جز صورت تو!؟😳🤔 نتیجه اخلاقی👈 خانما اعتدال داشته باشید اگر فکر زار و زندگی هستید خیلی خوبه ولی خودتونو فراموش نکنید 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
راستی🤔 🔹چطوری شد که وقتی به یکی میگی هلو🍑 خوشش میاد ولی بگی گلابی🍐 بدش میاد؟!🤔 🔹چطوری شد که اسم مرجان خوب شد ولی جلبگ بد؟!🤔 🔹چطوری شد که به یکی بگی بشین بَده ولی بگی بفرمایید خوبه؟!🤔 🔹چطوری شد که بگی غلط کردی بده ولی اگه بگی اشتباه کردی بد نیست؟!🤔 🔹چطوری شد که به یه بگی نفهمیدی بَده ولی اگر بگی متوجه نشدی بد نیست؟!🤔 🔹چطوری شد به یکی بگی تو, خوبیت نداره ولی اگه بگی شما یا جنابعالی خوبه؟!🤔 🔹چطوری شد که اگه بگی حرفی ندارم جالب نیست ولی اگه بگی عرضی نیست خوبه؟!🤔 🔹چطوری شد که اگه بگی دلم برات یه ذره شده خوبه ولی اگه بگی قهر کردی یا ما رو نمی بینی خوشی, تلخه! 🔹چطوری شد که بگی زنم یا بچه ها🤔 بده ولی اگه بگی عیال زیاد بد نیست و اگه بگی خانومم یا همسرم خوبه 🤔 🔹چطوری شدکه اگه اسم یکی رو با آقا و خانم صدا بزنی رسمی و با احترامه و اگه با جون و عزیزم وگلم صدا بزنی با کلاس و صمیمیه ولی اگر خالی خالی صدا بزنی بهت میگه کشمشم دم داره ها!🤔 اینا رو میگن تفاوتهای فرهنگی و زبانی.... توی معاشرتها و وصلت هاتون تفاوتهای فرهنگی رو جدی بگیرید 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
هر اتومبیلی یه شیشه ی بزرگ جلوی چشمای راننده داره ,دو تا آینه بغل و یه آینه کوچولو برای دیدن عقب! زندگی مثل رانندگی میمونه.یه راننده ماهر بیشترین نگاهش به جلوست برای در نوردیدن مسیر گاهی بغلارو نگاه میکنه تا به اتومبیلهای دیگه برخورد نکنه و هر از گاهی یه نگاه گذرا به عقب تا حواسش باشه اون دور دستا چه خبره... فکر کردن به گذشته ها فقط در حدی باید باشه که عبرت بگیریم که نکنه دوباره فریب آدمای مزور رو بخوریم..همین..نه اینکه همیشه دنده عقب بزنیم! 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
مدیریت محبت👌❤️ محبت نیز مثل بقیه چیزها احتیاج به مدیریت دارد.مدیریت زمان و مکان میخواهد.وقت شناسی میخواهد.اینکه میگویند هر چیزی وقتش قشنگ است یک واقعیت محض است. زمانیکه باید باشیم نیستیم . باید بپرسیم نمی‌پرسیم باید نپرسیم می‌پرسیم.باید سکوت کنیم، نمیکنیم و وقتی باید کلی حرف بزنیم و بگوییم و بخندیم اینکار را نمیکنیم.زمانیکه منت می گذاریم و با کنایه حرف میزنیم .وقتی باید توجه کنیم و نمیکنیم.وقتی باید محترم بشماریم ونمیشماریم .وقتی باید بزرگ بشماریم، کوچک می‌پنداریم و وقتی باید بگذریم و فراموش کنیم ،نمیکنیم.وقتی باید خوشمان بیاید، نمی آید و وقتی باید بدمان نیاید, می آید. وقتی باید بشنویم و نشنیده میگیریم . وقتی باید نشنیده بگیریم ,بوق میکنیم.وقتی باید همدل , همراه و همفکر باشیم ,دریغ میکنیم یا اصلا بلد نیستیم که چگونه میتوان اینگونه بود .وقتی باید بزرگی کنیم ,نمیکنیم.وقتی باید درک کنیم و نمیکنیم.وقتی محبوبیت و مقبولیت دیگران بی معنی است .وقتی عقیده و رای دیگران بی ارزش است.وقتی توقع بازگشت و جبران خوبیها را به شکل دلخواهمان داریم. وقتی درگیر قید و بند وتعصب و رسم و رسوم و چیزهایی که به نام آبرو داری به خوردمان داده اند ، هستیم .وقتی خود را عقل کل میدانیم,خودبینیم و در هر فرصتی فکر پند و اندرز دیگران هستیم.وقتی اعتماد نمی کنیم و معتمد نیستیم .وقتی ایراد گیر و بهانه جو هستیم .وقتی مرهم نیستیم,امن نیستیم.وقتی قدردان وجود کوچکترها ,نظراتشان , عملکردشان نیستیم وخود رأییم؛ هر چقدر هم که پول خرج کنیم, هیچ چیز تغییر نمیکند فقط خود را فریب داده ایم! قلب‌های عزیزانمان را سیراب کنیم نه فقط شکم هایشان را !🤔 دوست داشتنی بودن شانسی نیست! 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
دلنوشته هایم را نگهدار کنج دلت گوشه ذهنت لای دفتر خاطراتت کنار دلنوشته های دیگر شاید... روزی روزگاری.... حرف دلت شد!! 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
این را اول برای خودم می‌گویم بعد برای شما از روی تجربه ام میگویم از آن چیزهایی که دیده ام و شنیده ام و خوانده ام میگویم برای روزهایی که اگر پیری را تجربه کردیم میگویم یادمان نرود که.... فرزندان ما از ما خسته نخواهند شد مگر در یک صورت ! اگر ما پیرهای ناشُکر ،غرغرو،بی حوصله ،نا آرام ، بد اخلاق و ناراضی ای باشیم قطعا از ما خسته خواهند شد.... 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
گاهی فقط گاهی حقیقت آنقدر سخت پنهان است که به صلاح خود می‌پنداری کتمانش کنی آنقدر صغری کبری میچینی که نقضش کنی.چون ته دلت آرام نمی گیرد.حقیقت قلقلکت میدهد.میفهمم تو را ! چرا که اگر قبول کنی, حقیقت برایت تلخ میچشاند ,هزینه دارد,طرد شدن دارد,تاوان دارد,تاوان مسئولیت و آزمایشت را.... گاهی باید مال بدهی,گاهی جان و گاهی آبرو. گاهی باید از دست بدهی کسان و دوستان و خویشانت را که نکند ایمانت را داده باشی شیرین ترینهایت را باید بدهی تا ثابت کنی که ثابت قدمی تا روزیکه شیرین تر از شیرین را بیابی......... اللهم عجل لولیک الفرج 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
پدرها پیامبرانِ بزرگ رحمتند پیامبرانِ مکتب عشق , محبت و دوستی اگر میخواهید با آنها بیعت کنید به سراغ زنانشان بروید زنها قران ناطق مکتب مردهایند مردها اینگونه خوشحالتر و راضی ترند! 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
اسراف نکنیم قدیم ترها کلماتی مثل عزیزم,جانم,عشقم,قربونت برم و فدات بشم مخصوص عزیزترین ها بود.همانهایی که واقعا جانمان بودند.عزیزمان بودند.عشقمان بودند و واقعا اگر لازم میشد جانمان را هم برایشان فدا میکردیم همه ی عزیزم ها واقعی بود .همه ی جانم ها از ته جان برمیامد و برجان مینشست.دلمان به همین جانمها خوش بود .به همین قربونت برمها! لاجرم هر چه از دل براید بر دل نشیند عزیزم وجانم برای هر کس و ناکسی خرج نمی شد. برای هر کسی نوشته نمی شد و هرکسی لایق این حرفها نبود.به هر کس هم که گفته میشد کل دلخوشی اش بود.به دلش میچسبید.به عمق جان و خونش فرو میرفت.دلگرمش میکرد به زندگی, به ماندن, به درس, به کار وبه هر چه که دوست داشتی دلگرم باشد. تعریفها راستکی بود.اگر از زیبایی ات تعریف میکردند واقعی بود.اگر از قد وبالایت تعریف میکردند واقعی بود .