شهید #محمودرضابیضایی قبل از ازدواجش همیشه دوست داشت 💕که در آینده دختری داشته باشه و اسمشو بذاره #کوثر
بعد ازدواجش هم خدا بهش دختری داد و اسمشو کوثر گذاشت.🌸
شب یکی از عملیات ها بهش گفتند که امکان تماس با خانواده هست نمیخوای صدای کوثــــــر کوچولوت رو بشنوی؟؟؟
گفت: از کوثـــــــــــــــرم گــــــــــذشتم....❤️
#دوریازدنیا
#شهیدمحمودرضابیضایی
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
برای تهیه مهمات عملیات باید #حاجاحمد رو می دیدیم،
رفتیم اتاقش اما حاجی اونجا نبود.
یکی ازبچه ها گفت:فکرکنم بدونم کجاست.
ماروبُرد سمت دستشویی ها و دیدیم حاج احمد اونجاست.
داشت درنهایت #تواضع دستشویی هاروتمیزمیکرد.
خواستیم سطل اب رو ازش بگیرم که نگذاشت و گفت:
#فرمانده زمان جنگ برادرِ بزرگتره و دربقیه مواقع کوچیک ترازهمه.🌸
#شهیدحاجاحمدمتوسلیان
#تواضع
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
از 2_3 ماه مانده به #محرم روزشماری میکرد برای نــــوکری ابا عبدالله الحسین. با شوق خاصی برنـامه ریزی میکرد.
هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه☕️ راه اندازی میکرد.
خرید ملزومات و وسائل چای خانه رو با وسـواس و سلیــــقه خاصی خریداری میکرد. تمامی رو هم از بهترین ها .
معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت،🔹
تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده 😓نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی.
خادم امام زاده و هییت بود . ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد.
معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد.🌹
میگفت هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (ع) بیشتر نگاهت میکند.
#شهیدامیرسیاوشی
#محرم
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی ایام #محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده میگرفت.
با عشق و علاقه❤️ خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی #عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه😭 و حال عجیبی شروع به کار می کرد...
بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید #شکسته شوی تا بزرگ بشی"😔
و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"🌸
که بالاخره این طور هم شد.
#شهیدحامدجوانی
#محرم
🌷کانال خاطرات موضوعی شهدا👇
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
در وصیت نامش نوشته بود
( آرزو دارم همچون #حضرتعباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان #شهید بشوم. )
همه به نام #شهیدابوالفضلی میشناختنش
هم از ناحیه دوچشم و هم دودست مجروح شده بود و به علت ترکش های فراوان در بدنش ۴۵روز در کما بود و دراخر ارباب هم خریدارش شد🌷
👆نقاشی شهید از ارزوی خود
#شهیدحامدجوانی
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
نام : شاهرخ ضرغام
تاریخ تولد : ۱۳۲۸
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : هفدهم آذرماه 1359
محل شهادت : آبادان
اینها مشخصات شناسنامه ای اوست. کسی که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد.
از همان دوران کودکی با آن جثه درشت خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد .
شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید.😣
در جوانی به سراغ کشتی رفت.
قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی تیم المپیک ایران و...
اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و ... همه دست به دست هم داد.😔 انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و ...
پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا #دعا! اشک😭 می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد.
خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. 😞خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده!
#شهیدشاهرخضرغام
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
ادامه..
زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد .🌸
بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط #خمینی (ره)
وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک 😭می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.
می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.
همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود.
برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی.🌷
از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان وخوزستان و... هنوز در خاطره ها باقی است.
شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک #شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند.🔹
وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان #حُر را بازگو می کرد خودش را حُر نهضت امام می دانست. می گفت: حُر قبل از همه به میدان #کربلا رفت و به #شهادت رسید، من هم باید جزء اولین ها باشم.
#شهیدشاهرخضرغام
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد.
رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائک😇 همراه شد .
شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت. در ۱۷ آذر ۵۹ دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد.😔
می گویند #مفقودالاثر، اما نه، او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. همه را، هیچ چیزی از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد.
