eitaa logo
خاطرات آمرین
186 دنبال‌کننده
74 عکس
46 ویدیو
8 فایل
سلام همراهان خوب کانال انتقادات، پیشنهادات، خاطرات و تجربیات خودتون رو به آیدی زیر ارسال کنید. @Yavarane_Zohoor خاطرات و تجربیات شما در کانال درج خواهد شد. ❌استفاده از مطالب کانال بدون لینک مجاز نمی باشد.❌ سپاس از همراهی شما💐
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدف از آرایش؟؟!! خانمی رو دیدم که آرایش غلیظی داشت... رفتم کنارش... - سلام و علیکی کردم و گفتم: ببخشید میشه از حضورتون یه سوال بپرسم؟ - گفت: بفرمائید! - گفتم: شما برا چی آرایش کردید؟ - گفت: خیلی خوشم میاد! همین! - گفتم: این که نشد!! اگه برای دل خودته، خب تو خونه آرایش کن!! اگه نه؛ برای مردمه، با این کار دیگران رو به گناه میندازی!! اگرم برای خداست که خدا اینطور دوست نداره!! فقط در حال نماز دوست داره، اونم اگه نامحرمی نباشه!!! - در پایان گفت: آخه همه آرایش میکنن! فقط من نیستم که!! - گفتم: خواهر گلم حواست به روز آخرت هم باشه، فقط خدا ثواب و عذاب میده نه همه!!! تشکر کرد و رفت... شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com/khaterate_aamerin منبع: http://hshaslani.salehin.ir/2016/06/29/522/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قدرت جاذبه! کم کم نام ابراهیم در محل ما بر سر زبان ها افتاد. همان جوان هایی که سر کوچه علاف بودند و روز اول، ابراهیم را بخاطر ریش بلندش مسخره می کردند، یکی یکی جذب ابراهیم شدند. اصلا قدرت جاذبه ی او عجیب بود. همیشه با لبخند، در سلام کردن پیش قدم می شد. با هیچ کس حتی آدم های منحرف، تند برخورد نمی کرد. هرکسی را به یک روش جذب می کرد. بیشتر این جوان های سر کوچه نشین، از طریق ورزش جذب او شدند. در زورخانه فهمیدیم که ابراهیم، قهرمان کشتی هم بوده است. او هیچ چیزی از خودش نمی گفت و این جاذبه ی شخصیتی او را بیشتر می کرد. کار به جایی رسید که شب ها، حدود بیست نفر سر کوچه جمع می شدیم و ابراهیم برای ما حرف می زد. تا وقتی بود، جمع ما را جمع می کرد و حرف های زیبا برای ما می گفت. وقتی هم نبود، در جمع ما حرف از او بود. ابراهیم در فتح المبین مجروح شد. چند ماهی در تهران بود تا زخم پایش بهتر شود. در همان دوران نقاهت، غیر مستقیم بسیاری از جوان های محل ما را هدایت کرد. به طوری که بعد از سه ماه، وقتی که می خواست به جبهه برگردد، تعدادی از همان کسانی که هیچ ارتباطی با انقلاب و اسلام نداشتند را با خودش برد!! از میان آن ها افرادی تربیت کرد که فرمانده گردان و مسئول اطلاعات و ...شدند. ۲ شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com/khaterate_aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نهی از منکر مجازی🙂 از فضای مجازی غافل نشیم! امر به معروف و نهی از منکر مجازی؛ تجربه ای شیرین و دلپذیر و در عین حال بسیار راحت و موثر هست!!😋 حتما شما هم تجربه اش کنید.