eitaa logo
خاطرات آمرین
174 دنبال‌کننده
74 عکس
46 ویدیو
8 فایل
سلام همراهان خوب کانال انتقادات، پیشنهادات، خاطرات و تجربیات خودتون رو به آیدی زیر ارسال کنید. @Yavarane_Zohoor خاطرات و تجربیات شما در کانال درج خواهد شد. ❌استفاده از مطالب کانال بدون لینک مجاز نمی باشد.❌ سپاس از همراهی شما💐
مشاهده در ایتا
دانلود
ورق بازی! نيمه شــعبان بود. با ابراهيم وارد کوچه شديم. چراغاني کوچه خيلي خوب بود. بچه هاي محل انتهاي کوچه جمع شده بودند. وقتي به آنها نزديک شديم، همه مشغول ورق بازي و شرط بندي و... بودند! ابراهيم با ديدن آن وضعيت خيلي عصباني شــد. اما چيزي نگفت. من جلو آمدم و آقا ابراهيم را معرفي کردم و گفتم: ايشان از دوستان بنده و قهرمان واليبال و کشتي هستند. بچه ها هم با ابراهيم سلام و احوالپرسي کردند. بعد طوري که کسي متوجه نشود، ابراهيم به من پول داد و گفت: برو ده تا بستني بگير و سريع بيا . آن شــب ابراهيــم با تعدادي بســتني و حرف زدن و گفتــن و خنديدن، با بچه هاي محل ما رفيق شد. درآخر هم از حرام بودن ورق بازي گفت. وقتي از كوچه خارج مي شديم تمام كارتها پاره شده و در جوب ريخته شده بود! شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
خنده ای که به اشک تبدیل شد! امتحاناتم نزدیک بود. برای اینکه بیشتر از وقتم بهره ببرم به کتابخانه عمومی رفتم. اما امان از دست بچه هایی که به بهانه درس، ولی برای شیطنت به کتابخانه می آیند!! از قضا همون ایام هم چند نفر دانش آموز دبیرستانی که با هم رفیق هم بودند؛ آمده بودند کتابخانه!! هرچه کردم نشد که تمرکز کنم!! سرو صداشون از حد گذشته بود و بمب خنده ی آنها هر از چند گاهی سکوت سالن مطالعه را در هم میشکست! نگاه معترضانه اطرافیان و تذکرات متصدی کتابخانه هم اثر نکرده بود! یک لحظه راهکاری به ذهنم خطور کرد!! کتاب داستانهایی از سیره بزرگان؛ که قبلا از کتابخانه گرفته و مطالعه کرده بودم را؛ مجددا از مخزن کتاب تحویل گرفتم. با تبسم رفتم سراغ همون بچه ها!! به هر کدومشون یک شکلات کاکاوئی دادم و تقاضا کردم صفحه ۹۵ را با هم بخونیم! داستان سیره عملی یکی از علمای بزرگوار شیعه بود؛ که شبها وقتی برای نماز شب برمیخواست، برای اینکه کسی از خواب بیدار نشود و حق الناسی به گردنش نباشد، کف نعلین خود را نمد چسبانیده بود! و عالمی دیگر؛ برای جلوگیری از سرو صدای آب هنگام وضو، ابری تهیه و زیر شیر آب میگذاشت!... این مطالب روی یکی از اونها خیلی تاثیر گذاشت و اشک در چشمانش حلقه زده بود. حال او باعث شد دوستانش هم ابراز شرمندگی کنند. 💝💝 تاثیر گذاری بر نوجوان ها؛ به دلیل قرار گرفتن در دوران بلوغ و خلقیات و روحیات خاص این دوران، بسیار سخت هست و نصیحت کردن و تذکر دادن...تاثیر چندانی نداره و گاهی اونها رو لجوج تر میکنه... در این موارد؛ پیشنهاد مطالعه ی کتاب، روش بسیار موثری هست. حتما از این شیوه استفاده کنید. شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com/khaterate_aamerin http://aamerin.ir
مگه اینا گذاشتن... یه دختر خانمی رو با پدر و مادرش دیدم که دختره روسری نپوشیده بود و به قولی کشف حجاب بود!!! دنبال یه فرصت مناسب بودم تا بهش تذکر بدم، اما راستش از باباش می ترسیدم!!😢 یه وقت دیدم دختره و مادرش از باباش جدا شدن!😃 رفتم دنبالشون! - وقتی بهشون رسیدم بعد از سلام و...گفتم: خاله شما چند سالتونه؟ - گفت: ۱۲ سال!😳 - گفتم: خوب عزیزم شما که به سن تکلیف رسیدی! مامانش مهلت نداد و شروع کرد به جواب دادن!! - گفت: من خودم هم میخوام همه رو در بیارم و بذارم کنار!!😐 خودم هم تا چند وقت پیش چادر سرم میکردم اما اینا مگه گذاشتن دین برای ما بمونه!! ببین چه وضعی برامون درست کردن!؟ - گفتم: مگه ما می خوایم دینمون رو از اینا بگیریم؟!! ما به تکلیفمون عمل میکنیم و از خدا، قرآن، پیامبر و ائمه پیروی میکنیم. مسئولین هم باید جوابگو باشند! ما هم بی تقصیر نیستیم در وضع مردم؛ بخاطر انتخاب نادرست... چون مسیرمون یکی بود کلی صحبت کردیم!! وقتی خداحافظی کردیم و جدا شدیم شنیدم داره به دخترش میگه خوب راست میگه روسری سرت میکردی😍 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
! تو خیابون سه تا دختر نوجوان بدحجاب رو دیدم و خیلی با مهربونی و لبخند گفتم: دخترای گلمون، موهاشون رو میپوشنن؟؟؟☺️ - یکیشون که بدتر از همه بود گفت: مگه ما به حجاب شما گیر میدیم ؟😳 - گفتم: عزیزم شما نمیتونی به حجاب من گیر بدی، چون پوشش من قانونیه، ولی پوشش شما بر خلاف قانونه!! تو فکر رفت و دیگه جوابی برای گفتن نداشت!😎 - یکی دیگه شون کامل موهاشو پوشوند و گفت: باشه! ببخشید! منم ازش تشکر کردم و رفتم.😊 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
🔸 اگر همه به وظیفه‌ عمل کنیم... چندوقت پیش توی مسیری که داشتم می‌رفتم؛ یه فضای سبز بین دو آپارتمان بود... چند تا دختر و دو تا پسر نشسته بودن دورهم... دخترا با لباس فرم مدرسه بودن! یکیشون هم مقنعه‌اش رو انداخته بود... معلوم بود راهنمایی یا فوقش اوایل دبیرستان باشن! باورم نمی‌شد نشسته بودن داشتن سیگار می‌کشیدن😳😞 نتونستم چیزی نگم؛ هم بخاطر بدحجابی هم مختلط نشستن و هم سیگار کشیدن...😤 رفتم جلو! - اولش ملایم بهشون گفتم: بچه‌ها اینجوری اینجا نشستین درست نیست و جلوه ی خوبی نداره لطفا بلند شید برید... دخترا اصلا محل ندادن!😔 - یکی از پسرا گفت: من خودم برا همه درس عبرتم همه ازم درس میگیرن بیخیال🙄 - لحنمو جدی تر کردم و گفتم: اینجا محل رفت و آمده! مخصوصا بچه مدرسه‌ای‌ها مناسب نیست این چیزا رو ببینن یا بلند شید برید یا زنگ بزنم بیان ببرنتون😐😡 - یکی از دخترا گفت: شما زنگ بزن اگه اومدن من خودم باهاشون میرم!!! بولوف میزنه بچه ها!!😐 - منم گفتم: باشه! اگر مشکلی نیست زنگ می‌زنم پلیس بیاد! اومدم این‌طرف‌تر و پلاک آپارتمان کناری رو نگاه کردم و گوشیمو درآوردم و شماره ۱۱۰رو گرفتم😎 همون لحظه یکی از پسرا اومد سمتم!!! اول فکر کردم داره میاد بزن بزن😱 نامحسوس گارد گرفتم 💪👊 - ولی با کمال تعجب کاملا محترمانه گفت: ببخشید خانوم میشه چند دقیقه باهاتون صحبت کنم؟😳 - منم گوشیو قطع کردم و با همون لحن جدی گفتم: بفرمایید!! - گفت: ببخشید این اطراف مدرسه اینا هست؟ من اطلاع ندارم🤔 - گفتم: بله! چند تا مدرسه هست!! یکم بعد هم موقع تموم شدن امتحاناتشونه و تعطیل می‌شن...مدرسه هم نباشه اینجا یه جای عمومیه و مکان تردد؛ اصلا خوب نیست این‌جور صحنه‌ها... - گفتم: شما هر کاری می‌کنی به خودتون مربوطه، ولی وقتی کارت توی جامعه دیده میشه به من هم مربوط میشه. الان اگه دختر من کنار من بود و شما رو می‌دید و ازم می‌پرسید مامان اون بچه‌ها چیه دستشون و یا اینکه مگه بچه ها هم سیگار می‌‌کشن من چه جوابی باید می‌دادم؟؟؟🤔 - قشنگ حرفامو گوش کرد و کاملا منطقی قبول کرد و گفت: درسته حق با شماست! من معذرت می‌خوام! ما الان جمع می‌کنیم و میریم... بعدم سیگار توی دستشو خاموش کرد😊 کیف کردم از این‌همه منطق توی یه نوجوون... منم خیلی محترمانه و خوش برخورد از اون و بقیه ی دوستاش تشکر کردم بعد راهمو گرفتمو رفتم😉 - جلوتر یه خانومه ک از دور می‌دید ماجرا رو سر تکون داد و گفت: خجالت نمی‌کشن توی این سن سیگار می‌کشن!!😏 - منم گفتم: آره! ولی اگه من بگم، بعدش شما بگید و یکی دیگه بگه؛ اون‌وقت اونا دیگه جرئت نمی‌کنن توی جامعه از این کارا کنن... بعد با لبخند رفتم... خییییییلی حس خوبی داشتم و کلی خدارو شکر کردم بخاطر روزی‌ای که برام در نظر گرفته بود👌👌👌 (سعادتی از زنجان) شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin