eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.8هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
(ع) : براے هر غم و دردی درمانی است🍃 ؛ و درمان گناه ؛ طلب مغفرت و آمرزش از درگاه خــداوند می باشد .👌❤️ 📚وسائل الشیعه،ج۱۶،ص۶۵ @kheiybar
#شهیدهمت در پاسخ به جوسازی‌های جریانی مرموز طی عملیات رمضان گفت: هر کسی که بیشتر برای خدا☝️ کار کند بیشتر باید فحش بشنود🍃،و شما #پاسدارها، چون بیشتر برای خدا کار کردید، ببشتر فحش شنیدید و می‌شنوید.👌 ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم!🙂 #شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت #روز_پاسدار #من_‌یک_‌سپاهی_هستم❤️ @kheiybar
#ریحانــه🌸 برادرانی رفتند جنگیدند وخونشان ریخته شد تامدافع حرمهاباشند خواهرانی هم داریم که به خیابان میروند با #چادر با #حیاء واز شدت گرما عرق میریزند تا مدافع حرمتها باشند😍☝️ خسته نباشی مجاهد ✌️ @kheiybar
در فکه کاری ناتمام داشت که می باید انجامش می داد🍃. صدای بچه های گردان کمیل را می شنید که #همت را صدا می زدند « #حاجی، سلام ما را به امام برسان. بگو عاشورایی جنگیدیم.»✌️ و گریه ی #همت را که ملتمسانه سوگندشان می داد💔 « تو را به خدا تماستان را قطع نکنید. با من حرف بزنید، حرف بزنید.»😔 کریم نجوا را می دید که از کنار بچه ها می دوید و می خندید: «بچه ها! دیر و زود دارده، اما سوخت و سوز نداره»🙂.... یکی می افتاد، یکی بلند می شد. یک آب می خواست، زمین تشنه بود، آسمان تشنه بود، فریاد عطش کران تا کران را در بر می گیرد... و سید داشت برنامه ی عاشوراییش را می ساخت.😞😭   #شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت #شهید_سیدمرتضی_آوینی #سالروز_شهادت💔🕊 @kheiybar
‌ چہ خوب گفت #سیدمرتضی‌آوینے: حزب اللہ اهـل ولایت است و اهل ولایت بودن دشوار است😌 پایمردی میخواهد و وفادارے.✌️ آقاجان انی سلمٌ لمن سالمکم وحربٌ لمن حاربڪم❤️ •| #سربازتیم_آقاجان😎 @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
احمق، بگو رفته مرخصي، قربان !😡 ـ رفته مرخصي، قربان.😰 ـ كي برميگردد؟ ـ فردا برميگردد، قربان.😰 سرلشك
بر اساس زندگی شهید معلم فراری ۳ ❤️آشی که یک وجب روغن داشت❤️ سربازها، ناهارشان را ميگيرند و مينشينند سرميزها. گروهبان در سالن ايستاده است و اوضاع را كنترل ميكند🙄 بعضيها روزهشان را ميخورند؛ امـا بيشـتر آنهـا مخفيانه غذايشان را در ظرفي ميريزند و با خود ميبرند😥. گروهبان آنها را ميبيند؛ ولي چيزي نميگويد. سرلشكر از آشپزخانه خارج ميشود و به سالن ميرود. ترس، وجـود همـه را فرا ميگيرد😰. بعضيها از ترس مجبور به روزهخ‌واري ميشوند😞. بعضي بـا غـذا ور ميروند تا سرلشكر برود؛ اما سرلشكر جلو در ناهـارخوري مـيايسـتد. يكـي از سربازها، غذايش را ميريزد داخل يك كيسـة پلاسـتيكي و آن را زيـر پيـراهنش مخفي ميكند😑. وقتي ميخواهد از در برود بيرون، سرلشكر راهش را ميبندد. رنگ از چهرة سرباز ميپرد. سرلشكر، يك مشت محكم به شكم او مـيزنـد😫. پلاسـتيك غذا ميتركد و لكههايي چرب از زير پيراهن او ميزند بيرون. سرلشـكر، او را در حضور همه به باد كتك ميگيرد😒. سپس دستور بازداشتش را صادر ميكند. همة سربازها با ترس و وحشت مشغول خوردن غذا ميشوند. هيچ كس جرأت سر بلند كردن ندارد.😰 يونس باز هم به ياد ميافتد. هر لحظه كه به پايان مرخصي نزديك ميشود، نگراني يـونس هـم بيشـتر ميشود😓. همة فكر يونس را همين موضوع پر كرده است. گروهبان را هم در جريان قرار ميدهد. گروهبان هر چه فكر ميكند هيچ راه چارهاي به نظـرش نمـيرسـد. يونس ميگويد: «اگر ميشود، باز هـم بـرايش مرخصـي رد كـن📝؛ مـن مـيروم راضي‌اش ميكنم نيايد پادگان.»😞
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#رمان_‌شهیدهمت بر اساس زندگی شهید معلم فراری ۳ #فصل_سوم ❤️آشی که یک وجب روغن داشت❤️ سربازها، ناها
گروهبان ميخندد و ميگويد: «مگر ميشود؟ ماه رمضان يك مـاه اسـت😕. الان تازه پنج روزش رفته. من چه طور بيست و پنج روز مرخصي برايش رد كنم؟»☹️ ـ از مرخصيهاي من كم كن. اگر را دوست داري، نبايد اجازه بـدهي تا آخر ماه رمضان بيايد پادگان😒. اگر بيايد و اوضاع اينجا را ببيند، حتماً با سرلشكر درگير ميشود.😩 ششمين روز ماه رمضان است. چند ساعتي تا افطار مانده است. آرام و قرار ندارد. شده است مثل اسفند روي آتش. خبرهايي كـه از پادگـان بـه گـوش رسيده، مردم را عصباني كرده😤؛ چه رسد كه مسئول آشپزخانة همان پادگان است.😓 مردم ميگويند: سرلشكر ناجي، روزه‌داران را با شلاق و بازداشت مجبـور بـه روزه‌خواري ميكند. او به زور در گلوي روزهداران آب ميريزد.😤 هر چه فكر ميكنـد، بيشـتر عصـباني مـيشـود؛ امـا سـعي مـيكنـد ناراحتياش را از كربلايي و ننه نصرت مخفي كند🙁. او بنـد پوتينهـايش را محكـم ميبندد و ساكش را به دوش مياندازد و خداحافظي ميكند. ننه نصرت بـاز هـم ميگويد: «آخر ننه، چه طور شد يك دفعه تصميمات عوض شد😕؟ مگر نگفتي تـا آخر ماه پيش ما ميماني؟» ميگويد: «ننه، من مسئول آشپزخانه هستم. بچه‌هاي مردم مـيخواهنـد روزه بگيرند و كسي نيست برايشان سحري درست كند. درست است من اينجا تو راحتي و آسايش باشم، آنها رنج و غذاب بكشند؟»😒☝️ ـ نه ننه، واالله من راضي به ناراحتي كسي نيستم. برو، خدا به همراهت.🙂❤️ ... @kheiybar ڪانال از ابراهیم‌همت+تاخدا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اے عشق زلال، روح دریــا زیبایے محض،اے دلارا الحق ڪہ به تو نام مےآید😍 اے ماه ترین عمــوے دنیا ❤️ @kheiybar ڪانال از ابراهیم‌همت+تاخدا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با یـــاد #شما یاد #حـَــــرم یاد #نـــگاهتــــ امروز چه زیبا شده‌ اےعشـــق مݩ #آقــــا😍☝️ #امـــام‌مهـــربانےها❤️ #چهارشنبه‌های‌امام‌رضایے💚 @kheiybar
#چشــمت رهَـم نمیدهـد به گذرگاهِ عافیت بیمـارم و خوشـم که دلـم #مبتـلای توسـت . . .❤️🕊 #شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت #روزتـون_متبرک_به_نگاه‌شهید☺️❤️ @kheiybar
☀️ #احادیث_صبحگاهے ☀️ ❤️ امام علے علیه السلام: 👈آنڪه سپــاه خــود را یارے نڪند دشمنانــش را یارے ڪرده است. #احادیث_معصومــین @kheiybar ڪانال از ابراهیم‌همت+تاخدا👆
می‌گفت بعد از نماز وقتی سرتون رو به سجده می‌گذارید و بدنتون آروم مےشه🍃.اونجا با خودتون خلوت کنید🙂.چون بهترین وقت همون موقع‌ست که چیزی حواستون رو پرت نمی‌کنه👌.یه مرور داشته باشید روی همه کارهایی که از صبح تا شب کردید.ببینید کارهاتون برای رضای خدا☝️ بوده یا نه. خیلی‌ها این توصیه را شنیده بودند.عمل کرده و نتیجه‌اش را هم دیده بودند.☺️❤️ @kheiybar ڪانال از ابراهیم‌همت+تاخدا👆
〰〰〰〰〰🌹〰〰〰〰 ❣بـانــو 🗣 صِدایِ خنده هایت را هیچ گوش . نامحرمی نمی شنود ❌ وقتی ... 👇 #چادرت شد #سبڪ_زندگی‌ات! 💚 👀 آن روی ماهت را هیچ چَشمِ نامحرمی . نمیبیند ❌ وقتی ... 👇 #چادرت شد #سبک_زندگی‌ات! 💚 💟 وجود نازنین‌ات هم نصیب هر رهگذری نخواهد شد❌ وقتی ... 👇 #چادرت شد #سبڪ_زندگی‌ات! 💚 👑 اصلا خدا هم یڪ بهشت پشت قباله ات می‌اندازد!😍 وقتی ... 👇 #چادرت شد #سبڪ_زندگی‌ات! 💚 سبڪ زندگی‌ات را تغییر بده بانو😉 〰〰〰〰🌹〰〰〰🌹〰 @kheiybar
🍃💔 راه بهـشت را🕊 تنهــــا مــرداݩ جــــنگ مـــےداننــــد...🙂✌️ #شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت #محمدتقی_سالخورده #سالروز_شهادت 🕊 @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
گروهبان ميخندد و ميگويد: «مگر ميشود؟ ماه رمضان يك مـاه اسـت😕. الان تازه پنج روزش رفته. من چه طور بيس
بر اساس زندگی شهید معلم فراری ۳ ❤️آشی که یک وجب روغن داشت❤️ پاسي از شب گذشته است. ، در گـوني را بـاز مـيكنـد و برنجهـا را ميريزد داخل ديگ🍃. گروهبان و يونس با نگراني او را تماشا مـيكننـد😣. گروهبـان ميگويد: «مرخصي تو را رد كرده‌ام. چه استفاده كني، چه استفاده نكني، مرخصي حساب ميشود.»🤗 ، شلنگ را داخل ديگ ميگذارد و شير آب را باز ميكند و مـيگويـد: «اشكالي ندارد. بگذار حساب بشود😇. من ميخواهم مرخصيهـايم را تـو پادگـان بگذرانم.» ـ اما اين اشكال دارد. تا وقتي مرخصي داري، نبايد وارد پادگان بشوي😒. ـ اين مرخصي قبول نيست؛ چون شما مرا گول زديد. آيا من تقاضاي مرخصي كردم؟ گروهبان و يونس كه جوابي ندارند بدهند به همديگر نگاه ميكنند😐. در حالي كه شيرآب را ميبندد، ميگويد: «من وقت زيادي ندارم. ميخواهم سحري درست كنم. اگر شما هم كمكم ميكنيد، آستينهايتان را بزنيد بالا اگر هـم كمـك نميكنيد، مرا تنها بگذاريد.» 🙂😒 گروهبان كه چشمانش از ترس و دلشوره گرد شده، به يونس ميگويـد: «آقـا يونس، اين زبان مرا نميفهمد؛ تو حالياش كن. الان بازداشتگاه پـر از سـربازاني است كه جرمشان فقط روزه گرفتن است😩. سرلشكر شب تـا سـحر نمـيخوابـد و مراقب سربازهاست. حالا اين آقا با چه دلي ميخواهـد بـراي سـربازها سـحري درست كند؟»😞 بدون اعتنا به گروهبان، اجاق را روشن ميكند. گروهبان كه از دست او كلافه شده، غرولندكنان از آشپزخانه خارج ميشود.😤🚶
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#رمان_‌شهیدهمت بر اساس زندگی شهید معلم فراری ۳ #فصل_سوم ❤️آشی که یک وجب روغن داشت❤️ پاسي از شب گذ
تو ديوانه شده اي ... عقل تو كلّه‌ات نيست... هر كاري دوست داري، بكن. صبح، نتيجهاش را ميبيني.😒☝️ سربازها را زير آفتاب☀️ داغ سرپا نگه داشته‌اند. هر كس چيزي ميگويـد. يكـي ميگويد: «سرلشكر متوجه سـحري پخـتن شـده😱 ! حـالا ميخواهد او و روزهداران ديگر را در حضور همه تنبيه كند.»😩 ديگري ميگويد: «سرلشكر هميشه ميخواهد روزة روزهدارها را بشكند.» به فكر فرو رفته است. سربازها جور ديگري به او نگاه ميكنند☹️. با ورود ماشين سرلشكر به پادگان، سروصداها ميخوابد. به دنبال ماشين سرلشـكر، تـانكر آب و يك كاميون پر از نظامي چماق به دست وارد پادگان ميشود😱. نفس در سينة همه حبس ميشود. شيپور ورود سرلشكر نواخته ميشـود. لحظـهاي بعـد، او بـا سگش از ماشين پياده ميشود😤 و منتظر اجراي دستورها ميماند. نظاميها، سـربازها را به صف ميكنند و به طرف تانكر آب ميبرند. سرلشكر در حالي كه پيپاش را روشن ميكند، با خشم و غضب به سربازها نگاه ميكند😡. نظاميها به هر سرباز يك ليوان آب گرم ميخورانند. هر كس مقاومت ميكنـد، بدنش از ضربات شلاق و چماق زخم و ذيل ميشود.😢 با بغض و كينه به سرلشكر نگاه ميكنـد. گروهبـان، خـودش را بـه او ميرساند و با طعنه ميگويد: «اين كارها، نتيجة يك‌دندگي توست😒. اگر قبلاً كسـي ميتوانست مخفيانه روزه بگيرد، حالا ديگر نميتواند. ايـن كـار هـر روز تكـرار ميشود.»😞 ... @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺📿🌸 بازم جشــݩ میــلاده🍃 شوره محشر افتاده🕊 ذڪر مهــر و سجــاده📿 جانم یا 😍 ❤️ ❤️ @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اربابِ من ڪسۍسٺ،ڪه در اوجِ بےڪسۍ جاۍ مُچم همیشہ دو دسٺِ مرا گرفٺ🍃 هر ڪس رفیقِ من شده،من را زمین زده💔 اما حسین،دسٺِ مرا بۍ صدا گرفٺ. #رفیقم_حسینــ‌‌‌(ع)😭 #السلام_علیڪ_یا_اباعبدالله✋ @kheiybar
🍃🌸 برای خنده هایت "وان یڪاد"خوانده ام🍃 ودرمیان نگاهت "صدقل هو الله" یافته ام•••😍☝️ تا بدانی من با تُ به "احسن الخالقیـن" رسیده ام•••🕊 #شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت #روزتون_متبرڪ_به_نگاه‌شهید☺️❤️ @kheiybar
💖 امام سجاد (ع): ‌ ❤ برای #عباس (ع) نزد خداوند جایگاهی است كه در روز قیامت همه شهیدان به آن غبطه می خورند.🕊 ‌ 🌹بحار، ج ۲۲، ص ۲۷۴ 🍃 @kheiybar