اگر از فلان خصلتت تعریف میکردند واقعی بود. اصلا تعریفی ها را تعریف میکردیم و تعریف نکردنی ها را تعریف نمی کردیم..ولی حالا توی هر دست نوشته و هر کلامی دهها عزیزم و عشقم و جانم میبینی..غیر واقعی و دل نچسب وتو خالی..بی ریشه و بی اصالت.مزورانه و ریا کارانه بعضااز روی خالی نبودن عریضه! ولی آدم حس دارد ,میفهمد. کدام عزیز جان رقیق است و کدام قربونت برم غلیظ و پررنگ مثل چای داخل فنجان! افراط که کنیم اسراف است تفریط هم که بکنی بی عاطفگییست.پس چه کار کنیم که نه سیخ بسوزد و نه کباب؟! از عزیزانمان همانهایی که جگر گوشه مان هستند مضایقه نکنیم وتا میتوانیم بدون رودربایستی و خجالت عزیزم و جانم و عشقم نثار کنیم تا سیراب شوند تا با یک عزیزم و جانم بیگانه دست و پای خود را گم نکنند ولی برای دورترها فقط اسائه ادب نکنیم کافیست.! بگذاریم هر کس تکلیف خودش را بداند.دلش خوش بشود یا نشود؟بماند یا نماند؟دوستمان داشته باشد یا نداشته باشد؟ کلمات جان دارند,روح دارند,حرمت دارند.لوثشان نکنیم درست و به جا مصرفشان کنیم 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
مهربونی و محبت باید به جا به اندازه و متناسب با روحیات و خلقیات هر فرد خرج بشه وگرنه مثل کسی میمونه که بره بازار و پولشو توی هر مغازه ای با هر جنسی که جلوی چشمش میاد حروم کنه! کدوم آدم عاقل چنین کاری رو میکنه؟! خدا از ما بیشتر عقلانیت میخواد به خاطر همینه گفتند دشمن دانا به از دوست نادان 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
هدایت شده از 🌷خانه ی سبزآبی🌷
🍀داستانک هیس...فقط هیس... خانوم جون خدابیامرز میگفت:ننه جون شوهرتو قایم کن! تو دلم میخندیدم به حرفاش... گفتم آخه یعنی چی ؟! مگه شوهر رو هم قایم میکنن؟مگه شکلاته؟! یا شایدم جواهره؟ میگفت :ننه جون, از جواهرم با ارزشتره.چی میدونید شماها آخه از قدر و قیمت همدم؟چیه آخه عکس بغل بغلتونو می‌ذارین این ور اونور؟! تو گوشی هاتون, تو قاب عکس روی دیوار خونتون.آخه نمیگین چشم میخورین؟نمیگین دعوا میشه؟جدایی میفته؟ گفتم آخه خانوم جون عکس توی گوشی هامون چه ربطی به جدایی داره؟! میگفت شما جوونا این چیزا رو نمیدونین تقصیرم ندارین,کسی بهتون نگفته,یادتون ندادن,دنیا دیده نیستین ,خامین.پس تو این مدرسه و دانشگاهها چی یادتون میدن؟ شوهرو باید قایم کرد! نباس بشینین پیش این و اون ازش تعریف بدین.هی بگین اینو برام خرید,اینکارو برام کرد اینکارو کرد.آقامون اینجور میگه اونجور میکنه,چشم میخوره,آه پشت زندگی تون میاد...به هوس میفتن مردم,دلشون میخواد.میرن تو فکر.تو دلشون مقایسه میکنن شوهرشونو با شوهر شما.یادشون میره شوهر خودشونم خوبی هایی داره, بعدش جر و بحث میشه بینشون ,دعوا میشه.بین شمام دعوا میشه ! گفتم: چرا خانوم جون؟!یعنی هم اونجا دعوا میشه هم اینجا؟! گفت آره دیگه... وقتی شما زنا یه چیزی میگین طرفتونم واسه اینکه کم نیاره دو تا چیزدیگه ازشوهرش میگه.بعد چی میشه؟ شمام میری تو فکر ,خوبیهای شوهرت یادت مدیره,مقایسه میکنی....خب اینجا هم دعوا میشه... خندم گرفت... گفتم پس چیکار کنیم خانوم جون؟! یادش بخیر... انگشت سبابه شو که می لرزید گذاشت رو بینیش و آروم گفت: فقط هیس...هیچی نگین...زندگی تونو بکنین...خوشبخت بشی دخترم بعدش چایی مو عوض کرد گذاشت جلومو گفت ازبس سئوال پیچم کردی چاییت سرد شد ننه.بخور ننه.. هنوز صدای خانوم جون توی گوشمه.....فقط هیس...... ✍ 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
