خشتـــ بهشتـــ
#قسمت_دوازده2⃣1⃣
#معرفی_شهید🌿
#زندگینامه_شهدا✨
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی
#مهمان_شام
کاسبی
کار کردن براش عیب نبود.از جوان هایی که دنبال کار و تلاش نبودند بدش می آمد. می گفت من حتی حاضرم برم بار بزنم، حمالی کنم و... اما مهم برای من اینه که فقط روزی ام حلال باشه. مدتی تو کار خرید و فروش محصولات کشاورزی وارد شد.
یه بار تخمه کدو معامله کردیم. به خاطر مشکلی که پیش آمد از حقش گذشت. می گفت پول حلال ارزش داره، شبهه که توش باشه بی برکت میشه. من بارها شاهد بودم که افرادی به خاطر مبلغ بسیار ناچیز کارشون به دعوا و جنجال کشیده بود. اما سید به راحتی از کنار این موضوع گذشت...
مدتی هم مشغول خرید و فروش سیب زمینی بود. من دیده بودم که تو معامله باید دائم قسم خورد، حالا راست و دروغش رو خدا می دونه! خیلی بهش تاکید می کردم، می گفتم سید جان حواست باشه تو معاملات قسم دروغ نخوری.
می گفت: کیشه (مرد) مطمئن باش، خودم حواسم هست. من برای راست هم قسم نمی خورم چه برسه دروغ.
یکبار سید از کشاورزی بار سیب زمینی خرید، بارش خیلی خوب نبود، فرستاد تهران و برگشت خورد. با قیمت پایین تری بارش رو فروخت و مقداری ضر کرد.
گفتم سید چرا موقع خرید دقت نکردی؟ گفت اشکال نداره، خودم می دونستم بارش خیلی خوب نیست، اما اون کشاورز بنده خدا دستش خالی بود، می شناختمش. آدم زحمت کشی بود. خواستم کمکی به اون بنده خدا کرده باشم. حتی اگر خودمم ضرر کنم. حرف های سید برای ما عجیب بود. اما سید با اعتقاداتش کار می کرد. خیلی اهل دنیا نبود. شاید به خاطر همین کارهاش خیلی ها ملامتش می کردند. اما من اثر این رفتارهای سید رو تو زندگی اش دیده بودم که چقدر زندگی اش با برکت بود.
چند بار قبل از اینکه تخمه رو ببینه پول رو ریخت به حساب کشاورز و بعد می رفت محصول رو می خرید! گاهی اوقات پیش می اومد کشاورز قیمت تخمه رو کیلو 9000 تومان می گفت، اما سید وقتی محصول رو می دید می گفت: بیشتر می ارزه، کیلو 12000 تومان می خرم! کشاورز تعجب می کرد. تا حالا چنین کاسبی ندیده بود!
بهش اعتراض می کردیم. می گفت می دونم که این بار بیشتر ارزش داره، پس چرا باید مالم رو شبهه ناک کنم. مسلمان بودن هزینه داره...
یکبار یکی از کشاورزان بار خرابی به سید داد. سید بعد از معامله متوجه شد که بار تحویلی با آنکه نشان داده بود فرق داره. خیلی محترمانه به طرف گفت: کیشه (مرد) مقدار از اون باری که به من دادی خرابه من ضرر می کنم، اگه می خوی قبول کن یا نه. برخورد سید اینقدر خوب و محترمانه بود که کشاورز قبول کرد و خسارت سید رو پرداخت کرد.
سید خودش زمین اجاره کرده بود. گاهی اوقات برداشت محصولات کشاورزی می افتاد ماه مبارک رمضان. سید خیلی به کارگرهاش سخت نمی گرفت. بعضی از اون ها روزه نبودند اما مرام سید اجازه نمی داد با سخت گیری بی مورد، باعث بشه کسی تو انجام واجباتش کوتاهی کنه و روزه خواری کنه...
یادمه سید میلاد موتوری داشت که فروخت به یکی از دوستان. اما خریدار نتونست پولش رو بده. سید چیزی نگفت و وتورش به همین راحتی رفت! بارها به من می گفت پول دادم به بچه ها اما پس نمی دن. مهم نیست خدا چند برابرش رو به ما برگردونده...
***
دست خیلی هارو می گرفت. کمک می کرد. بعضی وقت ها می گفتم سید جان به هرکسی پول نده، می گفت اشکال نداره. گاهی اوقات من از دستش حسابی کفری می شدم. می گفتم سید جان خیلی ساده ای و... سید هم فقط می خندید.
سید داشت ساختمانی را درست می کرد. دزد اومد و کلی کابل و سیم ازش برده بود. سید خیلی راحت ایستاده بود. می گفت: اشکال نداره حتما لازم داشته که برده!! بعد از مدتی دزد رو پیدا کرد، بهش گفتیم برو ازش شکایت کن اموالت رو پس بگیر. گفت لازم نیست من حلال می کنم.
#بایادش_صلوات ♥️
#ادامهدارد... ✅
🌿[ @shohadae_sho ]🌿
#شهدایی_شو💙👆
خشتـــ بهشتـــ
#قسمت_سیزده3⃣1⃣
#معرفی_شهید🌿
#زندگینامه_شهدا✨
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی
#مهمان_شام
روزی حلال
تو کار خرید و فروش تخمه بودم یه روز رفتم پیش سید مقداری از تخمه برای نمونه تو جیبم بود ریختم تو مچ سید، گفتم سید جان تخمه سراغ دارم می خری؟ این هم نمونه اش؟ گفت داش علی آره ... کجاست؟ گفتم روستاهای قروه کردستان، بدون معطلی گفت زنگ بزن بریم، شماره حسابش رو هم بگیر بهش بگو پولش رو اول بهش میدیم، شماره حساب رو گرفتم و دادم به سید، نیم ساعت بعد رفتیم بانک، سید 25 میلیون تومان پول ریخت به حساب طرف!!
گفتم سید داری چی کار می کنی؟! چطور اطمینان داری بدون اینکه تخمه رو ببینی پول رو واریز می کنی؟! گفت سوارشو بریم کارت نباشه.
با نیسان خودش رفتیم. تو مسیربودیم که اذان دادند. سید راهنما زد، ماشین رو کنار جاده پارک کرد؛ گفتم چی کار می کنی؟! گفت اول نماز بعد کاسبی، گفتم: سید دارم یخ می زنم، تو این سرما مجبوری مگه؟ می ریم خونه نماز رو می خونیم.
سید گوشش به این حرفا بدهکار نبود. رفت تو بیابون زیرانداز کوچیکی رو انداخت و نماز اول وقتش رو خوند. به ما می گفت: بابا بیا دو تا دو رکعتی سریع می خونیم و میریم، اما ما گوشمون بدهکار نبود. نمازش رو خوند و راه افتادیم..
رسیدیم روستا و رفتیم منزل اون کشاورز، اومد جلوی در گفتیم حاج آقا اومدیم تخمه رو ببریم، گفت: شما بودید بدون اینکه تخمه رو ببینید این همه پول رو واریز کردید؟! سید گفت: بله حاجی من پول ریختم.
گفت: خوب حالا من اگه بخوام دبه کنم شما چه مدرکی دارید؟! اصلا کی گفته من تخمه دارم؟! کی گفته شما به من پول دادید؟! شاهدت کو؟!
می خواست یه مقدار سر به سر سید بزاره!! پیرمرد کشاورز هم از کار سید متعجب بود. سید هم گفت حاجی ما می دونیم چی کار کنیم، می خوای ما بریم!! با دستم زدم پهلوش و گفتم سید جان چی میگی؟!! پس 25 میلیون تومان چی میشه؟!
پیرمرد کشاورز خندید و گفت بفرمائید، یاالله گویان وارد شدیم و رفتیم تخمه هارو دیدیم و بار زدیم. پیرمرد کشاورز خیلی از مرام و اخلاق سید خوشش اومد، رفت تو کوچه بقیه کشاورز هارو هم صدا زد و گفت: بیایید؛ بیایید هرچی تخمه دارید بدید به این آقا، پولتون رو هم نداد من ضمانتش می کنم.
پیرمرد ادامه داد: شصت سال دارم کار می کنم و خرید و فروش می کنم تا حالا آدم رو راستی مثل این آقا رو ندیدم، من هم فقط تماشا می کردم. این دیگه کیه؟!
یه بار از یه نفر تخمه خریدیم. فروشنده از مرام و خوش حسابی سید خیلی خوشش اومد. تو یه معامله کوچیک نزدیک 250 هزار تومان همینجوری به سید داد.
خیلی وقت ها باهم می رفتیم خرید و فروش. اصلا قسم نمی خورد. تازه اومده بود تو خرید و فروش که یکی از دوستان به سید گفت: سیدجان معامله کردن کار تو نیست! آدم خودش رو می خواد، تو این کاره نیستی؟!
سید از این حرف تعجب کرد. دوستش ادامه داد: راستش تو نمی تونی دروغ بگی، قسم دروغ بخوری! اینجا هم تا وقتی این کارهارو انجام ندی همیشه بازنده ای؟! سید با خنده گفت: داداش مثلا ما مسلمانیم. من ثابت می کنم که میشه بدون دروغ و قسم هم معامله کرد. خدا خودش کمک می کنه که روزی حلال سر سفره هامون ببریم...
بنده دامپزشک هستم ( حالا بماند که سر همین شغل من، با سید میلاد چقدر شوخی و خنده داشتیم...) تا حالا دو سه بار پیش اومد که وقتی برای کارای دامپزشکی می رفتم روستا، سید میلاد رو هم با خودم می بردم. چون خارج از ساعت کاری بود.
یادمه یه بار که از سر کوچه شون رد می شدم. نگهداشتم و بهش گفتم: بیا بریم روستا. گفت وایسا از بابام اجازه بگیرم. برام خیلی جالب بود که سید تو اون سن و سال و جایگاه، باز اجازه پدر رو شرط اومدنش می دونست...
رفت و چند دقیقه بعد اومد. تو روستا مشغول کارای دامپزشکی بودم، یه پیرمرد دامدار به سید سلام کرد. با همون گرمی همیشگی شروع کرد با پیرمرد صحبت کردن و حال و احوال پرسیدن...
پیرمرده شروع کرد گله و شکایت از کارش که درآمد راحت و کلان نداره و این حرفا... یادمه اونجا سید میلاد نگاش کرد و یه حرف قشنگی زد. بهش گفت: حاجی شما جای پدر مایی ولی هر پولی که پول نیست. حالا من از شما یه سوالی دارم. وجدانا از ته دل جواب بده، شما این گوسفندا رو که تعدادش کم نیست بفروشی، بذاری بانک سود خوبی میگیری. حالا به نظر خودت اون پول به دلت خوش میاد یا این پولی که با زحمت و دسترنج خودت در میاد؟
سید میلاد انگار یه تلنگر بزرگی به پیرمرده زد. او به نشانه تایید سرش رو تکون داد و گفت: راست میگی ما آدما یاد گرفتیم ناشکری کنیم. همونجا خداروشکر کرد...
خشتـــ بهشتـــ
#قسمت_سیزده3⃣1⃣ #معرفی_شهید🌿 #زندگینامه_شهدا✨ #شهید_سیدمیلاد_مصطفوی #مهمان_شام روزی حلال تو کار خری
خیلی دست به خیر بود. خیلی به دوستاش قرض می داد. من مطمئن هستم که خیلی از اون پول ها هیچ وقت به دستش نرسید. اما سید هیچ وقت گلایه نکرد. ملا همیشه بهش خورده میگرفتیم. اما سید اصلا در گیر و دار این دنیا نبود. زمانی هم که تو کار ساختمان بود سعی می کرد از مصالح مرغوب استفاده کنه، حتی برای خرید کاشی و سرامیک پروژه رفت یزد و از اونجا تهیه کرد. گاهی می شنیدم که بعضی ها به سید خورده می گرفتند و می گفتند: سید با این کارهات ضرر می کنی و... اما وجدان کاری سید اجازه نمی داد برای رسیدن به سود ناچیز دنیایی، دست به هرکاری بزنه.
بسیار پر تلاش بود. گاهی اوقات 4 صبح بلند می شد می رفت روستاهای مختلف برای خرید و فروش محصولات کشاورزی و... تا ما از خواب بیدار بشیم، سید کلی کاسبی کرده بود. مدتی روی پروژه پل سازی کار می کرد. از عدم مدیریت و کم کاری برخی مدیران ناراحت بود. می گفت گاهی اوقات زیر باران، هوای سرد و مواقعی که نباید آسفالت ریخته شود متاسفانه این کار رو انجام می دهند که کیفیت کار می آد پایین و بیت المال حیف و میل میشه و از بین میره. من مسئول هستم و نمی تونم این همه تضییع بیت المال رو ببینم.
سید میلاد با اینکه از نظر مادی و دنیوی چیزی کم نداشت، اما وابسته به موقعیت و جایگاه دنیوی نشد. وقتی خاطرات و کتاب های شهدای دفاع مقدس را می خواند به حال آنها حسرت می خورد. وقتی می دید که شهدای دفاع مقدس از مه چیزشان گذشتند و آنطور جانفشانی کرده و از وطن و انقلاب دفاع کردند، سید میلاد هم آرزوی شهادت می کرد و می گفت کاش روزی بیاید که من هم شهید شوم.
