بعد چهار جلسه ی دو ساعته صحبت کردن و گرفتن جواب مثبت از من، یهو تماس گرفتن و گفتن به جلسه ی دیگه مزاحم بشیم چون آقاپسرمون دختر خانومتونو هنوز ندیدن 😕😤
بقدری عصبانی شده بودم که میخواستم جواب مثبتمو منفی کنم که با صحبتهای پدرم آرامشمو حفظ کردم
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
به عنوان واسطه گر اون پسرایی تو مخ میرن که اولش ادعا میکنن که واسه ما فقط ایمان و نجابت دختر مهمه و میگن دختری معرفی کن که ساده زیست باشه و اهل حیا ونماز اول وقت و ......
اما وقتی مورد معرفی میکنی میگه چرا شاغل نیست چرا قدش کوتاهه و یا چرا پوستش سفیده سفید نیست 😕
آقا پسر میخواد دختری نصیبش بشه که هم دنیا رو کامل داشته باشه و هم آخرتو
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
◾️امروز سالروز رحلت امام خمینی (ره) هست
امام خمینی شخصیت عجیبی داشتن که هنوز ابعادش برای خیلیا مشخص نشده.
وقتی نامههای امام به همسرشون رو میخوندم واقعا حجم شاعرانه و لطیف بودن نامه آدم رو متحیر میکرد.
در مورد ازدواج امام هم روایتهای جالبی هست
همسرشون در ابتدا مخالف ازدواج بودن و با پیگیریهای امام بالاخره جواب مثبت میدن
تو یه مصاحبه همسر امام ماجرای این آشنایی رو تعریف میکنن که تو پست بعد اون بخش رو میذارم
◾️ماجرای خواستگاری امام خمینی از زبان همسرشان
💠مراحل خواستگاری شروع شد آقاجانم می گفت: «از طرف من ایرادی نیست و قبول دارم. اگر تو را به غربت می برد، آدمی است که نمی گذارد به قدسی جان بد بگذرد.» روی رفاقت چند سالهاش روی آقا شناخت داشت. من می گفتم که اصلاً قم نمی روم و جهاتی بود که میل نداشتم به قم بروم.
💠پس چطور شد که به قم رفتید؟ ظاهراً خواب دیدید اگر یادتان هست بفرمایید.
🔰خواب های متبرک دیدم، چند خواب، خواب هایی دیدیم که فهمیدیم این ازدواج مقدر است. آن خوابی که دفعه آخری دیدم که کار تمام شد حضرت رسول ـ امیرالمومنین و امام حسن را در یک حیاط کوچکی دیدم که همان حیاطی بود که برای عروسی اجاره کردند.
💠یعنی شما در خواب خانه ای را دیدید، و بعد از مدتی خانه ای که برای عروسی شما اجاره کردند، همان بود که شما قبلاً در خواب دیده بودید؟
🔰بله، همان اتاق ها با همان شکل و شمایل که در خواب دیده بودم. حتی پرده هایی که بعداً برایم خریدند، همان بود که در خواب دیده بودم. آن طرف حیاط که اتاق مردانه بود پیامبر(ص) و امام حسن(ع) و امیرالمومنین(ع) نشسته بودند و در این طرف حیاط که اتاق عروس شد من بودم و پیرزنی با یک چادر که شبیه چادر شب بود و نقطه های ریزی داشت و به آن چادر لَکی می گفتند.
🔰 پیرزن ریزنقشی بود که او را نمی شناختم و با من پشت در اتاق نشسته بود. در اتاق شیشه داشت و من آن طرف را نگاه می کردم. از او می پرسیدم اینها چه کسانی هستند؟ پیرزن که کنار من نشسته بود گفت آن روبرویی که عمامه مشکی دارد پیامبر(ص) است. آن مرد هم که مولوی سبز دارد و یک کلاه قرمز که شال بند به آن بسته شده ـ و آن زمان مرسوم بود در نجف هم خدام به سر می گذاشتند ـ امیرالمومنین است.
🔰این طرف هم جوانی بود که عمامه مشکی داشت و پیرزن گفت که: این امام حسن است. من گفتم ای وای این پیامبر است و این امیرالمومنین است و شروع کردم به خوشحالی کردن، پیرزن گفت:« تویی که از اینها بدت می آید!!» من گفتم:« نه، من که از اینها بدم نمی آید؟ من اینها را دوست دارم.»