اما یاد او #زنده است. نه فقط در دل دوستان، بلکه در قلوب تمام ایرانیان. او سرباز ولایت بود. مرید امام بود. مرد میدان عمل بود و اینها تا ابد زنده اند.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است برجریده عالم دوام ما❤️
#شهیدشاهرخضرغام
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🌷خاطرات موضوعی شهدا🌷
در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه
وَهُـــــوَ ٱلَّذِى يَـــــــقْبَلُ ٱلتَّــــــــوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِۦ وَيَعْفُوا۟ عَنِ ٱلسَّــــــــيِّـَٔاتِ وَيَعْــــــلَمُ مَا تَـــــفْعَلُونَ
او کسے است که تـــــــــ❤️ــــؤبه را از بنــــــدگانش میے پذیرد و بدیها را میےبخشد، و آنچه را انجام میےدهید میـےداند.💕
سوره الشورى - آیه ۲۵
#حرانقلاب
« چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی❓❓❓❓»
قبل اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید.
گفت:
«حاجی خواب دیدم. قاصد امام حسین عليه السلام بود. بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند:«به زودی به دیدارت خواهم آمد» یه نامه از طرف آقا به من داد که توش نوشته بود:« چرا این روزها کمتر #زیارتعاشورا می خوانی❓»
همینجور که داشت حرف میزد گریه می کرد. صورتش شده بود خیس اشک😭. دیگه تو حال خودش نبود.
چند شب بعد #شهید شد.
امام حسین عليه السلام به عهدش وفا کرد...
راوی: حاج علی سیفی، همرزم شهید
#شهیدمحمدباقرمومنیراد
#زیارتعاشورا
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
جگـــــرم ســـــوختتتتت ،آب نیـــــست❓❓❓❓
#شهیدنعمتاللهملیحی
لا یــــــــوم کیــــــومک یــــــا اباعــــــبدالله😔😔😭😭
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
سردار حاج #قاسمسلیمانی خاطرهای را از شهید مدافح حرم «ذوالفقار حسن عزالدین» نقل کرده است:
نوجوان ۱۷ سالهای که اخیراً (در سوریه) #شهید شد، به مادرش میگوید با توجه به خوابی که دیدهام این آخرین ناهاری است که با هم میخوریم❗️
مادر با ناراحتی اجازه تعریف خواب را نمیدهد. اما او برای دوستانش اینگونه تعریف کرد: دو شب است که خواب میبینم روی سینهام نشستهاند تا سرم را از تنم جدا کنند❗️😰 من فریاد میزنم و آن وقت است که #امامحسین(ع) میآید و میگوید: نترس، درد ندارد...😓 عزیز من! سر تو را خواهند برید. همانطور که بر سر من در واقعه #کربلا گذشت.😭😭 اما دردی حس نخواهی کرد، چون #فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت❗️
اما چند روز بعد از این ماجرا درگیری شدیدی بین نیروهای داعش و رزمندگان مقاومت در اطراف حرم شریف #حضرتزینب(س) رخ میدهد.
«ذوالفقار حسن عزالدین» همین رزمنده ۱۷ ساله حزبالله که از اهالی منطقه صور لبنان بود در این درگیری به شدت زخمی و بیهوش شده و به اسارت تکفیریها درمیآید.عزالدین بعد از به هوش آمدن، در حالی که درد زیادی را تحمل میکرد، با سؤالهای پیاپی تروریستها روبهرو میشود❗️
تروریست تکفیری پس از آن، سر از #بدن این مجاهد راه خدا جدا کرده و او را همانگونه که مولایش اباعبدالله(ع) بشارت داده بود، با سری بریده به شهادت میرسانند. 😔😔
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
نامه ی مادر شهید به پسرش
فرزندم ذوالفقار..خدا تو را رو سفید بگرداند همینطور که مرا در مقابل #زهرا(س) روسفید کردی...من روز قیامت با افتخار میایستم در حالیکه سر خونی تو را در بغل دارم و با دست خودم خون تو را به آسمان پرتاب میکنم تا فرشتگان با خون تو بالهای خود را آراسته کنند...شکایت خود را از قومی که با بریدن سر فرزندم قلب مرا شکستند و مرا از شرکت در عروسیش(تشییع جنازه) محروم کردند به امیرمؤمنان(ع) خواهم کرد..فرزندم خون تو ضامن من نزد خدا خواهد بود و باعث افتخار من است..❤️
فکر نکنید که با کشتن فرزندم طاقت مرا میگیرید...
فکر نکنید که با بریدن سر فرزندم قلب زینبی مرا پاره میکنید...
پسرم قلب من برای تو بیتابی میکند ولکن #زینب(س) با صبر خود بر قلب من دست کشید...
..تهنیت پسرم که در بهشتی🌷...تهنیت.
#مادرانزینبی
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🌷خاطرات موضوعی شهدا🌷
سردار حاج #قاسمسلیمانی خاطرهای را از شهید مدافح حرم «ذوالفقار حسن عزالدین» نقل کرده است: نوجوان ۱
لایـــــــــــــــــــــوم ڪیــــــومڪ یـــــاابــــاعبــــدلله😭😭😭😭😭😭😭
بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند،
بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد #امامزمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم،
خوشحال بود و بانشاط😊، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهرهاش خیلی نورانیتر شده بود؛ یاد مداحیهای او افتادم. پرسیدم :
محمد، این همه در دنیا از #آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
محمد در حالی که میخندید ☺️گفت :
من حتی آقا #امامزمان را در آغوش گرفتم.🌹
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
#ننهمریم در حال جمع آوری تیکه های پسرش #شهیدمحمدپورحیدری
😐😐😔😔😭😭😭
👆👆عکس باز شود
#شهداشرمندهایم
#مادرشهدا
🌷کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
اینهارو ببین چجور غرق دنیا شدند😐😐😐
🌷کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
#معـــــــــــجزهشــــــهیدگــــمنام
سراسیمه وارد شد، گریه میكرد و میگفت من از چه كسی باید عذرخواهی كنم؟
به چه كسی باید بگم منو ببخشه؟😭
میگفت: من مخالف تدفین شهدای گمنام در این محل بودم و اعتقاد داشتم
با آمدن این #شهدا به نزدیكی منزل ما، اینجا قبرستان میشود و قیمت خانه های ما پایین می آید....
پسر 12 ساله من مبتلا به بیماری شدید پادرد بود،به نحوی كه قادر به راه رفتن نبود.
دیشب در رؤیای صادقانه شخصی را دیدم كه به من گفت:
اگر چه شما نمیخواستی ما همسایه شما شویم،
اما حالا كه #همسایه شدیم حق همسایگی را بجا می آوریم .
برای شفای پسرت رو به قبله بایست و سه مرتبه بگو الحمدالله.... با گریه از خواب پریدم ،
ذكر را گفتم،پسرم شفا گرفت،حالا آمده ام عذر خواهی كنم...😭😭
#شهیدگمنام
#معجزه
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹سفارش شهید احمد مکیان
دوست دارم اگر جنازه ام به دست شما رسید پیکر بی جان مرا #غریبانه تحویل گیرید وغریبانه تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه قطعه ۳۱ به خاک بسپاریدو حتما این کار را کنید،چون من
از روی پر نور #شهدایگمنام خجالت میکشم،😓
لذا پیکر بیجان مرا غریبانه تشییع کنید و روی #سنگقبرم فقط بنویسید
: «تنها پرکاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی». ❤️
هستی من یک #جان بود که به پای قدم رهبر عزیزم و امت حزب الله فدا کردم، ولی افسوس که یک جان بود. 😔
به #نمازاولوقت پایبند باشید و برخواندن #قرآن مخصوصاً معنایش تداوم و پشتیبان ولایت فقیه باشید.🌸
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹نمیخواهم عکسش رو ببینم
چند روز پیش بچه دار شده بود.
دم سنگر که دیدمش،لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون.
گفتم:"هان،آقا مهدی خبری رسیده؟"چشم هایش برق زد.😍
گفت:" خبر که... راستش عکسش رو فرستادن".
خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم.👧
با عجله گفتم:"خب بده، ببینم".
گفت:" خودم هنوز ندیدمش". 😔
خورد توی ذوقم.😶
قیافه ام را که دید، گفت:" راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات،اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش".😣
نگاهش کردم.چه می توانستم بگویم؟
#شهیدمهدیزینالدین
/ 📚تو که آن بالا نشستی،ص39-40
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
یکی از رزمندگان فاطمی قدیما خواب شهید ابوحامد رو دیده بودند..
از #شهید پرسیدند: در چه حالی هستید؟
شهید ابوحامد فرمودند: "داریم با رفقا آماده میشیم #اربعین پیاده از نجف بریم #کربلا..."
جالب اینجاست که شبیه همچین خوابی هم درمورد #شهید فاتح دیده بودند که شهید در خواب به اون رزمنده فرمودند:
"اگه میخوای مارو ببینی اربعین #کربلا باش...!"❤️
#اربعین
#قدمگاهشهدا
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹مداح بی سر
هم #مداح بود هم #شاعر اهل بیت
می گفت:
« شرمنده ام😔 که با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود؟»
بعد #شهادت وصیت نامه اش رو آوردند. نوشته بود قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم.
سراغ قبر که رفتند دیدند که براي هیکلش کوچیکه. وقتی جنازه ش اومد قبر اندازه اندازه بود،
اندازه #تنبیسرش.
راوی: مداح اهل بیت حاج کاظم محمدی
#شهیدحاجشیرعلیسلطانی
#مداحبیسر
تصویر حقیقی قبر شهید👆
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28