👌 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com/khaterate_aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به عمل کار بر آید... امروز موقع اذان ظهر بیرون بودم... دیدم یه راننده تاکسی؛ ماشینش رو پارک کرده کنار خیابون و سجاده پهن کرده و داره نماز می خونه... جایی که ایستاده بود خیلی تو دید بود. این راننده محترم؛ بدون هیچ کلامی و فقط با عمل داشت امر به معروف میکرد... خیلی از دیدن صحنه نماز خوندن ایشون لذت بردم و کلی دعاشون کردم... خدا اینطور آدما رو که نماز اول وقت رو هیچ جا ترک نمیکنن؛ زیاد کنه😍 💝 از امروز سعی کنیم هرجا که هستیم با هر مشغله ای و توی هر جمعی؛ موقع نماز اول وقت همه چیز رو کنار بذاریم و نماز اول وقتمون رو جلوی جمع بخونیم. همینکه توی مشغله ها و درگیری هامون؛ نماز اول وقت رو بجا بیاریم؛ خودش یه دنیا حرف داره و مطمئنا خیلی تاثیر گذاره. نگران نباشید ریا هم نیست!! شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com/khaterate_aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آینه باشیم! بازار بودم و در حال خرید... چشمم به يه خانم موقر افتاد!👀 چادر نداشت، ولي مانتوی نسبتا خوب و بلندی داشت و شال و هد!! کوچکترين آرايشي هم نداشت.👌 تنها تناقضي که تو اين پوشش بود؛ ساپورت رنگ روشن بود.... از فاصله با تامل نگاهش کردم تا بهش رسيدم!! - با لبخند، سلام واحوالپرسي گرمي کردم و گفتم: خانم! ماشاالله به اين وقار و حجاب! ولي از دور که داشتم نگاه ميکردم، تو اين فکر بودم که نکنه چيزي نپوشيديد!! - خنديد و گفت: چرا؟ - گفتم: آخه ساپورتتون خيلي تنگه!! واقعا در شان شما نيست همچين چيزي بپوشيد!!! - گفت: خانم اين شلوار رو ديشب آقامون برام خريده!! منم ديدم توش گرمکنه پوشيدم!! اولین باره باهاش اومدم بيرون!! - منم با خنده گفتم: ان شاالله آخرين بار هم باشه!!! همون تو خونه بپوشيد!! دست آقاتونم درد نکنه که براتون خريد رفته! روزيتون بود که امشب، حتما من بهتون بگم، که حواستون باشه اين لباس مناسب بيرون نيست و حضرت زهرا(س) هم راضي نيست ما با اين لباسا تو جامعه باشيم! - خلاصه خيلي ازم تشکر کرد و گفت: چشم حتما!! ديگه بيرون نميپوشم! در آخر با صميميت و محبت از هم خداحافظي کرديم و جدا شدیم.😍 ياد اين حديث افتادم که مومن بايد آينه مومن باشه.😊 ان شاالله صفت ايمان تو هممون باشه و ياد بگيريم خيلي صميمانه، اشتباهات همديگه رو به هم يادآوري کنيم؛ شايد خيليامون حواسمون نباشه.🌺🌺🌺 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com.khaterae.aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... یک بار که با رفقا می‌خواستیم با اتوبوس بریم مشهد، گفتیم چند تا فیلم ارزشی بخریم و بریم صلواتی بدیم به راننده‌ اتوبوس‌ها؛ تا شاید به جای فیلم‌های بی‌ارزش، فیلم ارزشی بگذارند!! اتفاقا راننده‌ها هم خیلی استقبال کردند و حتی سر گرفتن فیلم‌ها از هم سبقت می‌گرفتند. در طول مسیر هم، از همون فیلم‌ها استفاده کردند. 💿📀💿📀💿📀 رفقا، امر به معروف فقط به گفتن نیست. باید از این کارها هم کرد. هم ایجابی است، هم تأثیر گذار. اصلا یک روز رفقای احیاگر امر به معروف، رزم احیای اتوبوس‌های بین شهری با فیلم‌های ارزشی بگذارند. اول بریم دنبال بانی مالی. بعد یه سری مجموعه فیلم ارزشی زیبا گلچین کنیم و بعد هم تکثیر و پخش... الحمدلله به برکت چندین سال برگزاری جشنواره عمار هم آرشیو خوبی در دسترس هست. 