آن وقت گفتم:« من همه اینها را دوست دارم، اینها پیامبر من هستند، امام من هستند. آن امام دوم من است، آن امام اول من است» پیرزن گفت: تو که از اینها بدت می آید!» اینها را گفتم و از خواب بیدار شدم.
🔰 ناراحت شدم که چرا زود از خواب بیدار شدم. صبح برای مادربزرگم تعریف کردم که من دیشب چنین خوابی دیدم. مادربزرگم گفت:« مادر! معلوم می شود که این سید حقیقی است و پیامبر و ائمه از تو رنجشی پیدا کرده اند. چاره ای نیست این تقدیر توست.»
@khastegarybazi
خاطرات سمی خواستگاری
🔰خیریه مورد اعتماد محلمون که نزدیک به یکصد خانواده فقیر تحت پوشش داره میخواد جهت نذر امام رئوف و برا
هر چند ما به نیت سلامتی رئیس جمهور قصد قربانی کردن داشتیم اما با پولهای جمع شده دو قربانی تهیه و به نیت خیرات بین خانوادههای نیازمند توزیع شد
✋ هفته پیش خودم هم برای پخش کردن گوشتهای قربانی با تیم خیریه رفتم و دیدم که این قربانیها به افراد کاملا مستحقی رسید که شاید در طول سال نتونند گوشت قرمز بخرن. خدا ازتون قبول کنه این خیرات رو 🤲🤲
بنده یک پسر با سن ۴۰ سال و چند ماهه هستم !! هنوز ازدواج نکردم چون خودم معیارهای عجیب و غریبی برای خودم در نظر گرفته بودم مثل اینکه دختر خانم سیده باشه فرزند شهید باشه معلم باشه حافظ کل قرآن باشه و ........
تا به حال با بیش از ۵۰ نفر دختر خانم که بهم معرفی شده بودند برای ازدواج صحبت کردم اما کارم نشده !!!
جالب اینجاست که تا حالا خونه پدر یا شوهر خواهر یا برادر چندین دختر با کمال پر رویی و شهامت ناهار و شام هم خوردم اما هنوز کارم نشده و مجردم 😂😁
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
خواستگار من با ۳۴ سال سن و استاد دانشگاه بودنش، وقتی براش چای بردم اول از مامانش اجازه گرفت بعد چای برداشت. کلا وقتی پذیرایی میکردیم اول از مامانشون اجازه میگرفتن، اگر مامانه اجازه میداد چیزی برمیداشت😐
آفرین درست حدس زدین😃
فردای خواستگاری بهشون جواب منفی دادیم 🥰
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
وضعیت پسرا بعد اینهمه غر زدنای دخترای کانال در مورد بی کلاس بودن و ....
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
دو ماهی بود که داشتم رو یه مقاله کار میکردم با عنوان تاثیر خانم بر آرامش خانواده یکی از سوالات خواستگار این بود که آرامش برام مهمتره یا آسایش حالا هر چی زور میزنم معنی آسایش یادم نمیومد😑🥲 گفتم اول شما بگید فرق آسایش و آرامش چیه تا من جوابتون رو بدم🤣 الآنم زنشم🤭😛
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
✋ یادتونه گفتم خیلی از کانالایی که پیشنهاد تبلیغ میدن رو رد میکنم اما به بعضی کانالها اصرار میکنم که معرفیتون کنم 😶🙃
جوما گالری که مدیرش یکی از روح های سرگردان ازدواجی و پیگیر کاناله😂 یکی از اون کانالایه که خیلی عجیب چشمم رو گرفته و بهش درخواست دادم که معرفیش کنم 👇
https://eitaa.com/joinchat/3003580581Ccba1259eef
👈 واقعا کاراش عجیب و خیلی خاصه و از اونجایی که چهارتا دختر خوش سلیقه کار رو راه انداختن و صفر تا صد کار رو داخل تولیدیشون خودشون انجام میدن قیمتشون به شدت مناسبه و بسیار منصفانه است من که قطعا اگر کیف بخرم از اینجا میخرم 👇
https://eitaa.com/joinchat/3003580581Ccba1259eef
بعد من هروقت مامان بابام باهم دعواشون میشه شروع میکنن فحش دادن به معرف که همو به هم معرفی کرد 🙂😐😂
#پیام_مخاطب
خاطرات سمی خواستگاری
بعد من هروقت مامان بابام باهم دعواشون میشه شروع میکنن فحش دادن به معرف که همو به هم معرفی کرد 🙂😐😂 #
#ادمین_نوشت
فکت : اما هر وقت با هم خوبن هیچ یادی از اون معرف بیچاره نمیکنن😢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی خانوادت دارن دعوا میکنن و تو داری به این فکر میکنی که چجوری قراره زن آیندتو بیاری تو این خونه 😕
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
یه خواستگاری برام اومد
من چون سر عصبانیت مردا و دعوا حساس بودم میدیدم بقیه خانمها با شوهر بی اعصاب زندگی میکردن ناراضین
گفتم از آقا خواستگار بپرسم وقتی از دستم عصبانی میشن حالا به هر دلیلی چیکار میکنین اونم ن گذاشت ن برداشت گفت خانم من ن شمارو کتک میزنم ن سیلی فقط بهتون میگم پدرسگ 😶😶
منم بعد این خواستگار آدم سابق نشدم🤦♀😂😂
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
خاطرات سمی خواستگاری
وقتی خانوادت دارن دعوا میکنن و تو داری به این فکر میکنی که چجوری قراره زن آیندتو بیاری تو این خونه
به نظراین موضوع طنزمیاد
ولی تموم دوران نوجوانی وجوانیم چه سخت گذشت باهمین صحنه ها وفکرها
و آخرش هم ازدواج نکردم به دلیل تنفروترس ازمردهایی که هرروز بهانه میگیرن ودعوا راه میندازن😭😭💔💔
#پیام_مخاطب
هدایت شده از ناشناس های ازدواجی
خسته ام مثل همان دختر اصلاح طلبی
که شده عاشق فرماندهٔ گردان بسیج😁😂
#مخاطب
@nashenas_ezdevaji
خاطرات سمی خواستگاری
خسته ام مثل همان دختر اصلاح طلبی که شده عاشق فرماندهٔ گردان بسیج😁😂 #مخاطب @nashenas_ezdevaji
تو اون یکی کانال روحهای شاعر ازدواجی دارن شعر میفرستن و به فراخور اشعارشون رومیذاریم داخل کانال
https://eitaa.com/nashenas_ezdevaji
دختر خالم خواستگار داشت بهش گفت نمیخوام ازدواج کنم میخوام درسمو ادامه بدم.
شب امتحان ریاضی زنگ زده بود و به خواستگارش گفته بود هنوز پای حرفت هستی😢
و مثل اینکه به زودی عروسی دعوتیم 🚶♀
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اثری که بلاگرای محجبه میتونن روی پسرا داشته باشن .......
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
اینقدری که قدِ پسر برای دخترا موقع ازدواج مهمه برای مربی تیم ملی والیبال و بسکتبال مهم نیس
#پیام_مخاطب
خاطرات سمی خواستگاری
هر چند ما به نیت سلامتی رئیس جمهور قصد قربانی کردن داشتیم اما با پولهای جمع شده دو قربانی تهیه و به
#ادمین_نوشت
وقتی داشتیم میرفتیم گوشتهای قربانی رو تقسیم کنیم وضعیت بد مالی خانوادهها رو که دیدم دلم خیلی سوخت.
این خانوادههایی که بهشون گوشت رسوندیم جزو فقیر ترین خانوادههایی بودن که در منطقه جنوب شهر تهران زندگی میکنند که شاید تو سال گوشت قرمز نمیتونستن بخورن
وضعیت این افراد رو که دیدم به آقایی که مسئول خیریه بود گفتم میتونیم به کمک رسانهای که هست هر ماه برای این خانوادهها پول جمع کنیم.
مسئول اون خیریه گفت شما که رسانه دارید یه خواهش ازتون دارم نمیخواد به مجموعه ما پول بدید، خواهشا به مخاطباتون بگید که هر کس حواسش به اقوام و اطرافیان خودش باشه
اگر این اتفاق بیوفته یه بار مهمی از رو دوش خیریه خارج میشه. میگفتن افرادی رومیشناسیم که طرف ماشین شاستی بلند داره و شده کار خیر کنه و جهیزیه بده و ...اما خواهرش لنگ ماهی یکمیلیونه که خیریه مسجد بهش میده و اگر این پول نرسه باید هر شب گرسنه بخوابند
این حرف خیلی مهمه که شاید کسی که کار خیریه نکرده باشه خوب درکش نکنه