هدایت شده از 🌷خانه ی سبزآبی🌷
⛔️⛔️درد و دل ممنوع❗️⛔️⛔️ 80 درصد افرادی که با آنها درد ودل میکنیم ما را درک نمیکنند و 20 در صد بقیه از شنیدن دردهای ما شاد میشوند! تا آنجا که میتوانیم با کسی درد و دل نکنیم.چون ما نمیتوانیم همه ابعاد قضیه را آنطور که هست بازگو کنیم.فقط بخشی که قابل گفتن است را بیان میکنیم! همان بخشهای باور پذیرتر نه آنهایی که باورشان و درکشان برای اکثر افراد سخت و یا حتی غیر ممکن است! چون هر کس درد خودش را دارد مخصوصِ خودِ خودش خود را بی جهت در معرض قضاوتهای منفی دیگران قرار ندهیم 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
اسراف نکنیم قدیم ترها کلماتی مثل عزیزم,جانم,عشقم,قربونت برم و فدات بشم مخصوص عزیزترین ها بود.همانهایی که واقعا جانمان بودند.عزیزمان بودند.عشقمان بودند و واقعا اگر لازم میشد جانمان را هم برایشان فدا میکردیم همه ی عزیزم ها واقعی بود .همه ی جانم ها از ته جان برمیامد و برجان مینشست.دلمان به همین جانمها خوش بود .به همین قربونت برمها! لاجرم هر چه از دل براید بر دل نشیند عزیزم وجانم برای هر کس و ناکسی خرج نمی شد. برای هر کسی نوشته نمی شد و هرکسی لایق این حرفها نبود.به هر کس هم که گفته میشد کل دلخوشی اش بود.به دلش میچسبید.به عمق جان و خونش فرو میرفت.دلگرمش میکرد به زندگی, به ماندن, به درس, به کار وبه هر چه که دوست داشتی دلگرم باشد. تعریفها راستکی بود.اگر از زیبایی ات تعریف میکردند واقعی بود.اگر از قد وبالایت تعریف میکردند واقعی بود .اگر از فلان خصلتت تعریف میکردند واقعی بود. اصلا تعریفی ها را تعریف میکردیم و تعریف نکردنی ها را تعریف نمی کردیم..ولی حالا توی هر دست نوشته و هر کلامی دهها عزیزم و عشقم و جانم میبینی..غیر واقعی و دل نچسب وتو خالی..بی ریشه و بی اصالت.مزورانه و ریا کارانه بعضااز روی خالی نبودن عریضه! ولی آدم حس دارد ,میفهمد. کدام عزیز جان رقیق است و کدام قربونت برم غلیظ و پررنگ مثل چای داخل فنجان! افراط که کنیم اسراف است تفریط هم که بکنی بی عاطفگییست.پس چه کار کنیم که نه سیخ بسوزد و نه کباب؟! از عزیزانمان همانهایی که جگر گوشه مان هستند مضایقه نکنیم وتا میتوانیم بدون رودربایستی و خجالت عزیزم و جانم و عشقم نثار کنیم تا سیراب شوند تا با یک عزیزم و جانم بیگانه دست و پای خود را گم نکنند ولی برای دورترها فقط اسائه ادب نکنیم کافیست.! بگذاریم هر کس تکلیف خودش را بداند.دلش خوش بشود یا نشود؟بماند یا نماند؟دوستمان داشته باشد یا نداشته باشد؟ کلمات جان دارند,روح دارند,حرمت دارند.لوثشان نکنیم درست و به جا مصرفشان کنیم 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
