eitaa logo
خاطرات آمرین
186 دنبال‌کننده
74 عکس
46 ویدیو
8 فایل
سلام همراهان خوب کانال انتقادات، پیشنهادات، خاطرات و تجربیات خودتون رو به آیدی زیر ارسال کنید. @Yavarane_Zohoor خاطرات و تجربیات شما در کانال درج خواهد شد. ❌استفاده از مطالب کانال بدون لینک مجاز نمی باشد.❌ سپاس از همراهی شما💐
مشاهده در ایتا
دانلود
ورق بازی! نيمه شــعبان بود. با ابراهيم وارد کوچه شديم. چراغاني کوچه خيلي خوب بود. بچه هاي محل انتهاي کوچه جمع شده بودند. وقتي به آنها نزديک شديم، همه مشغول ورق بازي و شرط بندي و... بودند! ابراهيم با ديدن آن وضعيت خيلي عصباني شــد. اما چيزي نگفت. من جلو آمدم و آقا ابراهيم را معرفي کردم و گفتم: ايشان از دوستان بنده و قهرمان واليبال و کشتي هستند. بچه ها هم با ابراهيم سلام و احوالپرسي کردند. بعد طوري که کسي متوجه نشود، ابراهيم به من پول داد و گفت: برو ده تا بستني بگير و سريع بيا . آن شــب ابراهيــم با تعدادي بســتني و حرف زدن و گفتــن و خنديدن، با بچه هاي محل ما رفيق شد. درآخر هم از حرام بودن ورق بازي گفت. وقتي از كوچه خارج مي شديم تمام كارتها پاره شده و در جوب ريخته شده بود! شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
چقدر پای اعتقاداتمون می ایستیم؟؟ زمین بایر وسط روستا محلی برای قماربازی شده بود. جوان های روستا هرچند روز یکبار دور هم جمع می شدند و قمار می کردند. سید اسماعیل چند دفعه ای به آن ها تذکر داد؛ اما فایده نکرد. آخر به کمیته اعلام کرد و آن ها بساطشان را جمع کردند. از آن روز به بعد به او سنگ می زدند و از دور ناسزا می گفتند... اما برایش مهم نبود! می گفت: " این جا برای من با جبهه فرقی نداره، حتی اگه من رو بزنند و بکشند، من وظیفه ام را انجام می دهم." ۲ شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com/khaterate_aamerin