#بایادش_صلوات ♥️
#ادامهدارد... ✅
🌿[ @shohadae_sho ]🌿
#شهدایی_شو💙👆
🇮🇷 تصویر برگزیده سایت رهبر معظم انقلاب از حضور گسترده مردم رشت در راهپیمایی ٢٢ بهمن ١٣٩٨
♦️امام خامنه ای :راهپیمایی ٢٢بهمن مظهر اقتدار ملی است؛ نشاندهنده عزم عمومی ملت ایران است؛مظهر همان چیزی است که هردشمنی را در هرحدواندازهیی از اقتدار نظامی وتواناییهای تبلیغاتی وسیاسی، مرعوب می کند.
#کلام_رهبری
هدایت شده از خشتـــ بهشتـــ
36b17f6865aded80274b902a791db06e16896358-360p__97882.mp3
11.21M
🎤صوت قرائت زیارت عاشورا
🎗چله زیارت عاشورا
♥️ به نیابت از شهدا مدافع حرم
#ماملت_شهادتیم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
🦋[ @shohadae_sho ]🦋
#شهدایی_شو 👆
هدایت شده از خشتـــ بهشتـــ
متن زیارت عاشورا همراه با ترجم1..pdf
381.1K
🎤متن قرائت زیارت عاشورا
🎗چله زیارت عاشورا
♥️ به نیابت از شهدا مدافع حرم
#ماملت_شهادتیم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
🦋[ @shohadae_sho ]🦋
#شهدایی_شو 👆
💛|| سیونهمروز از چله زیارت عاشورا
🌿°| به نیابت از #شهدامدافع_حرم. 🌹°| #شهیدمسعودعسکری
🦋[ @shohadae_sho ]🦋
#شهدایی_شو 💙👆
#شهیدانه
-------------------------------------------------
بچـه حـزب اللهـے بـاید بلـد بـاشـه هـرجـایـے چجـوری امـربه معـروفـــ ڪنه ڪه تـأثـیر بـزاره!
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠خواهرزن تونی بلر،نخست وزیرسابق انگلیس،چگونه مسلمان شد؟و #حجاب اسلامی را انتخاب کرد؟؟
#پویش_حجاب_فاطمے
#حدیثروزانہ 🌤
#رزقمعنوۍ 💚••
🔸 پیامبررحمتمیفرمایند:
🔹•| بازیگوشی کودک، نشانهی فزونی عقل او در بزرگسالی است.
🌟•| کنزالاعمال
#دهه_فجر 🇮🇷
❄️[ @shohadae_sho ]❄️
#شهدایی_شو 💜👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
💫💫💫💫💫
🎬 #کلیپ استاد #رائفی_پور
📝 لزوم تشکیل حکومت و تربیت مؤمنین برای ظهور
#مهدویت
{•♥️•}
انصافنیستدنیاآنقدرڪوچڪباشدڪہ آدمهاےتڪراریرا روزۍهزاربارببینی…
و آنقدر بزرگ باشدڪہنتوانیآنڪسیرا ڪہدلت مےخواهدحتییڪبارببینی...
«السلام علیک یا بقیة الله»
#امام_زمان 💚
#پروفایل 🌟
🌸[ @shohadae_sho ]🌸
#شهدایی_شو 💜👆
🌿••
ندیدم آینهای چون لباسخاکیها
همان قبیله که بودند غرقِ پاکیها
به عشق زنده شدن، «عند ربِّهم» بودن
شده ست حاصل آنها ز سینه چاکیها
#جمعه 🕊
#أین_رجبیون 💚
🌸[ @shohadae_sho ]🌸
#شهدایی_شو 💜👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
بـشــارتـــــــ 💌
اگر کسی روز اول ماه رجب را روزه بگیرد...✨
#أین_الرجبیون
هدایت شده از خشتـــ بهشتـــ
36b17f6865aded80274b902a791db06e16896358-360p__97882.mp3
11.21M
🎤صوت قرائت زیارت عاشورا
🎗چله زیارت عاشورا
♥️ به نیابت از شهدا مدافع حرم
#ماملت_شهادتیم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
🦋[ @shohadae_sho ]🦋
#شهدایی_شو 👆
هدایت شده از خشتـــ بهشتـــ
متن زیارت عاشورا همراه با ترجم1..pdf
381.1K
🎤متن قرائت زیارت عاشورا
🎗چله زیارت عاشورا
♥️ به نیابت از شهدا مدافع حرم
#ماملت_شهادتیم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
🦋[ @shohadae_sho ]🦋
#شهدایی_شو 👆
💛|| چهلمینروز از چله زیارت عاشورا
🌿°| به نیابت از #شهدامدافع_حرم. 🌹°| #شهیدمرتضیزارع
🦋[ @shohadae_sho ]🦋
#شهدایی_شو 💙👆