بالاخره یک روزی ,یک وقتی ,یک جایی آدمیزاد به نقطه ای از زندگی میرسد که دیگر با هیچ احدی درد و دل نمیکند,گلایه نمیکند, نه دلبستگی به چیزی دارد و نه وابستگی ,خواسته و توقعی هم ندارد حتی از خودش.. دلش میخواهد که دیگر هیچ نخواهد مگر جرعه ای سکوت از خودِ خودش... یکی زودتر به این مرحله از زندگی میرسد و یکی خیلی دیرتر مهم نیست کیِ و چه وقت به این نقطه برسیم مهم این است که مطمئن شویم که تنها راه آرامش همین است 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
هدایت شده از 🌷خانه ی سبزآبی🌷
داستانک👌 در روزگاران قدیم در جنوب کشور مرسوم بود که مردها و پسران خانواده به کویت میرفتند و در آنجا کار میکردند و دستمزد خوبی می‌گرفتند.با اینکه کار در کویت سخت و طاقت فرسا بود ولی چون درامد خوبی داشت خیلیا ازش استقبال میکردند و پولها رو برای خانواده شان می‌فرستادند تا برایشان خانه و زمین بخرند.بعد از چند سال کار و پول جمع کردن به شهر و دیار خودشون برمی گشتند. دو تا برادر که هر دو ازدواج کرده بودند و اول زندگی شون بود هم تصمیم گرفتند به کویت برن یکی از زنها هر چه که شوهرش می‌فرستاد جمع میکرد و باهاش وسایل زندگی و رفاه خانواده تهیه میکرد.به خونه و زندگی می‌رسید و به خودش سختی میداد تا روز به روز شکسته تر شد و زیبایی شو از دست داد ولی عروس دیگه اصلا به خونه و زندگی رسیدگی نمی‌کرد و فکر جمع کردن زندگی و خونه و امکانات نبود.حتی به نظافت منزل هم نمی رسید.فقط به خودش می‌رسید و استراحت میکرد.غصه نمی‌خورد و لباسهای گرون میخرید و میپوشید . خوب میخورد و خوب می‌گشت و به فکر هیچ چیز دیگه ای نبود.صبح تا شب هم در حال حرف زدن با مادر و خواهراش بود. خلاصه بعد از چندین سال این دو برادر برگشتند برادرها به خونه رفتند و با دیدن همسراشون هر کدوم یه چیزی بهشون گفتند اونی که خونه ی درست و حسابی ای نداشت ولی زنش خوب به خودش رسیده بود گفت به به چه جمالی؟چه بَری چه رویی؟ آفرین عزیزم چقدر خوشگل شدی؟ کار خوبی کردی تو این مدت که من نبودم به خودت رسیدی اونی که همسرش زندگی جمع کرده بود و به خودش زیاد رسیدگی نکرده بود گفت: چه خونه ی قشنگی! چقدر تمیز و کامله! حالا اگه بخوام تف بندازم جایی پیدا نمیشه جز صورت تو!؟😳🤔 نتیجه اخلاقی👈 خانما اعتدال داشته باشید اگر فکر زار و زندگی هستید خیلی خوبه ولی خودتونو فراموش نکنید 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
هدایت شده از 🌷خانه ی سبزآبی🌷
داستانک👌 کباب قورباغه‼️ سالها پیش خیلی قدیم ندیما یه عروس خیلی بدجنس موذی با مادر شوهر پیرش توی یه خونه زندگی میکردند.پسر صبح میرفت سر کار و عصر ازهمه جا بی خبر برمیگشت عروس اصلا به مادرشوهرش محبت نمیکرد . باهاش حرف نمیزد و حتی صداش هم نمیکرد.فقط بی محلی میکرد و با بچه های خودش مشغول بود.جلوی شوهرش یه جور رفتار میکرد و پشت سرش یه جور دیگه. القصه ...از اونجاییکه مادر شوهر پیرش نابینا بود و چیزی نمی دید عروس خانوم به جای کباب گوشت قورباغه ها رو سیخ میزد ,کباب میکرد و به مادرشوهرش میداد.هر چی مادر میگفت آخه این چیه؟مزه گوشت نمیده !مثل قورباغه میمونه.عروس توجهی نمی کرد و میگفت کبابه, بخور.....و چون مادر از پسرش خیلی می‌ترسید.عروس بهش میگفت صبر کن تا پسرت بیاد! تا اینکه عروس قصه ما صاحب یه عروس خوب , مهربون و ساده ی بی شیله پیله شد اینقدر خوب بود و بی دریغ محبت میکرد که مادر شوهر فکر میکرد عروسش کاسه ای زیر نیم کاسه داره و حتما کلکی تو کارشه که اینقدر محبت میکنه.