💿📀💿📀💿📀 اگه همین کار سنت حسنه‌ای شود و هر سال، در چند شهرستان بزرگ، توسط گروه‌های مختلف انجام شود: - هم اتوبوس‌ها و سفرهای کل کشور پاک می‌شوند. - هم محصولات ارزشی فروش می‌روند. - هم مردم (مسافران و راننده‌ها) این فیلم‌ها را می‌بینند. پس عزیزانی که توانایی دارند یاعلی بگن و دست به کار بشن...👌 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com.khaterae.aamerin خاطره از: 💻ehya.blog.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیبایی ات رو با حجاب کامل کن! یه روز مسیرم به بالا شهر افتاد... گویا بالاشهر جزو شهرهای اسلامی نیست اصلا...😐 منتظر تاکسی بودم و مشغول گوشی!!! یه ۲۰۶ کنار خیابون پارک کرد!! دیدم یه خانمی با یه تیپ ... از کنارم رد شد!!! چون شُکه شده بودم فقط بلند گفتم: لا اله الا الله... بعد رفت داخل رستوران!! با خودم خیلی کلنجار رفتم🙄🤔😒 گفتم اینطوری نمیشه... خودکار همراهم بود! هرچی دنبال کاغذ گشتم پیدا نکردم!! ناچارا روی رسید بانکی این متن رو نوشتم و گذاشتم زیر برف پاکن ماشینش: سلام خواهری این زیبایی رو که خدا بهتون داده؛ با حجاب کاملترش کن. زندگیت پر از مهر و محبت خدانگهدار امیدوارم یه ذره کوچولو تاثیر داشته باشه... شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com.khaterae.aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو از کدام سپاهی؟؟ وارد مترو شدم. نسبتا خلوت بود. روی صندلی نشستم. خسته بودم و سرم پایین بود. یاد کتابی که چند ساعت پیش خونده بودم افتادم. اون کتاب در مورد چگونگی مجازات قاتلین امام حسین علیه السلام بود. با خود میگفتم گاهی یک انتخاب و تصمیم گیری میتواند موجبات بدبختی و یا سعادت یک انسان را رقم زند. آن ملعون میتوانست با یک تصمیم صحیح؛ به بالاترین درجات سعادت برسد اما ضعف ایمانش؛ موجب شد تا در دنیا و آخرت بدبخت و بیچاره گردد. ای کاش چنین شرایطی در زندگی من پیش می آمد تا میتوانستم با یک انتخاب مناسب سعادت خود را رقم بزنم... در همین فکرها بودم ، سرم را بالا آوردم تا ببینم چند ایستگاه دیگر باید پیاده شوم؛ که چشمم به خانم و آقایی که بالای سر من ایستاده بودند، افتاد. اون خانم اصلا حجاب مناسبی نداشت... سرم را پایین انداختم ، مطمئن بودم وظیفه ام این است که نهی از منکر کنم، اما میترسیدم. مترو شلوغ شده بود و معلوم نبود با تذکر من چه اتفاقی می افتد. میدانستم امر به معروف و نهی از منکر واجب است اما میترسیدم و جرأت انجام آن را نداشتم. در همان حال یک لحظه ذهنم را متوجه امام زمان علیه السلام کردم و از ایشان کمک خواستم تا بتوانم وظیفه ام را به درستی انجام دهم. با استعانت از ایشان از جای خودم بلند شدم تا تو اون شلوغی اون خانم جای من بنشینه. بعدش رفتم دم گوش آقایی که همراهش بود گفتم:سلام! ایشون خانم شما هستن؟ گفت:بله! خیلی مؤدبانه گفتم: لطفا بهشون بگین حجابشونو رعایت کنند. اون آقا هم نگاهی کرد و گفت: چشم... ! بعد هم به خانمش گفت حجابش را درست کند!! به همین راحتی! هیچ اتفاق بدی هم نیفتاد. نه دعوایی ، نه داد و بیدادی و نه مشکل دیگری. نفس راحتی کشیدم. یاد داستان کربلا افتادم. تازه معنای «کُلُّ یَومٍ عاشُوراءُ وَ کُلُّ أرْضٍ کَرْبَلا» را متوجه شدم. هر انسانی در زندگیش در معرض انتخاب هایی قرار میگیرد و تصمیمات وی مشخص می کند که او از سپاهیان حسین علیه السلام است یا از سپاهیان یزید. شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com.khaterate.aamerin منبع خاطره: 💻ehya.blog.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلطه اشرار بر مسلمین، اثر ترک امر به معروف و نهی از منکر مقام معظم رهبری: اوّلین فایده‌ی امر به معروف و نهی از منکر؛ همین است که نیکی و بدی، همچنان نیکی و بدی بماند. از طرف دیگر، وقتی در جامعه گناه منتشر شود و مردم با گناه خو بگیرند، کار کسی که در رأس جامعه قرار دارد و می‌خواهد مردم را به خیر و صلاح و معروف و نیکی سوق دهد، با مشکل مواجه خواهد شد؛ یعنی نخواهد توانست، یا به آسانی نخواهد توانست و مجبور است با صرف هزینه‌ی فراوان این کار را انجام دهد. یکی از موجبات ناکامی تلاش های امیر مؤمنان - با آن قدرت و عظمت - در ادامه‌ی این راه، که بالاخره هم به شهادت آن بزرگوار منجر شد، همین بود. روایتی که می‌خوانم، روایتِ تکان دهنده و عجیبی است. می‌فرماید: " لتأمُرُنّ بالمعروفِ و لَتَنهُنَّ عَنِ المُنكَرِ ، أو لَيُسلِّطَنَّ اللّه ُ شِرارَكُم علىَ خِيارِكُم ، فيَدعو خِيارُكُم فلا يُستجابُ لَهُم" باید امر به معروف و نهی از منکر را میان خودتان اقامه کنید، رواج دهید و نسبت به آن پایبند باشید. اگر نکردید، خدا اشرار و فاسدها و وابسته‌ها را بر شما مسلّط می‌کند؛ یعنی زمام امور سیاست کشور به مرور به دست امثال حَجّاج بن یوسف خواهد افتاد! همان کوفه‌ای که امیرالمؤمنین در رأس آن قرار داشت و در آن‌جا امر و نهی می‌کرد و در مسجدش خطبه می‌خواند، به خاطر ترک امر به معروف و نهی از منکر، به مرور به جایی رسید که حَجّاج‌بن‌یوسف ثقفی آمد و در همان مسجد ایستاد و خطبه خواند و به خیال خود مردم را موعظه کرد! حَجّاج چه کسی بود؟ حَجّاج کسی بود که خون یک انسان در نظر او، با خون یک گنجشک هیچ تفاوتی نداشت! به همان راحتی که یک حیوان و یک حشره را بکشند، حَجّاج یک انسان را می‌کشت. یک بار حَجّاج دستور داد و گفت همه‌ی مردم کوفه باید بیایند و شهادت بدهند که کافرند و از کفرِ خودشان توبه کنند؛ هر کس بگوید نه، گردنش زده می‌شود! با ترک امر به معروف و نهی از منکر، مردم، این‌گونه دچار ظلم های عجیب و غریب و استثنایی و غیر قابل توصیف و تشریح شدند. وقتی که امر به معروف و نهی از منکر نشود و در جامعه خلاف کاری، دزدی، تقلّب و خیانت رایج گردد و به تدریج جزو فرهنگ جامعه شود، زمینه برای روی کار آمدن آدمهای ناباب فراهم خواهد شد. (۱۳۷۹/۰۹/۲۵) (ع) شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وجدان راحت! یه شب رفته بودم یکی از مغازه ها برای خریدن مانتو... وقتی داخل مغازه شدم، دیدم یه خانمی با آرایش و حجاب نامناسب ما رو به طرف مانتوها راهنمایی می کنه و پیشنهاد میده که کدوم رو انتخاب کنم.... از اول که وارد مغازه شدم؛ تا این خانم رو دیدم فقط به این فکر بودم که چه جوری بهش تذکر بدم... ایشون به من قیمت مانتوها رو میگفت و من میشنیدم.... بالاخره مانتو رو انتخاب کردم!!! بعد از اینکه حساب کردم، باخنده و خیلی دوستانه بهش گفتم: ماشاءالله مغازه ی بزرگ و شیکی دارید...انشاءالله پررونق بشه...ولی یه چیزی؟!! گفت: بفرمایید! گفتم: میدونید حجاب حکم خداست و باید از فرمان خدا اطاعت کرد؟! گفت: آره میدونم! گفتم: اگه حجاب همه ی کارکنان این مغازه کامل بشه و آرایشی هم در کار نباشه؛ به برکت انجام این کار خدا پسندانه، مغازه تون فوق العاده عالی میشه و قطعا مشتری های بیشتری هم به مغازه تون میان... با خنده شالش رو جلو کشید و گفت: خیلی ممنونم! گفتم: خواهش میکنم! وظیفه ام بود عزیزم..... خدا حافظی کردم و اومدم بیرون! خیلی احساس سبکی می کردم و خیلی وجدانم راحت بود!😇😇 خداروشکر کردم که تونستم به وظیفه ام عمل کنم😍 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com.khaterate.aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عروسی برادر!! عروسی برادرشون بود. از مدت ها قبل؛ با برادرشون درباره ی نحوه برگزاری مراسم، بحث داشتند. به برادرشون گفته بودن، اگه تو مراسمت آهنگ داشته باشی؛ ما نمیایم!! باور این حرف برای برادرشون سخت بود و فکر میکرد خواهراش پای حرفشون نمیمونن و کوتاه میان... شب حنا بندون شد. با خواهر بزرگتر رفتند آرایشگاه و همسر برادرشون رو دیدند و کنارش موندن تا آماده شد... همگی با هم سوار ماشین شدند و راه افتادند... به بازار که رسیدند به برادرشون گفتند: ماشین رو نگه دار! برادرشون پرسید: چرا؟ مگه کاری دارید؟ گفتند: آره؛ بازار خرید داریم! گفت: پس حنا بندون چی؟ گفتند: ما که گفتیم نمیایم... وقتی پیاده شدند اشک در چشمان هردو حلقه زده بود و ناراحت بودند که نمیتونن در مراسم برادرشون شرکت کنن... مراسم که شروع شد تماس های مادرشون هم شروع شد؛ اما با حفظ احترام مادرشون؛ پای حرفشون موندن و تو مراسم گناه شرکت نکردن... شب عروسی شد! نیت کرده بودند عروسی رو هم نرن... خیلی ناراحت بودن و کلی گریه کرده بودن... غروب که شد، تصمیم گرفتن که برای شام عروسی برن... بسم الله گفتن و حاضر شدن... بعد از تمام شدن آهنگ و برای مراسم شام وارد سالن شدند... عروس و داماد از دیدن اون ها خوشحال شدند... اما بقیه افراد نظرات متفاوتی داشتند... خشک مقدسا! حالا یه شب هزار شب نمیشه و... نظرات و حرف های اونا اصلا براشون مهم نبود... روز پاتختی شد! بالاخره کارشون نتیجه داد و در کمال ناباوری؛ قرار شد مراسم بدون آهنگ برگزار بشه و برگزار شد... 🔴 گاهی لازمه پا روی دلمون بذاریم و پای اعتقاداتمون بایستیم... برای یه خواهر خیلی سخته که تو مراسم عروسی برادرش نباشه ولی این دو تا خواهر ثابت کردند که این دنیا خیلی پست و بی ارزشه که بخواهیم بخاطرش آخرتمون رو خراب کنیم... باید امر به معروف و نهی از منکر رو اول از خودمون و خانوادمون شروع کنیم! اون وقته که بدون حرف و فقط با عمل؛ نشون میدیم کار درست چیه و کار غلط چی... شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 eitaa.com.khaterate.aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر با اهدای شاخه‌های گل به بانوان تهرانی، میلاد حضرت زهرا (س) و روز مادر را به آنان تبریک گفت. شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin @Farsna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا