هدایت شده از چشمه جاری
💠 بچه توانایی بود، نمی دانم با چه واسطه ای با استاد صفایی رحمة الله علیه آشنا شده بود که با آب و تاب در حال بحث با ایشان بود.
💠 استاد پس از اینکه گفتگویی با وی کرد، او را تشویق می کرد و جلوی دوستان به او می گفت: معلوم است که اهل مطالعه هم که هستی، من پاسخ شما را می دهم، ولی تو هم هر چه به ذهنت می رسد را بنویس، جمع آوری کن، تا من بخوانم و بعد هم با هم گفتگو کنیم.
💠 یک روز که در جمع دوستان نشسته بودیم، نوجوان با دفتری در دست وارد شد و پس از سلام و احوالپرسی، دفتر را به حاج شیخ داد.
💠 استاد با وسواس و دقت شروع به خواندن آنها کرد. از قرار معلوم چند سؤال به همراه اشعاری که داشت را نوشته بود. نوجوان با دیدن شور و اشتیاق آقای صفایی که در خواندن به خرج می داد، سر از پا نمی شناخت.
💠 در نهایت حاج شیخ متنی در پاسخ او نوشت و قرار شد این تبادل اطلاعاتشان ادامه داشته باشد. وقتی احساس او را می دیدم که با دیدن آقای صفایی که مشغول خواندن متن وی و در حال نوشتن جواب است، انصافاً دوست داشتم به جای او می بودم.
📚 رد پای نور، ج 3 ص 78
🆔 کانال👈 چشمه جاری
هدایت شده از چشمه جاری
🎤👈 حجة الاسلام موسی صفایی
🔷 همراه پدرم، سوار ماشین یکی از رفقا از مشهد به سمت تربت می رفتیم. پدرم مشغول گفتگو با راننده بود که یک لحظه گوشم به صحبت ایشان تیز شد.
🔷 ایشان از خودشان، وقتی که هم سن من بودند حرف می زدند و می گفتند: من وقتی هم سن الان موسی بودم، سیصد ختم قرآن کرده بودم.
🔷 وقتی این حرف را شنیدم، تحریک شدم و با خودم فکر کردم: خب، چرا من این کار را نکنم؟! همین حرف ایشان کافی بود که من، خودم را با ایشان مقایسه کنم و حرکت های سازنده ای داشته باشم.
📚 رد پای نور، ج 3 ص 96
🆔 کانال👈 چشمه جاری
هدایت شده از چشمه جاری
💠 جام جهانی نود ایتالیا بچه های محله در تب و تاب پیگیری نتایج فوتبال بودند و هر کس به جمع آوری عکس بازیکنان تیم مورد علاقه ی خود مشغول بودند. من هم عاشق تیم آرژانتین بودم که در آن زمان «مارادونا» کاپیتانش بود.
💠 آن روزها داشتن عکس تمام بازیکنان، یک کلکسیون به حساب می آمد و بچه ها سر این قضیه با هم رقابت داشتند. یکی از عکس های جدید مارادونا تازه وارد بازار شده بود که اگر آن را به آلبومم اضافه می کردم، بی عیب و نقص ترین آلبوم، از آن من می شد.
💠 قیمت آن چهل تومان بود. پول نداشتم، اگر هم به پدرم می گفتم که این مبلغ را برای چه می خواهم، مطمئن بودم که نمی دهد. تنها چیزی به ذهنم رسید این بود که این مبلغ را از جیب پدرم تک بزنم و با خرید عکس مارادونا برای رسیدن به آرزویم، پیه یک تنبیه درست و حسابی را به دنده و پهلوی خودم بمالم.
💠 مبلغ پنجاه تومان از جیب پدرم برداشتم و منتظر عکس العمل پدرم ماندم. پدرم وقتی سر جیبش رفت و متوجه کسری بودجه اش شد، به من که گوشه ای نشسته بودم، نگاهی کرد و بدون اینکه چیزی بگوید، لباسش را پوشید و از منزل خارج شد. فهمیدم که ایشان قطعاً راهی منزل حاج آقای صفایی شده بود، تا با ایشان درباره ی برخوردی که می باید با من داشته باشد، مشورت کند.
💠 پس از مدتی انتظار، پدرم برگشت. دیدم نه تنها از تنبیه بدنی خبری نبود که هیچ، حتی برخلاف تمام معادلاتم، صدایم و بدون اینکه کم شدن پول جیبش را به رویم بیاورد، یک اسکناس بیست تومانی از جیب خود درآورد و گفت: بیا بابا، این بیست تومن رو بگیر، بگذار تو جیبت، خالی نباشه. از هفته ی بعد هم باید حواسم باشه که پول تو جیبی ات رو فراموش نکنم.
💠 من که خود را مستحق توبیخ و تنبیه می دیدم، با این حرکت، در همان عالم کودکی شرمنده شدم. با شرمندگی سرم را پایین انداختم، اسکناس بیست تومانی را جلوی پدرم گرفتم و گفتم: ببخشید بابا، من دو برابر و نیم این مبلغ رو به شما بدهکارم، شما این بیست تومنی رو بردارید، هفته ی دیگه و هفته ی بعدش هم پول تو جیبی نمی خوام تا بِدِهیم صاف بشه.
💠 پدرم با محبت مرا در آغوش گرفت، پیشانی ام را بوسید و گفت: نه عزیزم، من بدهی شما رو بخشیدم. این پول رو بگیر ، فقط سعی کن درست خرج کردن رو یاد بگیری.
📚 رد پای نور، ج 3 ص 134
🆔 کانال👈 چشمه جاری
هدایت شده از چشمه جاری
🎤👈 هادی صفایی
🔷 دو تا از دوستان آقا جانم با پک های سنگینشان به سیگار فضای سنگینی از دود در اتاق درست کرده بودند. من که سه چهار سالم بیشتر نبود با تعجّب به دود غلیظی که از دهانشان بیرون می آمد، نگاه می کردم و با کنجکاوی به طرف یکی از آنها رفتم، دستم را دراز کردم و گفتم:«عمو سیگارت رو بده».
🔷 دوست پدرم از طرفی یکه خورده و از طرف دیگر نمی دانست چه باید بکند، مات و متحیر سکوت کرده بود و نمی دانست جواب این تقاضای مرا با چه زبانی بدهد.
🔷 آقا جانم با اشاره ی سرش گفت: بهش بده. او که اصلاً فکر نمی کرد آقا جانم جدّی بگوید و حتی تصورش این بود که ایشان دارند طعنه می زنند، با شرمندگی به سکوتش ادامه داد، که این بار ایشان با لحن محکم تری گفت: بهت می گم سیگارت رو بهش بده بکشه.
🔷 او سیگارش را با تردید به دستم داد و من به تقلید از آنها پک سنگینی به سیگار زدم، چشمتان روز بد نبیند، مادرم تا صبح از سرفه هایم خوابش نبرد و تا یکی دو روز با غرولند مادرِ بیچاره، بد و بیراهایی که نثارم می کرد تا همین الان حاضر نشده ام لب به هیچ نوع دخانیاتی بزنم.
📚 رد پای نور، ج 3 ص 145
🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔷 با يكى از دوستان خوبم بر سر سفره نشسته بوديم، او به پياز علاقه داشت و به خوردن آن مشغول بود.
🔷 كودكى كه در آنجا بود مقدارى از آن پياز را در دهان گذاشت، اشكش سرازير شد و زبانش سوخت و آن را رها كرد.
🔷 دوستم خنديد، خنده اى پربار و پر از برداشت؛ كه عده اى به خاطر جهتى از چيزهايى مى گذرند اما عده ديگر، همان چيز را به همان خاطر مى خواهند.
🔷 آن تيزى و تندى كه كودك را فرارى كرده، مرا به سوى خود كشانده است.