هر روز یه بهونه میگرفت و ایرادشو در می آورد و به عروس بینوا طعنه و کنایه میزد.به اونم بی محلی میکرد.ولی جلوی پسرش ازش تعریف میداد و وانمود میکرد که دوستش داره. دل عروس از دستش خون بود و شکسته ولی صبوری میکرد و چیزی بهش نمیگفت..کاری هم نمی تونست بکنه.حتی براش گوشت کباب میکرد و بهش میداد تا شاید بتونه دل شو به دست بیاره تا کمتر اذیتش کنه.ولی مادر شوهرش هر بار که کباب گوشت میخورد همش میگفت این کبابا چرا طعم قورباغه میده؟!! نتیجه اخلاقی👈 هر چه کُنی به خود کُنی 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
دلم.... دلم هوای تو را کرده است کی می آیی؟ به مهر توام انتظار جوانه زد ,ولی خشکید! صدای آمدنت که آمد چشمه ی چشمم فواره زد,گلی رویید جانا,کی می آیی؟ تمام درد من به درمان تو نیازمند تمام طاقتم طاق گشته و دلم هوای تو کرده است بیا که سراشیبی عمر است و روز و شبم به شماره افتادست بیا که دگر لبریز اشتیاقتم.بیا..... 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
هدایت شده از 🌷خانه ی سبزآبی🌷
مدیریت محبت👌❤️ محبت نیز مثل بقیه چیزها احتیاج به مدیریت دارد.مدیریت زمان و مکان میخواهد.وقت شناسی میخواهد.اینکه میگویند هر چیزی وقتش قشنگ است یک واقعیت محض است. زمانیکه باید باشیم نیستیم . باید بپرسیم نمی‌پرسیم باید نپرسیم می‌پرسیم.باید سکوت کنیم، نمیکنیم و وقتی باید کلی حرف بزنیم و بگوییم و بخندیم اینکار را نمیکنیم.زمانیکه منت می گذاریم و با کنایه حرف میزنیم .وقتی باید توجه کنیم و نمیکنیم.وقتی باید محترم بشماریم ونمیشماریم .وقتی باید بزرگ بشماریم، کوچک می‌پنداریم و وقتی باید بگذریم و فراموش کنیم ،نمیکنیم.وقتی باید خوشمان بیاید، نمی آید و وقتی باید بدمان نیاید, می آید. وقتی باید بشنویم و نشنیده میگیریم . وقتی باید نشنیده بگیریم ,بوق میکنیم.وقتی باید همدل , همراه و همفکر باشیم ,دریغ میکنیم یا اصلا بلد نیستیم که چگونه میتوان اینگونه بود .وقتی باید بزرگی کنیم ,نمیکنیم.وقتی باید درک کنیم و نمیکنیم.وقتی محبوبیت و مقبولیت دیگران بی معنی است .وقتی عقیده و رای دیگران بی ارزش است.وقتی توقع بازگشت و جبران خوبیها را به شکل دلخواهمان داریم. وقتی درگیر قید و بند وتعصب و رسم و رسوم و چیزهایی که به نام آبرو داری به خوردمان داده اند ، هستیم .وقتی خود را عقل کل میدانیم,خودبینیم و در هر فرصتی فکر پند و اندرز دیگران هستیم.وقتی اعتماد نمی کنیم و معتمد نیستیم .وقتی ایراد گیر و بهانه جو هستیم .وقتی مرهم نیستیم,امن نیستیم.وقتی قدردان وجود کوچکترها ,نظراتشان , عملکردشان نیستیم وخود رأییم؛ هر چقدر هم که پول خرج کنیم, هیچ چیز تغییر نمیکند فقط خود را فریب داده ایم! قلب‌های عزیزانمان را سیراب کنیم نه فقط شکم هایشان را !🤔 دوست داشتنی بودن شانسی نیست! 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
هدایت شده از 🌷خانه ی سبزآبی🌷
مادران امن فرقی نمیکند مادر صدایت کنند یا مامان,مادر جون یا مامان جون,مادری یا مامی,بی بی یا دایه,عزیز یا ننه و یا هر چیز دیگری مهم اینست که دوست داشتنی باشی,امن و قابل اتکا.... اگر میخواهی واقعا مادر واقعی باشی غُر غر , نِق نِق ,قَرقَرو بازی و اخم و تَخم کردن را باید برای همیشه وهمیشه در مقابل دلبندت,عشقت ونفست یعنی فرزندت کنار بگذاری فقط کافیست کمی به دور و ور و اندکی به گذشتگان و گذشته ها بروی .کدام مادر یا مادربزرگ دوست داشتنی تر بوده؟.اویی که زیباتر بوده؟و یا اویی که خوش هیکل تر بوده؟نه....شایدم اویی که دستپختش بهتر بوده؟ویا اویی که قصه های بهتر میگفته ویا شاید اویی که دلسوز تر بوده؟اویی که روستایی بوده ویا اویی که شهری بوده؟شاید هم اویی که خوش لباس تر بوده؟!! کمی بیندیشیم...... هیچ کدام....... فقط اویی که امن تر بوده درود بر مادران امن سرزمینم 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
هدایت شده از 🌷خانه ی سبزآبی🌷
داستانک👌 کباب قورباغه‼️ سالها پیش خیلی قدیم ندیما یه عروس خیلی بدجنس موذی با مادر شوهر پیرش توی یه خونه زندگی میکردند.پسر صبح میرفت سر کار و عصر ازهمه جا بی خبر برمیگشت عروس اصلا به مادرشوهرش محبت نمیکرد . باهاش حرف نمیزد و حتی صداش هم نمیکرد.فقط بی محلی میکرد و با بچه های خودش مشغول بود.جلوی شوهرش یه جور رفتار میکرد و پشت سرش یه جور دیگه. القصه ...از اونجاییکه مادر شوهر پیرش نابینا بود و چیزی نمی دید عروس خانوم به جای کباب گوشت قورباغه ها رو سیخ میزد ,کباب میکرد و به مادرشوهرش میداد.هر چی مادر میگفت آخه این چیه؟مزه گوشت نمیده !مثل قورباغه میمونه.عروس توجهی نمی کرد و میگفت کبابه, بخور.....و چون مادر از پسرش خیلی می‌ترسید.عروس بهش میگفت صبر کن تا پسرت بیاد! تا اینکه عروس قصه ما صاحب یه عروس خوب , مهربون و ساده ی بی شیله پیله شد اینقدر خوب بود و بی دریغ محبت میکرد که مادر شوهر فکر میکرد عروسش کاسه ای زیر نیم کاسه داره و حتما کلکی تو کارشه که اینقدر محبت میکنه.هر روز یه بهونه میگرفت و ایرادشو در می آورد و به عروس بینوا طعنه و کنایه میزد.به اونم بی محلی میکرد.ولی جلوی پسرش ازش تعریف میداد و وانمود میکرد که دوستش داره. دل عروس از دستش خون بود و شکسته ولی صبوری میکرد و چیزی بهش نمیگفت..کاری هم نمی تونست بکنه.حتی براش گوشت کباب میکرد و بهش میداد تا شاید بتونه دل شو به دست بیاره تا کمتر اذیتش کنه.ولی مادر شوهرش هر بار که کباب گوشت میخورد همش میگفت این کبابا چرا طعم قورباغه میده؟!! نتیجه اخلاقی👈 هر چه کُنی به خود کُنی 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
هدایت شده از 🌷خانه ی سبزآبی🌷
مادران دوستداشتنی و عزیز! اگر مادر هستید حتما بخوانید👇👇 مادرها همه دوست دارند عزیز باشند.گاهی در تنهایی و گاهی حتی کنار دوستان و آشنایان خود مطرح میکنند چگونه است که فلان مادر اینقدر عزیز است؟ اینقدر دوستداشتنی است و اینقدر مورد توجه و محبت همسرو فرزندانش میباشد؟ چقدر و چقدر..... سالها به این سئوال فکر میکنند ولی جواب مبرهنی نیز پیدا نمیکنند! مادران و زنان عزیز آنهایی نیستند که خانه شان از بشور و بساب مثل آینه میدرخشد! آنهایی نیستند که غذاهای لذیذ و خوشمزه و متنوع میپزند! آنهایی نیستند که کادوهای رنگانگ و جور واجور برای همسر و فرزندان خود میخرند! آنهایی نیستند که دلسوزند و غصه ی مشکلات خانه و خانواده را میخورند! آنهایی نیستند که صبح تا شب کار میکنند و پول در میاورند تا آسایش خانواده بیشتر تامین شود! آنهایی نیستند که کم میخورند و کم میگردند وکم خرج میکنند! آنهایی نیستند که خوش اندام و زیبایند! آنهایی نیستند که مهمانی زیاد میروند و میهمانی زیاد میدهند! آنهایی نیستند که تحصیل کرده اند و خوب و لفظ قلم حرف میزنند! آنهایی نیستند که فقط پشت سربچه ها و همسر خوب تعریف میکنند! آنهایی نیستند که به آینده فرزندانشان فکر میکنند و تلاش میکنند آنهایی نیستند که فرزندانشان را به زور به مهمانی ها و دورهمی ها میبرند آنهایی نیستند که تکالیف و وظایف شخصی اهالی خانه را انجام میدهند آنهایی نیستند که کارهای سنگین و مردانه انجام میدهند و آنهایی نیستند که شعائر دینی و اسلامی را رعایت میکنند و به جلسات دعا و قران و...میروند بسیاری از مادران و زنان سرزمینم اینگونه اند و وقتی پا به سن بالای 40 میگذارند از خود میپرسند که چگونه است ما به قدر دلخواهمان عزیز و دوستداشتنی نیستیم.ما که جوانی و عمر خود رافدای بچه ها و همسرمان کردیم.از همه چیز خود گذشتیم ولی بچه های فلانی چقدر دوستش دارند.چقدر حمایتش میکنند.چقدر به او میچسبند در حالیکه هیچ کدام از کارهایی که ما کرده ایم را نکرده اند! چون زنها از تمام دنیا فقط یک چیز میخواهند .اینکه محبوب و مورد حمایت باشند.! و اما ..... زنی عزیز ومحبوب است که اگر نمیتواند و از ته دل نمیخواهد, هیچ یک از خدمات بالا را ارائه ندهد.بلکه اولا همواره تمیز و معطر باشدثانیا غر نزند! لُب کلام را میگویم..... بله غر نزند.نق نزند.اخم و تخم نکند.گله و شکایت نکند,طعنه نزند,بهانه نیاورد و از همه مهمتر قهر نکند.آرام و راضی باشد وهمواره به روی همسر و فرزندانش لبخندبزند! فرمولی که محال است جواب ندهد چه بسیار زنانی که به خاطر سادگی ,نادانی و جسارتا حماقت باهمه ی عالم و آدم, در محل کار , مقابل بستگان و در و همسایه خوبند. خوشرو و خوش برخورد رفتار میکنند.خود دار هستند و دائم خود را کنترل میکنند ولی خستگی و تنشهای خود را به خانه آورده و تخلیه میکنند.وچه اندک زنانی که شاید, بعضاً, گاهی افراد را با زبان وعمل خود میرنجانند ولی وقتی به بچه ها و همسر خود میرسند سیاسانه و یا از روی تربیت , آموزش و آگاهی یا به خاطر ژنتیک و یا به خاطر عقل و درایت و دانایی آنگونه اند که باید باشند. اینچنین زنانی حامیان قدرتمندی در خانه دارند که هر جا لازم باشد از حریم آنها دفاع خواهند کرد.همان چیزی که همه زنها به دنبالش هستند!! آنها در خانه محبوبند و دوستداشتنی.... 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
جانبداری‌های ناعادلانه حمایت های ناتراز تعریف های افراطی بی محلی های غیر عاطفی همه و همه باعث اختلاف،کینه، حسادت، دشمنی و تنفر دو فردی میشه که یه روزی همدیگه رو دوست داشتند یا میتونستن دوست داشته باشند . مثل دو فرزند دو برادر دو جاری دو دوست دو همکار و حتی یک زن و شوهر خیلی مراقب قضاوت هامون باشیم 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi