❤️🍂
صبحبخیر #حــاجابراهیـــم❤️
#طلــوعِ هر صبحم را،
به یڪ لبخندت پیوند مےزنم؛
ڪه #ختم_به_خیر گردد عاقبتم❤️...
#شهیدابراهیمهمت
ســـردار خیـــبر
#روزتـــوݩ متبـــرڪ به #نگـــاهشهیــــد🌹
پروفایـــل🍃
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
عکس کمتر دیده شده فرمانده دلاور لشکر ۲۷ محمدرسولالله #شهیدابراهیم_همت که به سیوپنجمین سالگرد شهاد
متنی که میخوانید👇
مصاحبه ای است🎤
که چند سال پیش با خواهر بزرگ #شهیدهمت انجام شده🙂
زمان تولد #حاجابراهیم خاطرتان هست؟ بله من شش سال داشت۱۳ فروردین و دم دمای صبح بود⛅️ بابا آماده رفتن به صحرا بود که درد مادرم شروع شد همه نگران بودیم🤕؛چون مادرم سر بارداری #ابراهیم سفر کربلا رفته بود،خیلی صدمه دیده بود وقتی #ابراهیم متولد شد☺️،ما خیلی خوشحال شدیم❤️
چرا اسمش را #محمدابراهیم گذاشتید؟ از مادرم شنیده ام که در سفر کربلا مریض می شوند پدرم ایشان را دکتر می برند،اما فایده ای ندارد مادرم می گویند من دیگر دکتر نمی آیم و باید سراغ دکتردیگری بروم به حرم می رود😍☝️ ومتوسل می شود بعد هم ظاهرأ به زیارتگاه حضرت ابراهیم می روند و خیلی گریه می کنند شب موقع استراحت در خواب می بیند دو خانم بزرگوار با نقاب، یک طفل در آغوش ایشان می گذارند و می گویند این « #محمدابراهیم» است☺️،خیلی مواظبش باش👌
از کودکی #حاجی بگویید؟ بچه خیلی ساکتی بود ساکت تر از دو برادر دیگرم خیلی علاقه داشت❤️ به تیله بازی وخیلی هم کاری بود سر زمین می رفت و کمک بابا بود حواسش به همه چیز بود☺️👌 یادم هست یک بار که به مدرسه می رفتیم ،سر راه یک تکه نان افتاده بود ،خم شد،برداشت و بوسید🙂 و روی چشمش گذاشت،گفت «این نان زیر پای مردم لگد می شود،گناه دارد😒 »معلمانش هم خیلی دوستش داشتند☺️ از بچه های بی ادب خیلی بدش می آمد ویکی از دوستان #ابراهیم به دیگری فحش داده بود😐 و #ابراهیم هم یک سیلی محکم به گوشش زده بود😑 که چرا حرف بد زده و خیلی عصبانی شده☹️ بود آدم شوخ طبعی بود،اما وقتی عصبانی می شد خیلی جدی محکم برخورد می کرد🙂👌
راوے:خواهرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامه_دارد...
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عکس_کمتر_دیده_شده #شهیدحاج_محمدابراهیم_همت ادامه گفتگو🎤 با خواهر بزرگوار #شهیدهمت چطور از شها
#عکس_کمتر دیده_شده
#شهیدحاجمحمدابراهیمهمت
ادامه گفتگو 🎤
با خواهر مکرمه #شهیدهمت
پیکر #حاجی را دیدید؟🎤
او را برده بودند تهران تا کنار مزار شهید چمران دفن کنند مادرم قبول نکرد🍃 آوردنش شهرضا رفتیم پیکرش را ببینیم😢، از روی انگشتش که در بچگی لای چرخ رفته بود شناختیم😔 برادرم اجازه نداد صورتش را ببینیم فقط خیلی به دستش تأکید می کرد💔 به مادرم گفت نگاه کن ببین خود #ابراهیم است بعد نگویی #ابراهیم نبوده🙁 ،او می آید #حاجی یک دستش هم نبود😔 یادم افتاد که چقدر دوست داشت مثل حضرت ابالفضل شهید شود😭 گفته بود دوست دارد مثل امام حسین شهید شود💔 حالا نه سر داشت ونه دست😭
بزرگ ترین آرزوی #حاجابراهیم چه بود؟🎤
خیلی دوست داشت به حج برود وبعد هم شهادت💔 گفته بود دوست دارم وقتی از اولیاءالله شدم🙂، شهید شوم🕊 در سفر حج از خدا خواسته بودبعد از امام زنده نباشد و شهادت💔
از مراسم شهادت حاج همت بگویید؟🎤 مراسمش خیلی با شکوه بود👌 از کردستان خیلی ها آمده بودند پیش مرگ هایش؛همان هایی که خود #حاجی آورده بودشان سپاه وبسیج از همه جا آمده بودند🙁 بچه های لشکر ریخته بودند توی حیاط آقای بخشی پیر مردی بود که عمو خطابش می کردند🙁 کارش توی جبهه گلاب پاشیدن روی بچه ها در شب عملیات بود🍃 حیاط را با گلاب شست بچه های لشکر کف حیاط را می بوسیدن که #حاجی از اینجا راه رفته😭 لب حوض وضو می گرفتند که #حاجی اینجا وضو گرفته😭 قنداق مصطفی را گرفته بودند روی دست،می گفتند یادگار #حاجهمت است😔😭 پشت بام ،کوچه های اطراف همه جا پر بود،اصلاً جا نبود💔💔
راوے:خواهرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامه_دارد...
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عکس_کمتر_دیده_شده #شهیدمحمدابراهیم_همت تابستان ۶۲ #کوهه
ادامه گفتگو🎤
با خواهر مکرمه #شهیدهمت
از فرزندتان شهید احمد مروت هم برایمان بگویید؟
احمد،ماه رمضان وقت سحر به دنیا آمد☺️ بچه عجیبی بود؛از همان کودکی مثل #ابراهیم بود در مدرسه ،عکس شاه را از روی دیوار انداخته بود🙂 زمین و شکسته بود و بعد آتش زده بود بعد هم معلمش حسابی کتکش زده بود😒 و از مدرسه اخراجش کرده بودند از ترس به من چیزی نگفت رفته بود سراغ #ابراهیم و #حاجی هم تشویقش کرده بود😐😂،گفته بود خودم می روم مدرسه و حالشان را می گیرم،به مادرت چیزی نگو یک موقع هم منافقین یک سری کتاب آورده بودند زیر پل پنهان کرده بودند که بین مردم پخش کنند احمد فهمیده بود با شهید قریشی رفته بودند زیر پل و همه کتاب ها را آتش زده بودند🙂 بعد هم که رفت کردستان اما آن زمان #حاجهمت جنوب بود نزدیکی های چهلم داداش بود که آمد شهرضا خیلی ناراحت بود😞 تمام مراسم پا برهنه کار می کرد می گفتم کفش بپوش می گفت نه شما نمی دانید دایی جان کی بود او مثل امام حسین شهید شد💔،اینجا کار کردن مثل کار کردن برای مجلس اباعبدالله است😔 دوست دارم پا برهنه برای مجلس آقا کار کنم بعد هم که خواست برود جبهه ، به برادر کوچکم حاج ولی گفتم نگذار برود،داغ #ابراهیم هنوز تازه است😔 گفته بود می خواهم بروم سلاح دایی را بردارم با اصرار من راضی شد😢 تا چهلم بماند بعد هم رفت جبهه جنوب🙂 #حاجابراهیم آخرین بار کی او را دیدید؟ سه ماه قبل از شهادتش بود💔 آمد خانه در زد در را باز کردم خیلی عوض شده بود🍃 گفت میهمان نمی خواهید از همین جمله اش دلم ریخت فهمیدم آمده دل بکند و برود😔 گفتم میهمان چرا؟خانه خودت است پسرم خنده معنا داری کرد چند روزی ماند و بعد رفت تا اینکه سه روز مانده بود به سال #حاجابراهیم که تلفن زنگ زد📞 گفتم پسرم بیا سال دایی جان شهرضا باید باشی خیلی مهمان داریم🙁 از کردستان هم خیلی می آیند گفت سعی می کنم ولی منتظر نباش بعداً فهمیدم که دستش تیر خورده بوده😒 و از بیمارستان زنگ می زده همان شب هم مرخص می شود برمی گردد منطقه عملیات بدر بود می گویند برو شهرضا ،مراسم #حاجی می گوید😔 اینجا باید باشم و سلاح دایی جان را بردارم شهرضا کاری ندارم آر پی جی زن بود پشت خاکریز بلند می شود تانک را بزند که تیر به پیشانیش می خورد💔 و شهید می شود همان روز سالگرد #حاجی شهید شد🕊 آن زمان ۱۶ سالش بود❤️💔
راوے:خواهرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامه_دارد...
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عکس_کمتر_دیده_شده #شهیدمحمدابراهیم_همت اردوگاه شهید بروجردی،قلاجه #قسمت_آخر
گفتگو با خواهر بزرگوار #شهیدهمت🎤
شهید مروت نیروی کدام لشکر بود؟ لشکر۱۷علی بن ابیطالب ع به فرماندهی شهید زین الدین ویژگی بارزش چه بود؟ اخلاصش عجیب بود👌 برادرم می گفت یک بار یک تابلوی بزرگ خیلی قشنگ برای نمایشگاه کشید از کرمانشاه آمدند🙂 برای فیلمبرداری🎥 دنبال نقاشش بودند گفتم بیا گفت نه من این را برای خدا کشیده ام🙂☝️ اصلاً حرفش را هم نزن دایی🙂 دیگر اینکه خیلی کارهاش را مخفیانه و پنهانی بود؛این دیگه خیلی مرموزتر از #حاجهمت بود😐
خواب #حاجهمت یا شهید مروت را دیده اید؟🎤
شب شهادت احمد،خواب دیدم یک لباس سفید بلند پوشیده یک دفعه گردبادی آمد احمد را احاطه کرد و برد بالا فردا ظهر خبر شهادتش💔 را آوردند😔 خواب #حاجی را هم خیلی اوایل می دیدم ولی الان دیگر هیچ کس زیاد خوابش را نمی بیند😢 انگار با همه ما قهر کرده ولی همین چند روز پیش خواب دیدم آمده خانه ما🙂، گفت خواهر خیلی مواظب خودت باش همین را گفت و رفت😔 موقع شهادت احمد هم یکی از همسایه ها می گفت خواب دیدم #حاجی آمد در خانه شما ،احمد را بغل کرد و به من گفت به خواهرم بگویید احمد را بردم پیش خودم😭 ، خیالش راحت، مواظبش هستم❤️
#حاجی جنگ را چطور دید؟
#حاجابراهیم می گفت تا آخرین نفس مقاومت می کند✌️ و باید از اسلام و کشور و ناموسش دفاع کند💪 جنگ برایش مثل سفره ای بود که پهن شده بود برای دریافت روزی های معنوی روی دفاع ازناموس خیلی تأکید میکرد☝️ گفته بود یک بار در منطقه ای ، دیدم عراقی ها یک دختر را بسته اند به درخت و دو نصفش کردند😔 بچه ها مانده بودند چه کنند،حالشان بد شده بود رفتم کتم را انداختم رویش گفتم به خانم ها بگویید بیایند دست وپایش را باز کنند😔 و غسل و کفن کنند اینها خیلی درد است ما باید برای دفاع از ناموس مان مقاومت کنیم✌️ #حاجی این آخری ها خیلی ضعیف شده بود خیلی خسته بود ولی دفعه آخر شاداب بود🙂 معلوم بود که آماده رفتن شده است🕊
رابطه شما الان با #حاجی چطور است؟ دیروز سر مزارش بودم گفتم #حاجی جای شما معلومه خیلی خوبه، نه؟ که ما را فراموش کردی💔 خیلی خیلی رابطه اش باهامون ضعیف شده انگار با همه مون قهر شده خوب حق دارد گناه ها زیاد شده، توفیق ما کم شده😔 باید به خودمان بیاییم که چرا #همتها رفتند و شهید شدند؟وظیفه ما چیست؟ امروز باید چکار کنیم؟😔☝️
راوے:خواهرشهید
#محمدابراهیمهمت❤️
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#گفتگو_با_مادرشهید☺️ #محمد_ابراهیم_همت👇 #ابراهیم به کردستان میرود... بعد از پیروزی انقلاب✌️ درست
#گفتگو_با_مادرشهید☺️
#شهید_محمد_ابراهیم_همت👇
وقتی حاج احمد متوسلیان، رفیق شفیق #حاجابراهیم، پای او را به لشگر ۲۷ محمد رسول الله باز میکند!
با آغاز جنگ، او و حاج احمد متوسلیان، به دستور فرمانده کل سپاه مأموریت یافتند🙂 ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله را تشکیل دهند.👌 خواهرش در خصوص ورودش به لشگر ۲۷ محمدرسول الله میگوید: «بالا بودن روابط عمومی و خوش برخوردی و مسوولیت پذیریاش در جبهه های کردستان باعث شد، به واسطه حاج احمد متوسلیان _دوست صمیمیاش_ اول وارد تیپ و سپس به فرماندهی لشگر ۲۷ محمد رسول الله منصوب شود.🙂» و اینگونه میشود که #حاج_محمدابراهیمهمتِ اصفهانی ما سر از فرماندهی یک لشگر تهرانی در جنگ ایران و عراق در میآورد.🙂✌️
#حاجی در عملیات سراسری فتح المبین، مسئولیت قسمتی از کل عملیات به عهده وی بود. وی در موفقیت عملیات در منطقه کوهستانی «شاوریه» نقش مهمی داشت🍃. او در عملیات بیت المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول الله فعالیت و تلاش قابل توجهی را در شکستن محاصره جاده شلمچه ـ خرمشهر انجام داد. او و یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشتند🍃. در سال ۱۳۶۱ با توجه آغاز جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم لبنان راهی آن دیار شد🚶 و پس از دو ماه حضور در این خطه به جبهههای ایران بازگشت. با شروع عملیات رمضان، در تاریخ ۲۳ تیر ۶۱ در منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ ۲۷ محمدرسولالله (ص)را به عهده گرفت و بعدها با ارتقاء این یگان به لشکر، در سمت فرماندهی آن لشکر انجام وظیفه کرد👌. در عملیات مسلم بن عقیل و عملیات محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، با دشمن جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل: لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص)، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ ۱۰ سیدالشهدا بود، به عهده گرفت. سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر ۲۷ تحت فرماندهی او در عملیات والفجر ۴ قابل توجه بود. وی در تصرف ارتفاعات کانی مانگا نقش ویژهای داشت.❤️🙂
#ادامه_دارد...
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
بیان ویژگیهای #شهیدهمت و خاکسپاری وی به دست استاد حسین انصاریان👇 برخى از آن جوانان نازنین که فرمان
بیا ویژگیهای #شهیدهمت و خاکسپاری وی به دست استاد حسین انصاریان👇
یکى از چهره هاى پاک و فعال جنگ و از جوانانى که غالباً در جلسات من شرکت مى کرد، #حاجابراهیمهمّت بود👌. او در حالى که سوار بر موتور🏍 بود با گلوله توپ سرش از بدن جدا مى شود.💔
به نظرم بالاترین ویژگى #شهیدهمّت سه چیز بود:☝️
1 . شجاعت؛ واقعاً شخصى نترس بود که سخت ترین عملیات ها، برایش کارى عادى به شمار مى رفت.🙂✌️
2 .اخلاص؛ به حقیقت ایشان بنده خالص خدا بود.❤️
3 . خوش اخلاقى و تواضع؛ هیچ وقت در بین بچّه هاى لشکر محمّد رسول الله (ص)، خودش را به عنوان فرمانده مطرح نکرد، یعنى به گونه اى با بچّه ها برخورد داشت که احساس فرماندهى نمى کردند و در عین حال یک فرمانده قوى و طراح بود.☺️👌
وقتى #حاجابراهیم شهید شد🕊، من هم با جنازه اش به تهران آمدم که جنازه را به مسجد امام بازار بردند. وی فرمانده رزمندگان منطقه بازار و خیابان رى تهران بود و اکثر مردم ایشان را مى شناختند.🍃 به همین خاطر در مراسم تشییع ایشان، جمعیت فوق العاده اى شرکت کردند.
وی را بعد از تشییع به امام زاده رضا در شهرضا بردند و من هم به خاطر ارتباط نزدیک و صمیمى که با او داشتم و با درخواست رفقایش به شهرضا رفته و خودم او را در امامزاده دفن کردم🍃. سپس براى تسلیت به خانه اش در شهرضا رفتم.
جا دارد یادى از حاج بخشى هم داشته باشیم. وى هم براى روحیه بخشیدن و دلگرم کردن رزمندگان برنامه هاى خوب و مؤثرى داشت و نیروها به او علاقه داشتند.🌹
#ادامهدارد...❤️
@kheibar