🔷 و سپس ادامه داد: در برابر سختى ها و ناراحتى ها عده اى به همان خاطر كه ما فرار مى كنيم به استقبال مى روند و از سختى ها بهره مى گيرند.
🔷 همان دردها و فشارها كه ما را از پاى در مى آورد، همانها به عنوان پا، عامل حركت و پيشرفت و ورزيدگى عده اى مى شود.
📚 مسئولیت و سازندگی، ص 109
معرفی_کتاب
کتاب حاضر از مجموعه «تطهیر با جاری قرآن» به بیان تفسیر سوره مسد پرداخته است.
گزیده مطالب کتاب:
ای سرپرست من، من به سوی تو آمده ام؛ هم برای دیدار و هم برای مهمانی و هم برای پناه،.
پناه نه از دشمن و نه از بیگانه؛ پناه از جنایت خودم که بر خودم روا داشتم و پناه از این هیزم هایی که بر پشتم نکاه داشته ام، که من «حمالة الحطب» خویشم و برای سوختن خودم، اینها را به دوش کشیده ام.
این تحلیلی از عذابی است که باید انسان از آن بترسد، و این آتشی است که راستی می سوزاند. تو نه از خدا و نه از بیگانه، که از خودت می سوزی.
هدایت شده از مباحث تربیتی
آن چه من را به حركت وادار مىكند،علم به چيزى نيست،اضطرار به آن است.احتياج به آن است.مادامى كه من،دين را حتى اگر قبول كردم،خدا را حتى اگر باور كردم كه هست،اگر به آن نياز نداشته باشم وبگويم بدون دين مىتوانم راهم را بروم ومىتوانم بدون دين زندگى كنم،طبيعتاً دين يادر متن نمىآيد،بر كنار مىشود، يااگر هم مىآيد متن بىبديلى نيست،مىتواند نسخه بَدَل داشته باشد
اينجاست كه تواز دين مىتوانى كنار بكشى.ثبات تو در رابطه با دين ممكن است متغير باشد. يك روز باشى يك روز نباشى.اين ديگر مربوط است به شرايطى كه تو دارى.دين متن تو نيست.يك روز آن را دارى، يك روز ندارى
حاشيهى زندگى توست
اما اگرآدمى باور كرد كه دين براى من ضرورت است،چرا؟چون علم من در حوزهى هفتادسال مىتواند كارگشا باشد،فلسفهى من هم در حوزهى علم من مىتواند روشنگر باشد وعرفان من هم و قلب من هم و مجموعه مسائل و نقطههاى آسيب وآفتى كه در دل من هست با مجموعهى راهى كه در پيش دارم واهدافى كه دارم جمعبندى وشناسايى مىشود،آن موقع اگر من اين مجموعه را فهميدم،به وحى روى مىآورم،اين نياز را مىفهمم.اينجاست كه در خدا جدال نمىكنم.
روح انتظار با دستيابى به امن ورفاه و رهايى كه آرمانهاى انسان معاصروشايد خود ما هم باشد،آرام نخواهد گرفت وكسانى كه همراهى حجّت و معيّت محمّد و آل محمّد را مىخواهند نمىتوانند تا اين سطح قرار بگيرند وتا اين حدّ آرام باشند،كه انسان معاصر چه بسا بتواند با تكيه بر علم و عقل و عرفان،بدون نياز به وحى و مذهب تا اين مرحله گام بردارد وبا عقل جمعى و روح جمعى وغريزۀ جمعى به اين مهم نائل آيد پس ما كه از ضرورت وحى واضطرار به حجّت و انتظار حجّت دم مىزنيم بايد از اول حساب را روشن كنيم وسنگمان را حق كنيم؛👈چون ما مدعى هستيم كه آدم براى بيشتر از هفتاد سال برنامهريزى شده ومعتقد هستيم كه بافت وساخت انسان و جهان با اين سطح از #رفاه وامن و رهايى،سازگار نيست.تحول نعمتها و محدوديتها و خودآگاهى و مرگآگاهى، آدمى رادر متن رفاه، راحت نمىگذاردودر شب عروسى به فكر عزا و بارهاى سنگين فرداها مىاندازد.
◼️◾️ ما معتقديم كه چه در مرحله ى معرفت #دين و دين شناسى و چه در مرحله ى تأثيرگذارى معرفت و يقين بر عمل و تصميم بايد به حلقه ى واسطى توجه داشت كه اصل و اساس #معرفت و #عمل را شكل مى دهد
◾️همانطور كه در آن جمله ى دعا آمده بود:
مكن اليقين فى قلبى
من با اينكه مى دانم #آب در كوزه است به سراغ آب نمى روم،چون تشنه نيستم ولى با احتمال اينكه در چند كيلومترى آب هست حركت مى كنم،چه #عطش را با خود دارم وآرام نمى گيرم.
📚 کتاب وارثان عاشورا،
هدایت شده از مجتبی وافی
درس اخلاق استاد هادی زاده به مناسبت ماه رجب_x264 00_06_48-.mp3
8.97M
🔰 ماه رجب فرصتی برای نزدیک کردن راههای طولانی!
🔹ماه رجب؛
فرصتی برای پاک شدن
فرصتی برای جبران کردن
فرصتی برای بازنگری عمر رفته
❇️درک فرصت ماه رجب برای کسانی است که اهل آخرتند.
⁉️چگونه اهل آخرت شویم؟باید دنیا را آزمود.
⁉️دنیاآزموده چه کسی است؟
🔸کسی که خود را در این دنیا مسافر میداند.
🔸کسی که دنیا را منزلی خشک میداند و قصد منزلی پرنعمت کرده است.
🔸کسی که سختی راه را تحمل میکند برای رسیدن به منزلی وسیع و منزلی که قرارش باشد.
✅ این راه توشه زیاد میخواهد
توشه جمع کردن سخت نیست باید...
♦️متن وصيت به امام حسن (ع):
🔸انما مثل من خبر الدنيا كمثل قوم سفر نبا بهم منزل جديب فاموا منزلا خصيبا و جنابا مريعا فاحتملوا و عثاء الطريق و فراق الصديق و خشونه السفر و جشوبه المطعم ليأتوا سعة دارهم و منزل قرارهم فليس يجدون لشىء من ذلك ألما و لايرون نفقه فيه مغرما و لا شىء أحب اليهم مما قربهم من منزلهم و أدناهم من محلهم.
🔸 داستان آنان كه دنيا را آزمودند و شناختند همچون گروهى مسافرند كه به جايى منزل كنند ، ناسازوار و از آب و آبادانى به كنار و آهنگ جايى كنند پرنعمت و دلخواه و گوشهاى پرآب و گياه. پس رنج راه را بر خود هموار كنند و بر جدايى از دوست و سختى سفر و ناگوارى خوراك، دل بنهند كه به خانهى فراخ خود برسند و در منزل آسايش خويش بيآرمند. پس رنجى را كه در اين راه بر خود هموار كردند، آزار نشمارند و هزينهاى را كه پذيرفتند تاوان به حساب نيارند و هيچ چيز نزدشان خوشايندتر از آن نيست كه به خانهشان نزديك كند و به منزلشان درآورد. (نهج البلاغه/نامه۳۱)
⭕️ سخنرانی استاد هادیزاده - ۱۳بهمن۱۴۰۰
🆔 @m_vafi
هدایت شده از 🇮🇶🇸🇾🇵🇸🇱🇧🇮🇷کنشگری
📝یادداشت: مطالعه ممنوع!!
🔰چرا سیرهای مطالعاتی برخلاف باور رایج، آسیب های بسیاری دارد؟
✳️ اهالی کتاب و مطالعه همیشه با پدیده ای به نام سیرهای مطالعاتی مواجه بودهاند و باور عمومی به فایده و ارزش سیرهای مطالعاتی جویندگان علم را مجبور به انتخاب سیرهای مطالعاتی می کند...
✳️ اما اصولاً سیرهای مطالعاتی آسیب های بسیاری دارد و فقط برای چند هدف خاص تجویز می شود...
💢ادامه مطلب:
🔺فقدان سؤال و مسأله محوری
⬅️ اصولا مطالعه مفید و فعال باید با سؤالات یا مسائل مشخص همراه باشد. حتی در مطالعات درسی و تخصصی هم این قاعده صدق می کند.
مطالعه بدون سؤال و مسأله اساساً هدف مطالعه را محقق نمی کند و نه تنها بازدهی را کاهش می دهد بلکه با مرور زمان حجم بسیار کمی از مطالب در حافظه شما باقی می ماند.
🔺اتلاف عمر و نابودی فرصت
⬅️ سیرهای مطالعاتی با ارائه مجموعه ای از مطالب اضافی و اطلاعات فرعی و غیر ضروری، هدف مطالعه و دست یابی به نتیجه را بسیار کُند نموده و در بازه های طولانی فرصت های محدود اهالی مطالعه را برای مطالعات مفید از بین می برد.
🔺انتزاعی شدن ذهن و جدایی از واقعیت
⬅️ به دنبال آسیب های قبلی، سیرهای مطالعاتی با دور کردن فکر فرد از مسائل واقعی و ایجاد یک هدف غیرواقعی برای به پایان رساندن سیر، به تدریج ذهن را انتزاعی می کند.
بنابراین در بلند مدت قدرت حل مسأله و هوش کاربردی فرد را به شدت محدود می کند و به تدریج شخص به این نتیجه می رسد که خلاقیت اجتماعی وی کاهش یافته است.
🔺خستگی و دلزدگی از کتاب و مطالعه
⬅️ در نتیجه آسیب های گذشته و همچنین طی مجموعه ای از پژوهش های میدانی که به همراه جمعی از پژوهشگران دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران انجام دادیم، بیش از نیمی از افراد جامعه آماری ما که مطالعه را کنار گذاشته بودند، علت اصلی آن را سیرهای مطالعاتی می دانستند.
⁉️پس چه کنیم؟
✅ مسلماً ولگردی مطالعاتی!! آسیب های بسیار زیادی دارد اما به جای سیرهای مطالعاتی ثابت و آسیب زا، معتقدم باید :
🔸در کوتاه مدت از تک خوانی هدفمند،
🔹میان مدت از گروه های پویای مطالعاتی،
🔸و بلند مدت از برنامه های مسأله محور و منعطف مطالعاتی استفاده کرد.
اتمام: استاد صفایی حائری:هيچ چيز بىحاصلتر از اين مطالعات دستورى و كتاب خواندنهاى پيشنهادى نيست كه پيش از طرح سؤال و جوشش پرسشها، گريبانگير تازه راه افتادهها و نو مسلمانهاى شعارزده مىشود.
🔅تمُد🔅
🆔 @temod_uni
هدایت شده از ذکری
📝منحرف فکور!
بسم الله
🔹فقط اهل اندیشه و فکر بودن کافی نیست.
🔸نه تنها کافی نیست، بلکه مضر هم هست.
🔹فکری که اسیر است، جهت درستی را هم نشان نمیدهد.
🔸بلکه انحراف ساز است. مثل قطب نمایی که تحت تاثیر میدان های مغناطیسی، جهت درست را سمت دیگری نشان میدهد.
✳️ عادت ها، منافع و سودها ، تقلیدها، تعصب ها، هواها و میل ها، اینها فکر من را در بند میکشند و جلوی آزادانه فکر کردنم را میگیرند.
🌿براستی نقش تفکر در زندگی ما انسان ها چیست؟🌿
#آزادی
#فکر
#تربیت
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra